eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس ازمن نشان کز دل نشانم می‌رود
فصل خون گشته و لاله به کمین افتاده آسمان گریه کنان روی زمین افتاده در دل معرکه ای عشق و جنون می ریزد باز فتوای شُریح است که خون می ریزد ضربه ی تیغ رسیده ست به پیشانی ها می چکد خون ز سر و دست سلیمانی ها تبر ناخلفان بر چمن گُل زده است تیر تکفیر به بال و پَر بلبل زده است تا عمو رفت همه سوی خیام آمده اند ناکسانند که از منبر شام آمده اند لشکر حرمله و تیر دوشعبه در دست بین زوار ببین کودک زائر هم هست شعله در دست گرفتند و هیاهو دارند چشم بر میخ در و کودک و پهلو دارند روضه خوان آمده از اوج خطر می خواند روضه از کودک از ترکش و سر می خواند روضه از چادر خاکی که زمین گیر شده ست دختری یک شبه از داغ پدر پیر شده ست روضه داغ پس از داغ بسی سنگین است راه گلزار به خون دلمان رنگین است گرچه شلاق خزان آتش و تب ریخته است نخل می سوزد و درباغ رطب ریخته است ماهمه ملت عشقیم و شهادت غم نیست این زمین لرزه که پایان حیات بم نیست تا که از عشق به سردار همه لبریزیم دستِ امید به زانو زده بر می خیزیم
نَمی از جذبه‌ی چشم تو به دریا برسد عمر این قوم بعید است به فردا برسد از منِ سوخته‌دل روی بگردان، بگذار بخشی از پیرهنت هم به زلیخا برسد منِ بی‌مایه کجا؟ یوسف حُسن تو کجا؟ راضی‌ام از تو به من سهمِ تماشا برسد نعمت همدم و هم‌صحبت عیسی بودن گاه لطفی‌ست که شاید به یهودا برسد بعد از آن روز که موی تو رها شد در باد گردنت -گرد جنونی- که به هرجا برسد
دنیا همه اش به کام ایرانی ها بر شوق رسیده اند کرمانی ها درلحظه ی انفجار یک ملت دید تکثیر شده نسل سلیمانی ها
تو لیلی نیستی ! من اما مجنون حرف‌هایت می‌شوم دیوانه‌ی دست‌هایت مبهوت خنده‌هایت شیرین نیستی ! ولی من صخره‌های شب را آنقدر می‌تراشم، تا خورشیدم طلوع کند و تو در آغوشم لبخند بزنی...!
خویش را در جاده‌ای بی‌انتها گم کرده‌ام بعد تو صدبار راه خانه را گم کرده‌ام من غریب‌افتاده‌ای بی تکیه‌گاهم؛ سال‌هاست کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کرده‌ام از عبادت‌های حاجتمند خود شرمنده‌ام گاه می‌بینم تو را بین دعا گم کرده‌ام! شیشه‌ی عطرم که حیران در هوایت مدتی‌ست هستی خود را نمی‌دانم کجا گم کرده‌ام زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟ گندمی را زیر سنگ آسیا گم کرده‌ام...
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب
داروی شفابخش ولی شیرین است سرشار ز واژه‌‌هـای عطـــرآگین است حیران شده است روحِ قحطی زده‌ام از بس که نماز، سفره ای رنگین است
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ‌کس باور نداشت! خوب می‌دانم که "تنهایی" مرا دق می‌دهد عشق هم در چنته‌اش چیزی از این بهتر نداشت! آن‌قدر می‌ترسم از بی‌رحمی پاییز که ترس من را روز پایانی شهریور نداشت! زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه‌ام ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت! حال من، حال گل سرخی ست در چنگ مغول هیچ‌کس حالی شبیه من به جز قیصر نداشت
هنوز از آن نگاه محکم و مردانه می ترسند هنوز از شعله شمع و پر پروانه می ترسند نه تنها خوابشان را سردی خاکت می آشوبد که با فکر دوباره رویشت، از دانه می ترسند چنان مستند از آیین انگور تو زائرها که از شور شرابت مردم بیگانه می ترسند اگر چه پرپرت کردند در این باغ نااهلان هنوز از بوی احساست دد و دیوانه می ترسند چنان بسته است دست غیرتت راه تجاوز را که دزدان بعد تو از ساکنان خانه می ترسند نمی آرند اگر تاب تحمل قاب عکست را هنوز از آن نگاه محکم و مردانه می ترسند
به دندان گرفتم که از سر نیفتد که این عشق از دست باور نیفتد به دندان گرفتم که این سایه‌ی سر به پای غمی گریه‌آور نیفتد دلم گوشه‌ی مسجد آتش گرفته خدایا که آتش به منبر نیفتد به کاشی مجروح ایوان بگویید که بر روی بال کبوتر نیفتد سر از شوق افتاده تا از مناره سر شور الله‌اکبر نیفتد دل من دعا کن که چشمی پس از این به جنگی چنین نا‌برابر نیفتد سپردم شهان را به شاه خراسان مگر کار ایشان به محشر نیفتد گرفتم به دندان خود چادرم را بگو روضه‌خوان یاد معجر نیفتد
به شوق فتح تو دل نقشه می‌کشید اما خبر نداشت که این قله پرتگاه من است