💥💥خودت را از چشمها پنهان کن تادیده شوی
⚡️دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
⚡️دانه دلش میخواست به چشم بیاید، اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت:
من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .
⚡️اما هیچکس جز پرندههایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشرههایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میکردند، به او توجهی نمیکرد.
⚡️دانه خسته بود از این زندگی؛ از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:
⚡️نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمیآیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا میآفریدی.
⚡️خدا گفت: اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر میکنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگشدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کردهای. راستی یادت باشد تا وقتی که میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی. خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی.
⚡️دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.
⚡️سالها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد. سپیداری که به چشم همه میآمد.
#اخلاص و #تواضع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکتر انوشه: دختره اومده پیشم میگه هر روز یه مشت «مگس» میوفتن دنبالم و یکی شماره میخاد، یکی دیگه ...
به دختره گفتم: تو اگه بوی «زباله» ندی، هیچ مگسی دنبالت نمی افته!!(تشویق ممتد و بلند حضار)
#حجاب و آرامش
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
لینک کانال «حرف حساب» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/307953861Cd71679ef85
برای خیر دنیا و آخرت ما، همین ۳ توصیه از حضرت امیرالمومنین علیه السلام کفایت میکند:
اول:
دنیا ۲ روز است؛ یک روز با تو و روز دیگر
علیه تو، روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو زیرا هر دو پایان پذیرند ...
دوم:
بگذارید و بگذرید؛ ببینید و دل نبندید، چشم بیاندازید و دل نبازید که دیر یا
زود باید گذاشت و گذشت...
سوم:
اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان.
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
لینک کانال «حرف حساب» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/307953861Cd71679ef85
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
یهو محبتش کم شد / سرد شد / یهو ولم کرد!
💥 دارم دیوانه میشم!
🌐 آپارات
@ostad_shojae
🔸 ریشۀ حال خوب این است که آدم باور کند «خدا دوستش دارد»
🔸 مرحوم دولابی: مدام بگو «خدا دوستم دارد؛ اگر دوستم نداشت خلقم نمیکرد»
➖ حال خوب، عوامل مختلفی دارد؛ مثلاً وقتی انسان کار خوبی انجام میدهد حالش خوب میشود. با اجرای انواع خوبیها، میتوان انواع حال خوب را درک کرد.
➖ اما ریشۀ حال خوب این است که آدم اطمینان داشته باشد خدا دوستش دارد. اساساً محبوببودن حال آدم را خوب میکند اما وجه مهم محبوبیت این است که «خدا ما را دوست دارد»
➖ اگر انسان باور کند که خدا دوستش دارد، دیگر به هیچکسی نیاز ندارد. اصلاً یک معنای توحید همین است: خدایا! من با محبوبیتی که پیش تو دارم دیگر محبوبیت پیش دیگران را نمیخواهم.
➖ آقای دولابی میفرمود: «به خودت تلقین کن و محکم بگو که خدا دوستم دارد، اگر دوستم نداشت خلقم نمیکرد» هیچ ذکری مثل این، آرامشبخش نیست و حال آدم را خوب نمیکند. ابلیس هر لحظه میخواهد ما را از محتوای این ذکر جدا کند.
➖ مگر میشود خدا مرا دوست نداشته باشد درحالکه مرا خلق کرده و به من روزی میدهد؟! خدا مثل ما آدمها نیست که یک کسی را دوست نداریم ولی به او صدقه میدهیم؛ او هر عنایتی میکند از سر محبت است.
➖ ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» که تأکید شده در آغاز هر کاری بگوییم، یعنی خدا ما را دوست دارد. اگر مهربانی و رحمت خدا برای این نیست که من را دوست دارد، پس به چه درد میخورد؟!
👤علیرضا پناهیان
👈🏻 متن و صوت کامل
✅ کانال رسمی علیرضا پناهیان/ عضو شوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/653459456C219897ad4f
@Panahian_ir
نسخه درمانی .mp3
3M
#استاد_شجاعی
✘ چجوری آدم میتونه به این قدرت برسه که؛
با همه مهربون باشه،
ولی محتاج و وابستهی محبّت کسی نباشه؟
@ostad_shojae | montazer.ir
🔆سایه عشق
🔅دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟
🔅نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم:
🔅اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد.
📚به نقل از: کتاب مکاتبه اندیشه
#ارتباط_موفق
مهمه اهل کجایی !
اینکه ما کجا زندگی میکنیم،
کجا کار میکنیم،
در چه منطقه ، یا محیطهایی رفت و آمد داریم،
بطور بسیار مستقیم، در موفقیت ارتباطات ما مؤثرند!
انرژیِ منفی محیطهای آلوده ، توسط روح ما جذب شده، و توسط دیگران قابل تشخیص و دریافت است.
هرچه محلهای رفت و آمدمان سالمتر و پاکتر باشند، انرژی صادره از ما نیز پاکتر و مثبت تر بوده و قدرت جذبمان را افزایش میدهند.
منبع : کارگاه خویشتن داری ۴۰ / انسان شناسی ۲۵
@ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روی میز این داروخانه نوشته شده داروی رایگان مُسکّن قلب موجود است، موثر و بدون عوارض!
⭕️ مشتری پس از خرید داروی خود درخواست داروی مسکن قلب هم مینماید، اقدام بسیار جالب متصدی داروخانه را ببینید!
💠داستان تاجر و پسر خردسال
🔹روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زیادی گندم و جو خرید و گونی ها را در ماشینش گذاشت و می خواست آن ها را به شهر ببرد و به انبار انتقال دهد.
🔺در بین راه از پسری بچه ای سؤال کرد که« تا خارج شدن از روستا چقد راه است و چقد طول میکشد؟»
🔹پسربچه پاسخ داد:« درصورتی که آرام و آهسته بروید حدود ۱۰ دقیقه دیگر به جاده اصلی می رسید ولی درصورتی که بخواهید با سرعت حرکت کنید ۳۰ دقیقه و یا احتمالا بیش تر طول بکشید تا به جاده اصلی برسید.»
🔺تاجر از این که در پاسخ پسر تضاد وجود داشت ناراحت شد و فکر کرد او پسرک بی تربیتی است که تاجر را به بازی گرفته است پس به پسرک بد و بی راه گفت و پایش را بر پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد.
🔹ولی پنجاه متر بیش تر نرفته بود که چرخ خودرو به سنگی اصابت کرد و با تکان خوردن خودرو، تمامی محصول ها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و زمانی که خسته و کوفته به طرف ماشین بر می گشت یاد حرف های پسر بچه افتاد و هنگامی که منظور وی را فهمید که جاده پر از کلوخ است پس بقیه راه را آهسته و بااحتیاط طی کرد.
⚡️⚡️شاید گاهی باید آهسته تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.
« برای کسی که اهسته و پیوسته راه میرود ، هیچ راهی دور نیست.»
🍃✨🍃✨🍃
✍ از بزرگی اسم مشکل نترسید
🔹شخصی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁنجا ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪﺳﻤﺖ خانهاش ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
🔹نزدیک خانه، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
چطور ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩای؟!
🔸آن شخص ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ، ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است.
🔹ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند:
برای چه از حال رفتی؟
🔸گفت:
فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!
🔹بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده. وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
🔸ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
#مشکلات