eitaa logo
آرامش
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
993 ویدیو
54 فایل
یادداشتها و تجارب دکتر رضامنتظر در بحث آرامش و سایر مطالب کاربردی مفید در این موضوع آرامش که لازمه سعادت دنیا و آخرت است، نیاز به آموزش دارد لطفا ۱۶ فایل اصلی را از منشی مجازی به آی دی ذیل دریافت و مطالعه و نظرات خود را ارسال کنید @visitmontazer
مشاهده در ایتا
دانلود
🟣شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت، از کفت بیرون کند ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد. پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ می‌توانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ می‌کرد. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: می‌توانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ. ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند: ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمی‌توانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه می‌اندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ. 🔰ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ‌ﭼﯿﺰﯼ نمی‌خوﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم. ﻭﻟﯽ ما ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ نمی‌دﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به‌جا نمی‌آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم.
🌸🍃🌸🍃 مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند. و به خاطر وجود حفره بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد . موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد ، دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد و می گوید: نه یک حفره بزرگ نیست خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم . مرد می گوید: راستی ؟ موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم احساس می کردم که یک حفره بزرگ است . دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید: این یک امر طبیعی است چون یکی از کارهای زبان اغراق است. نگذارید زبان شما از افکارتان جلوتربرود..
🚨 زیارت مجازی مزار مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی 👈روی لینک کلیک کنید سپس وارد درب شمالی شده و به مسیر ادامه دهید👇 🌐 tour.soleimani.ir 🌷@IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌چرا حاج قاسم می‌توانست در دل خطر حضور پیدا کند و به سلامت برگردد؟ 🔹اخلاص چه اثری در مقدرات انسان‌ها می‌گذارد؟ 🌷@Panahian_ir 🌷@IslamlifeStyles
🔴سرهنگ خلبان بازنشسته آرتیم ملکیان از ارتشیان ارامنه ی اصفهان در مصاحبه با خبرگزاری ایمنا به مناسبت سالروز شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی: 🔺️بار اول که حاج قاسم را دیدم به من گفت درود به شرف تو ارمنی. گفتم دفاع از وطن که ارمنی و مسلمان نمی شناسد. 🔺️بار دوم در عملیات خیبر او را دیدم. از دور برایم دست تکان داد. 🔺️عجله داشت، گفت: حالت چطور است ملکیان؟ هنوز فامیل من در خاطرش بود. واقعاً انسان بود. نمی‌ترسید. یک دنیا جگر داشت. حاج‌قاسم هم مثل من فکر می‌کرد معتقد بود مرگ هر زمان که مقدر شده باشد به سراغ انسان می‌آید و نباید به خاطر ترس از انجام کارهای مهم بازماند. 🔺️من به خدا و همه پیامبران اولوالعزم اعتقاد دارم. به‌عنوان مسیحی تاکنون نذری‌ام برای امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) قطع نشده است. 🔺️تکیه‌کلام من هم «حضرت‌عباسی» است. به همه می‌گویم کارهایتان را حضرت‌عباسی انجام دهید. 🌷@IslamlifeStyles
