#پاییز ..
شعری ست که ..
دست های #من و #طو ..
قافیه ی ..
آخر آن می شود ..
سخت و محکم و گرم و عاشقانه ..
#پاییز
#فصلِ_من
#ترنمِ_باران
💓 @nabzeshgh
💓نبض عشق💓
وارد امام زاده شدیم نگاهی بهم کرد گفت :خانم تو شهید دهقان اینجا رو دوس داری علتشو میشه بدونم؟؟ گفتم:
شب بود ساعت ۱۲گوشیم زنگ خورد سلام خانم میرید اربعین کربلا خادمی؟؟ببینید تا نیم ساعت وقت دارید خبرشو بهم بدین خندیدم گفتم اره میرم اوکیه .اما اجازه بدین زنگ اقامون بزنم ببینم نظرشون چیه ؟؟؟
الو سلام علی
سلام خانم جونم
علی برم کربلاا؟؟خادمی؟؟
بیا ببین نامرد برات کربلا تکی گرفتیاا اره برو خانم چرا نری؟؟
اوکی دادم و فرداش با علی حرف زدم رو بهم گفت خانم من الان وقتش نی تو برو سلام به ارباب برسون بگو بهشون علی گفته اگه قرار بطلبیم با خانمم در حالی که مال خودمه وگرنه راهم نده کربلا و اشک از چشماش میومد نگاهش کردم نه علی کربلاشو نموخوام بی تو نمیخوام دستمال اشکشو از جیبش در اورد داد دستم خانم دنیام بهم میریز این مروارید اشکات پاکشون کن تا دق نکردم .اما علی من چطور بی تو برم ؟؟خانم برات دعوتنامه فرستادن دعوت ارباب و لبیک بگو و برو درست میشه .ثانیه شماری میکردم برا حرکت برام کلی ماسک و قرص جوشان و...خریده بود و رسوند منو که جمع بشیم و حرکت کنیم دلم گرفته بود اخه غریب بودم و اجازه ندادم مادر اوشون و پدرشون بیان بدرقه خودشونم گفتم شما برید من دلم میلرزه و رفتن. دودقیقه گذاشت زنگ زد خانم یکی ماکس هات جامونده دارم میارم برات .منم کولم پر تنقلات بود و سنگین اومد دم در ناحیه ای که میخواستیم بریم جیباشو پر کردم از مغز گردو و بادوم گفتم علی بخور کولم سنگینه شدید خندید گفت برو بقیشم بیارنگاهم کرد چشمام خیس بود خانم اجازس بمونم تا بری ؟؟گفتم اره بمون دلم تنگته وقتی حرکت کردیم پیام داد جان منو میبری مواظبش باشیا اول خدا بعدم خودت جان دلم .
کل دنیامو گذاشتم و رفتم برم سمت ارباب......
♡•°•°جهان درکف اقبال من است
چون که خواهان کسی هستم که خواهان من است♡•°•°
@nabzeshgh
✨
دلم ،
برای تو تنگ شده است،
اما ؛
نمیدانم چه کار کنم!
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند
#رسول_یونان
🍂💙
💓 @nabzeshgh
ميانه دوست داشتنت ايستاده ام❣
ببين ❣
راهي به جز تو ندارم❣
از هر طرف❣
كه ميروم❣
ميشود❣
#دوستت_دارم😍💕❣💕
💓 @nabzeshgh