💓نبض عشق💓
. دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم توبه کردم از گناه عشق،! عاشق نیستم شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چنان گرفته تو را بازوانِ پیچکیام
که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکیام!
نه آشناییام امروزی است با تو همین
که میشناسمت از خوابهای کودکیام
عروسوارِ خیالِ منی که آمدهای
دوباره باز به مهمانیِ عروسکیام
همین نه بانوی شعرِ منی، که مدحتِ تو
به گوش میرسد از بانگِ چنگِ رودکیام
نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود
به یک اشارهی تو روحِ بادباکیام
چه برکهای تو که تا آب آبی است در آن
شناور است همه تار و پودِ جلبکیام؟!
به خونِ خویش شوم آبروی عشق آری
اگر مدد برساند سرشتِ بابکیام
کنارِ تو نفسی با فراغِ دل بکشم
اگر امان بدهد سرنوشتِ بختکیام.
#حسین_منزوی
خوشا آن گل، که عطرِ دوستدارانِ قَرَن دارد
هوایِ یاریِ مظلومی از خاکِ یمن دارد
صبا، عطر تو را آورده با (وَالتِّينِ وَالزَّيْتُون)
خوشا آن باوری که با تو پیوندی کهن دارد
بیا بنشین کمی پایِ دل آن کودک تنها
که تا صبح قیامت، از یتیمی ها سخن دارد
تداعی می کند در خاطرش لبخندِ مادر را
میان خاطراتش خانه ای از نسترن دارد
به جانِ حاج قاسم قدس را آزاد خواهد کرد
همان دستی که بی اندازه عطر یاسمن دارد
خدا از آسمان آویخته پیراهن گل را
بهشت آرزو ها سایه بر دشت و دمن دارد
برای سربدارانَت رهایی از تن آسان است
کدامین عاشق دیوانه ات سر در بدن دارد؟
تمام سرزمین ها کربلا، هر لحظه عاشورا
تمام کوچه هامان لاله ای خونین کفن دارد
نگو که سوخته بر نیزه ها موی پریشانش
شَلال گیسوانِ ماهِ من چین و شکن دارد
نمی بیند به جز زیبایی ات، زینب در این ورطه
چه قدّ و قامتی آب آورَش دور از وطن دارد
به(سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ) قسم، ای وادیِ ایمَن
به هر جا رو کنی یار من آنجا انجمن دارد
به رویِ گنبد نیلی هزاران بار بنْویسید
برای قدس یک ایران هوای سوختن دارد
(نُرِيدُ أَنْ نَمُن) یعنی، همان فصل الخطابی که
به همراهش جوابی حتمی و دندان شکن دارد
بدانید ای هواداران کوی دوست یارِ من
برای مسجدالاقصی خلیلی بت شکن دارد
ندارد آسمان مرزی برای مهرورزی ها
فلسطینی و ایرانی حکم هم وطن دارد
به خاک گرم بنشاند خدا بیداد صهیون را
زمین و آسمان میلِ دوباره نو شدن دارد
نمی داند کسی راز تو و قلّاب سنگت را
اگر چه با تو یک دنیا نبرد تن به تن دارد
کسی از تو نخواهد برد گوی استقامت را
نبرد نا برابر هم هزاران فوت و فن دارد
تو می دانی فقط راز گل سرخ شهادت را
به آزادیِ تو ، همواره قلبم حسن ظنّ دارد
#والعاقبة_للمتقین
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مریم_محبی_نژاد_کرمان_نرماشیر
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
قدس از سیطرۀ کفر رها میگردد
عاقبت حاجتِ مظلوم، روا میگردد
آفتاب از پس این ابر برون میآید
نوبت عاشقی و فصل جنون میآید
قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد
«نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد»
خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست
قبلۀ اول عشق است که در بند شماست
بهراسید که مهدی ز سفر میآید
صبرِ ایوبیِ این قوم به سر میآید
خالی از عاطفهاید و تُهی از احساسید
بهراسید شمایی که خدانشناسید
بهراسید از این آه که دامنگیر است
به خود آیید که فردای قیامت دیر است
نحس در طالعتان است که قابیل شوید
حقتان است گرفتار ابابیل شوید
گرچه ابریست هوا و شبمان تاریک است
اندکی صبر عزیزان! که سحر نزدیک است
میرسد جمعۀ موعود و سواری از راه
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله»
#رضا_نیکوکار
#مرگ_بر_اسرائیل
#طوفان_الاقصی
با دمای دل خود چای مرا دم کردی
شعر خواندی و مرا چشمه ی زمزم کردی!
تا که لبخند زدی، طعم زمان شیرین شد
قند را از سر صبحانه ی من کم کردی
زندگی بی تو بنا بود که دق مرگ شود
ضربان دلمان را چه منظّم کردی!
در قرنطینه ی آغوش تو جایم عالی است!
گره ی وا شده ای داشت که محکم کردی.
دستی از مهر کشیدی به سر گلدان ها
خانه را تابلوی میخک و مریم کردی
خواستم تا خط پایان به کنارت باشم
و مرا باز در این کار مصمّم کردی!
انجمن ها همه مهمان دو چشمت هستند :
در"شب شعرِ " قشنگی که فراهم کردی
#محمد_علی_نیکومنش
#عضوکانال
می ریخت رقص روسری ات گل به زیر پات
روییده بود دشت تغزل به زیر پات
هرجا قدم زدی فوران کرد چشمه ای
در صخره ها نبود تحمل به زیر پات
وقتی نسیم رفتن تو می وزید، دشت
گسترده بود فرش گلایل به زیر پات
حالا تو مانده ای و همین خاطرات تو
دیگر نریخت دشت مغان گل به زیر پات
سارا! تلاطم ارس از اشک های توست
از سیل اشک غرق شده پل به زیر پات
دارد صلابت سبلان آب می شود
در دره های غرق تامل به زیر پات
یک شب بیا به دشت مغان ای عروس ایل!
تا بشکند سکوت شب ِ کلبه، زیر پات
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
آرامـــش و لـطــف بــیکرانی دارد
با مــاه و ســتاره مـیـهـمانی دارد
هر صبح به قصد آشتی میآید
خورشید چه قلب مهربانی دارد
#صفیه_قومنجانی
#عضوکانال