اگر در زندگی به درب بزرگی رسیدی که قفل بر آن بود ... 🗝 نترس و نا امید نشو... چون اگر قرار بود باز نشود به جای آن دیوار میگذاشتند
‌ 📚 داستان سگ و بيابان گرد... داستانی دیدم در بوستان سعدی كه به شعر در آورده است؛ خلاصه اش را عرض مي‌كنم. می گفت: یک نفر بیابانی و چادر نشین در بیابان، به یک سگ وحشي برخورد کرد. آن سگ، پای این بنده خدا را گاز گرفت. خیلی ناراحت شد و سگ را زد و فرار کرد. بعد به خانه آمد و خیلی ناراحتي و گریه مي‌كرد. دختری داشت؛ آمد و گفت: «بابا! همه اش تقصیر خودت است آن سگ که پاي تو را دندان گرفت، تو هم می خواستی پایش را دندان بگیری. پایش را دندان نگرفتی، حالا هم همین طور ناراحتي و گریه مي‌کني». پدرش گفت: «بابا! اگر دنیا را هم به من بدهند، دندانم را به پای سگ آلوده نمی کنم.»( بوستان سعدي،باب چهارم، در تواضع) در مسائل اجتماعی هم همین طور است؛ اگر كسي در صحبت کردن به شما تعدی کرد، شما این خلاف را تكرار نکن و عفت و نجابت خودت را حفظ کن. احکام شرع را در وجود خودت پياده كن. او که کار بدی کرده، خودت می‌گویی که كار بدی کرده؛ شما دیگر این کار بد را تکرار نکن. ملائکه جواب او را می دهند. آيت الله ناصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 بالاخره در زندگی هر آدمی؛ یک نفر پیدا می‌شود که بی مقدمه آمده ، مدتی مانده، قدمی زده و بعد اما بی‌هوا غیبش زده و رفته... آمدن و ماندن و رفتن آدم‌ها مهم نیست... اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت می‌کند مهم است... اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است... اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی... اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است! منطقی هستی و می‌شود روی دوستی‌ات حساب کرد؟ می‌گوید دوست خوبی بودی برایش یا مهم‌ترین اشتباه زندگی‌اش شدی...؟ اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس اینکه رویایی شدی برای زندگی‌اش یا نه درسی شدی برای زندگی...؟ به گمانم ذهنیتی که آدم‌ها از خود برای هم به یادگار می‌گذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد... وگرنه همه آمده‌اند که یک روز بروند!
كم شدن ! استاد در حال صحبت بود و می‌گفت: «بچه‌ها چه موقع از انسان، چیزی کم می‌شود؟» یکی گفت: «وقتی مثلاً رژیم بگیرد وزنش کم می‌شود.» دیگری گفت: «وقتی مثلاً پولش را گم کند» آن دیگری گفت: «وقتی ...» و استاد گفت: «آیا فقط در مادیات است که از انسان چیزی کم می‌شود؟» بچه‌ها ساکت ماندند و به فکر فرو رفتند. استاد: «مثلاً آیا اگر رفتاری ناشایست و خلاف اجتماعی از ما سربزند آبرویمان کم نمی‌شود؟ اگر یکی از رازهای مهم خود را با نااهل مطرح نماییم چیزی از ما کم نمی‌شود؟ اگر دروغ بگوییم؛ اگر حسادت و کبر بورزیم؛ فخر فروشی کنیم؛ خود‌ستایی کنیم؛ اگر .. . آیا به نظر شما در این حالات چیزی از انسان کم نمی‌شود؟» زمزمه‌ای عمومی شکل گرفت و تقریباً همه‌ی بچه‌ها با کلام یا علامت سر به نشانه‌ی تایید با استاد همراه شدند و اینجا بود که استاد گفت: «عزیزان! آن دخترخانمی که با ظاهری بد و با حجابی ناقص در خیابان ظاهر می‌شود و خود را در معرض نگاه‌های مسموم و هوس‌آلود قرار می‌دهد نیز در حال کم‌شدن است؛ کم‌شدنِ وقار و سنگینی، کم‌شدن عفت و پاک‌دامنی و از همه مهمتر، کم‌شدن اعتبار در نزد حضرت حق‌تعالی و ... . پس چرا گاه می‌گوییم: «مگه با نگاه مردم چه چیزی از ما کم می‌شود؟». یادمان باشد: «کم شدن» فقط کاسته شدن از وزن یا ثروتِ انسان نیست!
