eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از ویژگیهای اصلی انسان سالم این است که به بن بست نمیرسد. همیشه "ضمن واقع بینی" بگویید، باز هم راهی وجود دارد. " بزرگترین بلا، نا امیدیست"
کسی که بیشتر از بیماری حرف می زند همیشه بیمار است و کسی که بیشتر از ثروت حرف می زند ثروتمند است یک فکر مثبت صدها بار قوی تر از یک فکر منفی است افکار را به دقت انتخاب کنید. مجسمه ای که از خود ساخته اید خودتان خواسته اید تمام اتفاقاتی که برایتان رخ می دهد خودتان خواسته اید باید مراقب افکارمان باشیم تا در جهت مثبت از آن استفاده کنیم.
یک بار از زنی موفق خواستم تا راز خود را با من در میان بگذارد. لبخندی زد و گفت: موفقیت من زمانی آغاز شد که نبردهای کوچک را به جنگجویان کوچک واگذار کردم. دست از جنگیدن با کسانی که غیبتم را می‌کردند برداشتم. دست از جنگیدن با خانواده‌ی همسرم کشیدم. دیگر به دنبال جنگیدن برای جلب توجه نبودم، سعی نکردم انتظارات دیگران را برآورده کنم و همه را شاد و راضی نگه دارم. دیگر سعی نکردم کسی را راضی کنم که درباره‌ی من اشتباه می‌کند. آن‌گاه شروع کردم به جنگیدن برای: اهدافم، رویاهایم، ایده‌هایم و سرنوشتم. روزی که جنگ‌های کوچک را متوقف کردم روزی بود که مسیر موفقیتم آغاز شد. هر نبردی ارزش زمان و روزهای زندگی ما را ندارد. نبردهایمان را عاقلانه انتخاب کنیم. 👤 ژوان‌ وایس
💢کدام صندلی؟؟ امتحان پایانى درس فلسفه بود. استاد فقط یک سؤال مطرح کرده بود! سؤال این بود: ــ شما چگونه مى‌توانید مرا متقاعد کنید که صندلى جلوى شما نامرئى است؟ تقریباً یک ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنویسند، به غیر از یک دانشجوى تنبل که تنها 10 ثانیه طول کشید تا جواب را بنویسد! چند روز بعد که استاد نمره‌هاى دانشجویان را اعلام کرد، آن دانشجوى تنبل بالاترین نمره کلاس را گرفته بود!! او در جواب فقط نوشته بود : «کدام صندلى؟!» مسائل ساده را پیچیده نکنید!
یک قانونی هست که میگه: تا قبل از اینکه پرواز کنی هر چقدر خواستی بترس، فکر کن، شک کن، دو دل شو، پشیمون شو.... اما وقتی که پریدی اگه وسط راه پشیمون شدی، بازی رو باختی....
چہ زیبا گفت ڪورش... هیچ عشقے وجود ندارد حتے براے مرغ عشق او نیز اگر در قفس نبود بہ عشقش خیانت میڪرد در دنیایے ڪہ روح خودم مرا ترڪ میڪند انتظار از دیگران نباید داشت
با مردم به همان بدی که با شما رفتار کردند رفتار نکنید...! به اندازه خوبی خودتان، با آنها برخورد کنید...! هميشه خودت را "نقد"بدان تا ديگران تو را به "نسيه" نفروشند. سعی كن استاد"تغيير"باشی نه قربانی"تقدير" در زندگی به کسی اعتماد كن كه به او "ايمان"داری نه"احساس" هرگز به خاطر مردم "تغيیر"نكن...
آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه مدرکشان ... چرا که فاصله ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد ، مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد کاغذ پاره ای بیشتر نیست ... مهمترین نشانه ی درک بالاتر " تواضع " بیشتر است ...
