چشمان تو مجال ندادند
ساکت بمانم و نسرایم
باید شبیه شعر عروسک
امشب به خواب ناز تو آیم
باید کنار دست عروسک
لیوان آب را بگذارم
بی آبی است تشنه نماند
چیزی به غیر این که ندارم
امشب قرار هست در این شهر
سقف کدام خانه بریزد
فردا کدام کودک غزه
رفته به باغ رنگی ایزد
امشب شبی که خواب ندارد
مادر کنار تخت تو شاید
بابا هزار دغدغه دارد
از فکر هر وظیفه که باید....
بابا به فکر اینکه کجا هست
جایی که امن باشدو آرام
مادر به فکر این که در آغوش
گیرد تو را چگونه چه هنگام
تا بلکه در کنار تو باشد
وقت سفر به باغ شقایق
حق دارد اوست مادر و دارد
بی هر دلیل یک دل عاشق
امشب دوباره قصه دراز است
این قصه فرق می کند آری
این قصه می رسد به شبی که
اشک رقیه ای شده جاری
این قصه فرق می کند آری
تاریخ و بغض مانده به کام است
افغان یمن کرانه و غزه
تصویری از خرابه ی شام است
#زینت_کریمی_نیا
#عضوکانال