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌ دنبال چیزی می‌گردد. گفت، خداروشکرفقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت، خدارو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت، خدارو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سرد خانه می‌برند. گفت، خدارو شکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. خدارو برای تمام آنچه که هستید و دارید شاکر باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای مادرم کنیز و بابای من غلامت ای مادر ابالفضل عالم فدای نامت (س)🥀 🥀
🏅از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا می‌‌شود 🔻شماها هستید که می‌‌توانید مملکت را نجات بدهید با تربیت اولاد. تربیت اولاد را پیش شما کوچک کردند. تربیت اولاد بالاترین چیزی است که در همۀ جوامع از همه شغل‌ها بالاتر است. هیچ شغلی به شرافت مادری نیست. و اینها منحط کردند این را. این خیانت بزرگی است که به ما کردند، و به ملت ما کردند. مادرها را منصرف کردند از بچه‌داری ... بچه‌داری را یک چیز منحطی حساب کردند؛ در صورتی که از دامن همین مادرها مالک اشتر پیدا می‌‌شود. از دامن همین مادرها حسین‌بن‌علی پیدا می‌‌شود. از دامن همین مادرها اشخاص بزرگ پیدا می‌‌شوند که یک ملت را نجات می‌‌دهند. اینها این را منحطش کردند. @Panahian_ir
🟥 مگس روی شیرینی! 🔶️ چند وقت قبل با یکی از اساتید مشهور طب سنتی صحبت می‌کردم. ایشان دکترای طب جدید و نیز دکترای طب سنتی دارند! ♻️ می‌فرمودند: «چند ماه قبل از پنجره مطبم که در حاشیه یکی از پارک‌های بزرگ تهران است داخل پارک را نگاه می‌کردم که ناگهان خانم بدحجابی را دیدم که در حال قدم‌زدن است و توجه جوان‌های اطرافش را به خودش جلب کرده است! بعد از چند دقیقه دیدم همان خانم به‌عنوان بیمار وارد مطب من شد و از بیماری‌های متعدد روحی و جسمی خود شکایت کرد! به او گفتم: اگر به شما نسخه بدهم انجام می‌دهید؟! گفت: قطعاً و اصلاً من به همین دلیل اینجا هستم! به او گفتم من برای شما یک نسخه دارم و آن هم رعایت حجاب است! با تعجب و اعتراض به من گفت: شما دکترید و این یک مسئله شخصی من است و لطفاً شما در حوزه تخصصتان نظر دهید! به او گفتم: بنده به‌صورت اتفاقی عبور شما را در پارک دیدم و توجه جوانانی که محو ظاهر شما بودند... حسرت آن جوانان می‌تواند برای شما انرژی منفی زیادی ایجاد کند و به نظر تخصصی بنده، مشکلات جسمی و روحی شما از این مسئله ناشی می‌شود! آن خانم سکوت کرد و از مطب من خارج شد! بعد از چند ماه خانمی وارد مطب من شد و گفت: آیا بنده را می‌شناسید؟! دقت کردم و فهمیدم همان خانم است؛ ولی این بار با ظاهری موقر و پوشیده! خیلی از من تشکر کرد و گفت آن مشکلات روحی و جسمی من حل شده و من تنها نسخه‌ای که عمل کردم همان بود که گفتید!» 🔶️ پ.ن: لازم به ذکر است بحث انرژی‌ها در عالم، کاملاً اثبات شده است. وقتی در روایتی از پیامبر اکرم(ص)، نگاهِ حرام به‌عنوان تیر مسمومی از سوی شیطان معرفی شده است، حتماً این عمل می‌تواند مانند سم، انرژی‌های منفی‌ای را وارد روح و جسمِ نگاه‌کننده و نگاه شونده، کند! وقتی امام علی(ع)، حفظ حجاب را موجب پایدارتر شدنِ زیباییِ زن می‌داند، حتماً این مسئله اثرات جسمی برای زن دارد! اگر یک مثال عامیانه و ساده بزنیم این می‌شود که؛ اگر روی شیرینی را هم باز بگذارید، روی آن مگس می‌نشیند! دکتر کمیل یوسف شعیبی - پژوهشگر سبک زندگی ایرانی اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر بخواهد در بدترین شرایط شما را حفظ می کند پس به او کرده آرام باشید.