یه یادآوری کوچیک ✨ . . شاید خیلی از ما وقتی به گذشته فکر می‌کنیم، خودمون رو سرزنش کنیم و از خودمون انتقاد کنیم که چرا توی فلان موقعیت بهتر عمل نکردم؟ چرا اون کار رو کردم؟ . اما باید به خودمون یادآوری کنیم که ما برای اون موقعیت آماده نشده بودیم و شاید کاری که کردیم، بهترین کاری بوده که می‌تونستیم انجام بدیم. . پس بهتره خودمون رو سرزنش نکنیم و با خودمون مهربون باشیم و کاری که کردیم رو به چشم یه تجربه ببینیم نه یه اشتباه یا شکست. 🫂                                                       
💟هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده... هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده... مهم نیست امروز کجایی...!؟ مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!؟ هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...!!! زمین خوردی!؟ عیبی ندارد...برخیز...!!! نگذار زمین به جاذبه اش ببالد... سر به دو زانوی غم فرو مبر، سرت را بالا بگیر... قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!!؟؟ کوله بارت ریخت!؟ عیبی ندارد... سبک باشی راحت تر اوج میگیری... زندگی عالیست پس عاشق زندگیت باش
حکایت داستایوفسکی در زندان سگی رو می‌بینه که همه زندانی‌ها بهش لگد می‌زنن اون متوجه میشه که سگ از زندانی‌ها فرار نمی‌کنه، برعکس وقتی اون‌ها بهش نزدیک میشن، خم میشه و حالت لگد خوردن می‌گیره! یه روز داستایوفسکی بهش نزدیک میشه و سرشو نوازش می‌کنه. سگ با تعجب و ترس نگاه می‌کنه، ازش دور ‏میشه و به شکل تلخی ناله می‌کنه. از اون روز به بعد، سگ هر بار که داستایوفسکی رو می‌دید فرار می‌کرد! اون سگ با بدرفتاری خو گرفته بود و از هر شکل دیگه‌ای از توجه می‌ترسید،وقتی کسی باهاش خوش رفتاری می‌کرد، امنیتشو در خطر می‌دید! در مورد انسان‌ها هم همین حالت صدق میکنه. آدمایی که تمام ‏عمرشون بد رفتاری و بی اعتمادی دیدن، نمیدونن وقتی محبت می‌بینن چطور برخورد کنن، دنیای خوش رفتاری و اعتماد رو نمی‌شناسن، در اون احساس غریبی می‌کنن و ترس، ناباوری و اضطراب اون‌ها رو فرا می‌گیره. در واقع برای آدما «خوبی که نمی‌شناسن از بدی که می‌شناسن، خطرناک تره!» بی دلیل نیست که ‏گاهی کسایی که باهاشون بدرفتاری می‌کنی ستایشت می‌کنن و اون‌هایی که باهاشون خوش رفتاری می‌کنی ازت ناراحت میشن چون به خوبی و محبت خو نگرفتن و بیگانن باهاش!
