در من آواز بخوان
نجوا کن
تا صبح را
با زمزمه ی عشق تو
آغاز کنم
#لیلا_قاسمیان_بایی
من و چشمی که طاقت کرد با چشم انتظاری ها
و تقویمی که خط می خورد بعد از بیقراری ها
من و حسی که از انگشتهایش درد می ریزد
من و اشکی که می خشکد به پای بردباری ها
کنار بالشم یک قاب عکسی از تو افتاده
امان از خاطرات دردناک یادگاری ها
تو و یک خال ، نه ، یک نقطه در پایین لبهایت
خدا و شاهکار خلقت و این ریزه کاری ها
زمستان وار جسمم را نبودت سرد خواهد کرد
دریغ از کوشش بیهوده و پوچ بخاری ها
کمی آن ور تر از من ماتمم را جشن می گیرند
کلاغان و کبوترها ، پرستو ها ، قناری ها . .
#جعفر_مقیمیان
باران ، نفس غزال زیبای شمال
یک صحنه ی دلنشین ِ رویای شمال
بر شانه ی خود جوجه چکاوک ها را
دادند پناه نارون های شمال
#سیمین_علیزاده
💚💛💚
اجازه هست بـه لـوحِ دلت قـلم بزنم
برای یک دفعـه حرف از تـهِ دلم بزنم
اجازه هست بگویم کـه دوستت دارم
و پیشِ چشمِ تو اینجا کمی قدم بزنم
اجازه هست کـه در سایـهٔ تو بنشینم
بـه قـولِ مَردمِ دِه زیـرِ سایـه دَم بزنم
#سیدمهدی_موسوی
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
چشمهایم اگر نمیبیند
ولی از حالتان خبر دارد
دیر گفتی نگاهِ از نزدیک
روی بیناییام اثر دارد
ماتِ تصویر ماتِ خود هستم
این چروکیده
من؟ نه!
شبنامهست
این خطوطِ شبیه من حتی
دیدن و خواندنش خطر دارد
انتخاب بدیست شاعرجان!
شعر هم، جانپناه، گاهی نیست
دُملی تازه در تو روییدهست
شعر در نقش نیشتر دارد
میشکافد دوباره زخمی را
که خودش تازه بخیهاش کرده است
اندکی بعد باز خواهد گفت:
بس کن!
این قرن گوشِ کَر دارد
من ولی فکر می کنم هستم
خاصه وقتی که شعر می گویم
درکم این است.
شاعری یعنی
یکنفر ذوقِ دردسر دارد
من که در روستای خود بودم
شعر با شهر آشنایم کرد
خشک میخواست شاخههایم را
او که در دست خود تبر دارد
میتواند که مشت پنهانم
باز دندانشکن شود ناگاه
میتوانم که پاسخی باشم
که از این شیوه دست بردارد
شعر آن روز سرنوشتم شد
که به زنجیر فکر میکردم
حلقهای سهم بردهام.
و آیا:
هر که این حلقه بیشتر دارد
#محمدعلی_بهمنی
زندگی سخت نیست،تلخ نیست!
چون نتهای موسیقی،
بالا وپایین دارد.
گاهی آرام و دلنواز
وگاهی سخت؛
گاهی شاد و
گاهی پر ازغم
زندگی باور میخواهد،
آنهم ازجنس امید
باید قدر لحظات را دانست😊
✍✍✍
سخت است که معتادِ نگاهۍشده باشی
دیـوانـه ی چشمانِ سیـاهی شده باشی
اینکـه پسـرِ رعیتِ دِه بـاشی و آن وقت
دلـداده ی تک دخترِ شاهـی شده باشی
در پیچ و خمِ عشق بـه سختی به درآیی
از چـالـه ولـی، راهی چاهی شده باشی
از دور تـو را محکـم و چـون کـوه ببینند
در خویـش شبیـهِ پَـرِ کاهی شده باشی
مانندِ دلیرۍکه به دستش سپری نیست
بـازیچـه ی دستـانِ سپاهی شده باشی
یـک عُمـر بجنـگـی و در آخــر نتوانـی
تـا نـامـزدِ آن کـه بخواهی شده باشی
سخـت است کـه ماهِ تـو سراغِ تو نیاید
آنگاه کـه در حوضچه ماهی شده باشی
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
زیباتر کردن دنیا
کار سختی نیست،
کافیه یه کم دلگرمی تو جیبت بذاری؛
یه کم عشق تو دستات داشته باشی؛
یه کم مهربونی هم تو نگاهت!
يكم صداقت تو حرفات ؛
يكم وجدان در درونت
فقط يكم انسان باشيم انسان گونه زندگى كنيم .
همين يكم ها اگه باشه دنيا گلستان ميشه
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه ایم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
-"به کجا چنین شتابان ؟"
گوَن از نسیم پرسید .
-" دلِ من گرفته زینجا ،
هوس ِ سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟"
-" همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم ... "
-" به کجا چنین شتابان ؟ "
-" به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم . "
-" سفرت به خیر ! اما تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران ،
برسان سلام ِ ما را .
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی