4_5861821586633397755.mp3
10.83M
از بچگی، تصوير عشق گره خورده با يک قلب بود.
و تو بايد عاشق باشی، عشقی حقيقی را بفهمی و زندگی كنی تا بدانی ماجرای آن قلب چيست؟
عشق نقطه ايست كه جسم و روحت را با هم درگير می كند. تنها جاييست كه دردِ روحت، به جانِ جسمت می ريزد.
اگر از نبودنش قلبت، قلبِ جسمت منقبض نمی شود، اگر از آمدنش تپش های قلبت، قلبِ جسمت را حس نمی كنی، اگر از شوقش قلبت آتش نمی گيرد و سوختنش را حس نمی كنی، هنوز عاشق نشده ای ...
و اگر عاشق شده ای، با قلبت درگير شده ای، تنها تو میتوانی بفهمی دردت شيرين ترين درد دنياست.
غمت دلپذيرترين غم دنياست .
تكرارنشدنی ترين حال دنياست.
جنگ بين عقل و قلبت، با شكوه ترين است وقتی پيروز ميدان قلبت است و خودش را بی دفاع ترين می كند در مقابل كسی كه قدرتمندترين موجود دنياست برای نابود كردنت.
با هر بار رفتنش، با هر بار نبودنش میشكنی، درد میكشی، نيست میشوی و با كوچكترين نشانه ای از آمدنش دوباره بنا می شوی!
میشوی زيباترين بنای تاريخ اما باز هم بی سرباز ،بی دفاع، تسليم ...
مانند بار اول، عقلت را پس می زنی و تمام قد، جلويش می ايستی و قلبت را، همه آنچه كه داری را به او میدهی ...
و اين تمام داستانِ آن قلب های كوچكيست كه به نشان عشق، تصوير می شوند روی بخار شيشه ها ...
می دانم و میدانی از هزاران نفری كه قلب حكاكی میكنند بر در و ديوار شهر، قلب يک نفرشان درد عميق و شيرين عشق را لمس كرده.
«برايت تجربه دردِ شيرينِ عشق می خواهم ،
عشقی عميق و جاودان ، دلپذيرترين دردِ دنيا را ...»
حرف دل را از نگاه من نمیخوانی چرا ؟
عاشقت هستم عزیز من نمیدانی چرا ؟
خوب میدانی که محتاجم برای بودنت
التماست میــکنم امــا نمی مانی چرا ؟
هیچکس مانند من دلتنگ دیدار تو نیست
از چه رو از این منِ عاشق گریزانی چرا؟
ظاهرت همچـون بهاری گـرم، اما باطنت
آنچنان سردی پر از سوز زمستانی چرا؟
بــا تــو آبـادم ولیــکن میــروی و میبری
خـانـه ی آبـاد دل را سوی ویرانی چرا ؟
سوز و سرما و هوا تاریک و تنها بیخبر
میروی در این هوای سرد بارانی چرا ؟
عاشق چشمان زیبای تو شد سنگ صبور
دوستـت دارم عزیـز من نمیدانی چرا؟
#جواد_الماسی
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شُست دست از جانِ شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
کنون امید بخشایش همیدارم که مسکینم
دلی چون شمع میباید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمیبینم که میسوزد به بالینم
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمیآید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم
رقیب انگشت میخاید که سعدی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که میبینم نمیچینم
#سعدی
💓نبض عشق💓
وفای مارا وفادارن خواهند دید . .
من نمیدانم چه چیزی پایبندم کرده است
کوه اگر پا داشت ؛ از اینجا رفته بود
هدایت شده از کمیته خادم الشهدای شهرستان زاوه
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷سردار باقرزاده در مراسماستقبال از ۳۵ شهید تازه تفحص شده در مرز مهران :
🔹دشمنان فلسطین بدانند شمارش معکوس برای آزادی فلسطین شروع شده است .
https://eitaa.com/Khademin_shohada_Zave
خادم الشهدا-شهرستان-زاوه
ثانیا که دلتنگتم،
ثالثا که دلگیرم،
رابعا که خسته ام،
اولا؟
اولا همیشه دوستت دارم است.♥️
💓نبض عشق
💝
❤️
🧡
💛
💚
💙
💜
💖
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
C᭄ @Nabzeshgh