نشناخته را محرم اسرار نکن قفل دل خود بر همه کس باز نکن در قلک دل برای آینده ی خویش جز عشق خدا هیچ پس انداز نکن
نیستیم به دنیا می‌آییم عکس یک نفره می‌گیریم بزرگ می‌شویم عکس دونفره می‌گیریم پیر می‌شویم عکس یک نفره می‌گیریم و بعد دوباره باز نیستیم
در دریای پرتلاطم زندگی، همیشه موجی را می توان یافت که اگر با آن حرکت کنید، شما را به ساحل خوشبختی می رساند. 🕴 ویلیام شکسپیر
👀چشمی که دائم عيب‌های ديگران را ببيند، آن عيب را به ذهن منتقل ميکند. و ذهنی که دائما با عيب‌های ديگران درگير است، آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است. در عوض چشمی که ياد گرفته است هميشه زیبایی‌ها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند. چون چشم زيبا بين عيب‌های ديگران را نمی بيند و دنيای درونش دنيای قشنگی‌هاست... ❣گرت عیب‌جویی بود در سرشت نبینی ز طاووس جز پای زشت🦚 ‎‌‌
شهرِ چشمانِ تو دیوانه فراوان دارد دلِ من در غمِ تو ، حسرتِ باران دارد عطرت از دور ڪه پاشیده ، مرا میخواهد مرده باشم تو بیایے ،  دلِ من جان دارد آنڪه غافل شده از عشق تو ڪافر باشد عاشقِ چشمِ تو سربازِ مسلمان دارد هر ڪه با عشق تو پیوند خورَد ، میفهمد زندگے حسِ قشنگیست ڪه جریان دارد سایه‌ات بر سرم افتاد ، دلم عاشق شد مطمئنم ڪه رسیدن به تو امڪان دارد لبِ خندانِ تو ، آیینه‌یِ تقدیرِ منست بوسه‌اے مست ، ڪه لبهایِ تو پنهان دارد گاهگاهے به خیالِ تو غزل میگویم خاطرِ شعر من اشعارِ پریشان دارد دوستت دارم و عاشق شده‌ام ، میدانے ! درد بسیار ، ولے عشقِ تو درمان دارد ╔═🦋
در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی قبلا" هرگز نشدم, این همه شیدای کسی آنچنان در همه جای دل من جا شده ای که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی همه دنیای مرا برده نگاهت، نکند بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی من تماشاگر تصویر توام ماه منیر این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو نگذارم به دلت باز شود پای کسی تو تمنای من و جان من و یار منی پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی من سراپا همه یک جلوه ای از عشق توام عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی ! 🌹‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎
تو را در دلبری دستی تمام است مرا در عاشقی دردی مدام است اگر از من بَری صد جان، حلالت وگر بی‌تو زیَم یک‌دَم، حرام است به دام تو جهانی شد گرفتار مرا بَرگوی کآخر این چه دام است؟ همانا کآسمان و روزگاری که جور و آفت تو بر دوام است! ز عشق تو، که جاویدان بماناد به سوی دل پیام اندر پیام است سعادت بر سر کویَت مقیم است مرا زآن بر سر کویَت مقام است «سمائی» نشکند عهد تو هرگز اگرچه از تو کارش بی‌نظام است دریغا کز پی سود وصالت هر آن سودا که پخت او، جمله خام است...
‍ منکه بر عشق تو ای یار گرفتار شدم شیفته ی روی تو ای یار دل آزار شدم تا بدست آورم آن یوسف رخسار تو را پی تو راهی هر کوچه و بازار شدم در غم عشق تو ای یوسف کنعانی من مضحک مردم این وادی و اَدوار شدم چه شرابی مگر ازموج نگاه تو چکید که چنین شیفته و مست و گرفتار شدم تو همان سوژه و مضمون غزلهای منی که من از فتنه ی آن چشم تو بیمار شدم بگمانم که تو در بَزم رقیبان  منی که من اینگونه پریشان شده و زار شدم‍ منکه بر عشق تو ای یار گرفتار شدم شیفته ی روی تو ای یار دل آزار شدم تا بدست آورم آن یوسف رخسار تو را پی تو راهی هر کوچه و بازار شدم در غم عشق تو ای یوسف کنعانی من مضحک مردم این وادی و اَدوار شدم چه شرابی مگر ازموج نگاه تو چکید که چنین شیفته و مست و گرفتار شدم تو همان سوژه و مضمون غزلهای منی که من از فتنه ی آن چشم تو بیمار شدم بگمانم که تو در بَزم رقیبان  منی که من اینگونه پریشان شده و زار شدم
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست درد تو بجان خسته داریم ای دوست گفتی که به دلشکستگان نزدیکم ما نیز دل شکسته داریم ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست جور تو از آن کشم که روی تو نکوست مردم گویند بهشت خواهی یا دوست ای بی خبران بهشت با دوست نکوست عاشق نتواند که دمی بی غم زیست بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست خوش آن که بیک کرشمه جان کرد نثار هجران و وصال را ندانست که چیست