eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
3.3هزار ویدیو
42 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
با سِحر دو چشم تو چه آرام شدم بی آب و بدون دانه در دام شدم ای عشق ! شبیه مرد چوپان هستی در دست تو مثل برّه ای رام شدم
چه قدر گل شدی امشب، چه قدر ماه شدی چه دل‌فریب شدی تو، چه دل‌بخواه شدی غرور و سربه‌هوایی، چه عیب داشت مگر که سربه‌زیر شدی باز و سربه‌راه شدی تمام پنجره‌ها غرق بود در ظلمات چراغ صاعقه‌ی این شب سیاه شدی در آستانه‌ی آوار بود شانه‌ی من که ناگهان تو رسیدی و تکیه‌گاه شدی مرا ز راه به در کرده بود چشمانت دوباره راه شدی نه! دوباره چاه شدی دوباره چاه شدی تا بیفتم از چشمت دوباره مرتکب بدترین گناه شدی تو باز عاشق آن آشنا شدی دل من چرا دوبار دچار یک اشتباه شدی!؟
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود باید بگویم اسم دلم،دل نمی‌شود دیوانه ‌ام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانه‌ ی تو است که عاقل نمی‌شود تکلیف پای عابران چیست؟آیه ‌ای  از آسمان فاصله نازل نمی‌شود خط می‌ زنم غبار هوا را که بنگرم آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟ می‌خواستم رها شوم از عاشقانه ‌ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود تا نیستی تمام غزل ‌ها معلّق اند  این شعر مدتی‌ است که کامل نمی‌شود
عاشق که باشی اشک معنایی دگر دارد حتما خدا هم از دل عاشق خبر دارد او اشک های هر شبم را دیده و گفته است این گریه ها بی شک برایت دردسر دارد از عشق تو شیدا شدم دیگر چه می خواهی؟ دیوانه ام، دیوانه چیزی هم مگر دارد؟ شاید که برخیزم ببینم نیستی دیگر عاشق که باشی خواب دیدن هم خطر دارد من در خیالم با تو و عشق تو تنهایم اما مگر این عشق رویایی ثمر دارد؟ من ماندم و کابوس تنهایی بگو آیا آغوش تو جایی برای یک نفر دارد؟ تا زنده ام در شعرهایم با تو می مانم عاشق که باشی شعر معنای دگر دارد
پدرم کارگر است بقچه به دوش از خانه به خیابان می رود از خیابان به خانه می آید پدر هر روز سبکتر می شود بقچه هر روز سنگین تر! پدرم فقر را به دوش می کشد!
بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند گل نمی‌روید چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد! پس مخواه تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشکند کاروان غنچه‌های سرخ روزی می‌رسد قیمت لب‌های سرخت روزگاری بشکند
آن‌سان که یادم داد چشمت دل‌سپردن را یک روز یادم می‌دهد از یاد بردن را! آن‌قدر دارم یادگار از تو که فرزندم با زخم‌های من بیاموزد شمردن را... جان رقیبم را قسم خوردی که خوش عهدی از اعتبار انداختی سوگندخوردن را! تحقیر ما افتادگان تا کی؟ که یادت داد این‌گونه روی زخم مردم پا فشردن را چشمی که بر من بسته‌ای بر غیر وا کردی ممنونم از چشمت که آسان‌کرد مردن را...
به تو ای عشق می دانی همه نامرد می گویند؟! وَ گاهی بهترین بیماری یک فرد می گویند... نترس از آتش نفرین این عاشق جماعت که... به داغ سینه های خسته،آه سرد می گویند! تو را از دست دادم،گرچه عاشق های بسیاری به حال آدمِ دلتنگ،دستآورد می گویند! همان هایی که عشقت را به رنگ دیگری دیدند، به قرمز سبز گفتند و به آبی زرد می گویند! چنان علم پزشکی را بهم زد چشمهایت که روان کاوان به چشمانت،علاج درد می گویند! تو دورِ یار می گردی،و من دورِ تو می گردم به تو ،توریستِ جنتلمن، به من ولگرد می گویند! پریشان گشته می فهمد،چرا دارند همواره تمامِ کائنات امشب،به تو "برگرد" می گویند...
ابری‌ام چندان که باران هم سبک‌بارم نکرد غرق در خواب تو بودم، مرگ بیدارم نکرد می‌توان در خاک هم دل‌بسته افلاک بود سرو آزادم، تعلق‌ها گرفتارم نکرد ناله‌هایم بر دلِ سنگ تو تأثیری نداشت آنقَدَر مغرور بود این کوه، تکرارم نکرد هم‌نفس با نارفیقان، هم‌قدم با دشمنان هرچه آزارم رساندی از تو بیزارم نکرد عطر گیسوی تو با آوازه شعرم شبی هفت شهر عشق را پیمود و عطارم نکرد
تا چند به گِرد خود شتاب ای ساعت؟! گِردِ سرِ خسته کم بتاب ای ساعت!! خواب است سرانجام همه بیداران... کم پلک بزن ، دگر بخواب ای ساعت...
باز کن امشب بهشتت را، مرا از رو ببر حلقه کن بر گردنم تا ساحل گیسو ببر دستهایم را بگیر و رمز شب را فـاش کن تشنگی های مرا تا چشمه ی جادو ببر من عسل های فراوانی تدارک دیده ام بی تعارف دست خود را داخل کندو ببر دست خود دادی به دستم تازه دستم بو گرفت خواستی یک شب بیا با خویش دستنبو ببر گاهگاهی با صراحت جمله هایت را بگو گاه جان را با اشاره ، با خم ابرو ببر شاعری سهم شما باشد ،سزاوار شماست دل ببر، هرشب دلی ازاین ” غزل بانو ” ببر
نگرانم، ولی چه باید کرد عشق، دلواپسی نمی فهمد درد من، خط ِ میخی است عزیز درد من را کسی نمی فهمد...