🔻{دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین ...} شهید سید مرتضی آوینی
در جریان مرور اعمال خود، چنان دچار حسرت شدم که گفتنی نیست. آنچنان فشار روحی را تحمل می کردم که اگر در دنیا با چنین مشکلی مواجه می شدم، قطعا جان میدادم. آنجا فهمیدم چرا یکی از اسماء قیامت، یوم الحسره است. اما یکی از حسرت های من، وجود اسراف بسیار در زندگی ام بود. من فهمیدم که اسراف فقط ضایع کردن نعمت های الهی مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست، بدترین نوع اسراف، تلف کردن وقت و عمر بود. روزهایی از جوانی‌ام را دیدم که صبح تا شب به بطالت پای تلویزیون می گذراندم. چقدر از لحظات با ارزش عمر من اینگونه تلف شد و... بعد از این تجربه تلاش می کنم از وقتم حداکثر استفاده را بنمایم و از لحاظ معرفتی خودم را رشد بدهم. تماشای تلویزیون و شبکه های اجتماعی را به حداقل رساندم... برگرفته از متن کتاب نسیمی از ملکوت. آیات الهی در تجربیات نزدیک به مرگ. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
⭕️👈حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 حکایت معرفت سگان و نمک نشناسی ارباب توانگر ظالمی در مرو سگان تربیت شده ای در زنجیر داشت که هر یک به هیبت گرازی بود. او این سگ ها را برای از بین بردن مخالفان دربند کرده بود… اگر کسی با اوامرش مخالفت می کرد مأمورانش آن شخص را جلوی سگان می انداختند و سگ ها نیز او را در چشم برهم زدنی پاره پاره می کردند… یکی از خدمتکاران وی که خیلی زیرک بود با خود اندیشید که اگر روزی آن حرامی بر من خشم گرفت و من را جلوی سگان انداخت چه کنم ؟ با این فکر وحشت سراپای وجودش را گرفت اما پس از مدتی به این فکر افتاد که این سگان را دست آموز کند لذا هر روز گوسفندی می کشت و گوشت آن را با دست خود به سگان می داد و آنقدر این کار را تکرار کرد که اگر یک روز غیبت می کرد روز بعد سگان با دیدن او به شدت دم تکان می دادند و منتظر نوازش او می شدند… روزی آن فرد ستمگر بر او خشم گرفت و دستور داد که او را جلوی سگان بیندازند. مأموران آن مرد را کت بسته جلوی سگان انداختند اما سگ ها که منعم خود را می شناختند دور او حلقه زدند و سرها را به روی دست ها گذاشتند و خوابیدند و تا یک شبانه روز به همین منوال گذشت… باری نره غول ستمگر از اعمال خود در حق خدمتکار ناراحت شد و گفت « کاش او را جلوی سگها نمی انداختم من چقدر بی چشم و رو هستم او چندین سال خدمت مرا کرده بود و این دستمزدش نبود » فردای آن روز رئیس مأموران که از پشیمانی ارباب آگاه شد به نزد وی رفت و ماجرای نخوردن سگان را بازگو کرد و گفت: « این شخص نه آدمی، فرشته است که ایزد ز کرامتش سرشته است… او در دهن سگان نشسته، دندان سگان به مهر بسته… » ارباب دنی با شتاب آمد تا آن صحنه را ببیند و سپس گریان به دست و پای آن مرد افتاد و عذر خواست و گفت: تو چه کردی که سگان تو را نخوردند… مرد گفت: « چند سال نوکری تو را کردم این شد عاقبتم اما چند بار به این سگان خدمت کردم و به آن ها غذا دادم و آن ها مرا ندریدند… سگ صلح کند به استخوانی.. ناکس نکند وفا به جانی…! »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوش بدید شعر خانی دختر ۸ ساله سیده زهرا شایگان گوش دادن این چند خط شعر تاثیرش از ساعتها سخنرانی بیشتر است.👌👌👌
💎ازخانمی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ. ﺍﺑﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ، ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ، ﺑﻌﺪﺍز ﻇﻬﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﺪ، ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺗﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ چنین ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ! ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭﺿﻊ ﭘﺴﺮﺕ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ!!! ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻧﮑﻨﺪ! ﺑﻼ ﺑﺪﻭﺭ، ﯾﮏ ﺯﻥ ﺗﻨﺒﻞ ﻭ ﻭﺍﺭﻓﺘﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻨﺒﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ! ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺯﻧﺪ. ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭﺩ، ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺩﻫﻦ ﺩﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﻌﺪاز ﻇﻬﺮ ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺶ ﮐﭙﯿﺪﻩ! ﻋﺼﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ، ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺪﺑﺨﺖ شده... آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند!
از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه ای به تو بزنند خدا هم برای آنان دام می گستراند. چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است، نه یک ذره خیر بی جزا می ماند، نه یک ذره شر.. تا او نخواهد برگی از درخت نمی افتد. فقط به این ایمان بیاور @nafsemotmaen
📚مادر مردی مقابل گل فروشی ايستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه می کنی؟ دختر گفت:‌می‌خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نيست! مرد ديگرنمی توانست چيزی بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست. طاقت نياورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هديه بدهد. @nafsemotmaen