از تو يک عمر شنيديم و نديديم تو را
به وصالت نرسيديم و نديديم تو را
روزیِ ما فقرا شربت وصل تو نبود
زهر هجر تو چشيديم و نديديم تو را
شايد ايام کهنسالي ما جلوه کني
در جوانی که دويديم و نديديم تو را
چهقدَر چلّه نشستيم و عزادار شديم
چهقدَر شمع خريديم و نديديم تو را
گاهي اندازهي يک پرده فقط فاصله بود
پرده را نيز کشيديم و نديديم تو را
سعي کرديم شبی خواب ببينيم تو را
سحر از خواب پريديم و نديديم تو را
مدتي در پي تو رند و نظرباز شديم
همه را غير تو ديديم و نديديم تو را
فکر کرديم که مشکل سر دلبستگي است
از همه جز تو بُريديم و نديديم تو را
لااقل کاش دم خيمهی تو جان بدهيم
تا بگوييم: رسيديم و نديديم تو را
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
اگرچه زندگی بی درد و غم معنا نمی گیرد
ولی شادی سراغ آدم تنها نمی گیرد
به نام زندگی با مرگ می جنگیم و لبخندی
برای دلخوشی هم در بغل ما را نمی گیرد
چه بی رحمی تو ای دنیا دمار از ما در آوردی
خدایی این همه اندوه در دل جا نمی گیرد
چه آرام آمد و با نبض طوفان رفت موجی که
خبر از حال زار ساحل دریا نمی گیرد
گذار پوست می گویند می افتد به دباغی
ته خطیم و این دیدار با تو پا نمی گیرد
اگر دار مکافات است اینجایی که ما هستیم
مچ بی معرفتها را چرا دنیا نمی گیرد!؟
کشیدم از ته دل آه و بالا رفته ای...! شاید
خدا نادیده می گیرد که آه ما نمی گیرد
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
یك سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است
یك روز زخم خوردم یك عمر سوختم
كو شوكران؟ كه زندگی اینچنین بس است
عشق آمدهست عقل برو جای دیگری
یك پادشاه حاكم یك سرزمین بس است
مورم، سیاوشانه به آتش نكش مرا
یك ذره آفتاب و كمی ذرهبین بس است
ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است
ما را به تازیانه نوازش نكن عزیز
كه سوز زخم كهنهی افسار و زین بس است
از این به بعد عزیز شما باش و شانههات
ما را برای گریه سر آستین بس است
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
خسته ام،ميروم ازقلبِ تو با پاى خودم
تا كـه تنهـا بشوم بـا غمِ دنيـاى خودم
ليـلىِ قصـه نبـودى كـه شوم مجنونت
تن سپردم به بيابان و به صحراۍخودم
دلِ دريـايىِ طـوفـان زده ، ارزانىِ خـود
می روم تـا كـه شوم قايقِ درياى خودم
بعدِ تـو خاک از آيينـه ى دل می گيرم
تا كـمى هم بنشينم بـه تماشاى خودم
ما كـه رفتيم تو باش و همهٔ خاطره ها
ميروم تا برسم بى تـو بـه فرداى خودم
دل اگـر بعـدِ تـو لـرزيد، حرامش باشد
پايبـنـدم بـه خدا، بر سرِ فتواى خـودم
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
جز اینجا هیچ جا آرامشی در من نمیگیرد
کبوترزاده جایی جز حرم مامن نمیگیرد
تو دریایی و دریا با غباری گِل نخواهد شد
تو آن عطری که هرگز بوی پیراهن نمیگیرد
کنار خویش بنشانم، گدایت تکهنانش را
زمانی که رفیقش هست از دشمن نمیگیرد
مگر نه اینکه دوری دوستی میآوَرَد ای ماه!؟
دلم قرص است این دوری تو را از من نمیگیرد
تو سرسنگین مشو با من که مدتهاست در عالَم
سرِ تنهاییام را کوه بر دامن نمیگیرد
سری آوردهام تا پای تو پایین بیاندازم
که دوشِ خستهام این بار را گردن نمیگیرد
تویی شمسالشموس و با وجودت چشم مولانا
سراغ شمع را در خانهی روشن نمیگیرد
کنار پنجرهفولاد هر بار امتحان کردم
نَفَس پیش تو حتی لحظهی مردن نمیگیرد
#حسین_زحمتکش
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم
چون سایه عدم بود سراپای وجودم
بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی
وقتی که به اندازهی حُسن تو حسودم
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست
دیدی که گشودی در و من پَر نگشودم
من "نغمهٔ نی" بودم و چون "مویهٔ عُشاق"
با آه درآمیخته شد، بود و نبودم
یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس
شعری که سزاوار تو باشد نسرودم
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
باید برای غایب حاضر دعا کنیم
تنهاترین امید جهان را صدا کنیم
باید برای وقت پریدن کنار او
از عشق و انتظار پری دست و پا کنیم
از دست رفته ایم بدین حال لازم است
هر لحظه شکوه از غم این ماجرا کنیم
با اینکه در هوای غریبی نشسته ایم
اصلا نشد که یادی از آن آشنا کنیم
در راه عشق شرط بقا آن که جان خویش
از قید زرق و برق به دنیا رها کنیم
از هرچه غیر خاطر او هست خستهایم
اصلا چگونه با دل خون گشته تا کنیم؟
«خورشید را برای ظهور آفریدهاند»
باید که فکر چاره ی این ابرها کنیم
وقتی دوای درد جهانی ظهور اوست
باید برای فصل ظهورش دعا کنیم
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
با قلبِ تپنده ای به ما سر زده است
با طلعت ِخنده ای به ما سر زده است
از دامنِ کوه بامدادان خورشید
مانند پرنده ای به ما سر زده است!