📌میل به رهایی، علت حضور در مجلس حسین(ع)
🔻گریۀ بر حسین(ع)، لحظۀ رهایی است!
لحظههایی که برای حسین(ع) گریه میکنی و لذت میبری، لحظههای رهایی توست که در دنیا به این سادگی گیر نمیآید. برای رهایی است که به مجلس حسین(ع) میآییم. بعضیها با نامش مست و رها میشوند چون یادش مثل شراب طهور است. ما هم به همین رهایی میخواهیم برسیم. امام زمان را هم برای رهایی صدا میزنیم. غیر از رهایی، آیا حرف دیگری هم داریم؟
👈 متن و صوت: panahian.ir
#محرم_۱۴۰۲
@Panahian_ir
#رهایی
#تعلق نداشتن
🔻از عطّاری به عرفان
💫روزی عطّار نیشابوری در دکان عطّاری، مشغول معامله بود؛ درویشی آنجا رسید و چندین بار چیزی خواست و او نداد.
درویش گفت: «تو چگونه خواهی مُرد؟»
💫عطّار گفت: «چنانکه تو خواهی مُرد.»
درویش کاسهای چوبین داشت، زیر سر نهاد و الله گفته و جان داد.
عطّار، چون این بدید، حالش متغیّر شد و دکّان به هم زد و طریق سلوک پیمود...
تکلف گر نباشد خوش توان زیست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
#عطار_نیشابوری
#تعلق نداشتن
🔻خاطرهای از ملا احمد نراقی
🔅مرحوم ملاّ احمد نراقی،که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود و در بیرون شهر یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهز بود.
🔅یک روز به حمام رفت و اتفاقا یک درویش هم به حمام آمده بود. وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد حضرت آیت اللّه! شما می گویید علاقه به دنیا بد است و حال آن که این همه مال داری. من تعجب می کنم با این همه مال و ثروت چطور می خواهی بمیری؟
🔅آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از درِ حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود:
🔅جناب مرشد: کربلا رفته ای؟ گفت: نه. فرمود: بیا همین طور دو نفری پیاده به کربلا برویم.
مرشد موافقت کرد، دو نفری حرکت کردند از نراق به طرف کربلا، مقداری راه رفتند، یک مرتبه درویش دست ها را به هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن.
🔅ملا احمد نراقی گفت: چی شد؟
🔅گفت: کشکول خودم را در حمام جا گذاشتم بروم و بیاورم.
🔅فرمود: هان! مطلب همین جا است. جناب درویش به قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که می خواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به خدا و دل از آن ها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی، یعنی علاقه تو به این کشکول آن قدر زیاد است که دل کندن از او خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است من مال دارم، ولی مالی که دلبستگی ندارم و تو یک کشکول داری و دل به او بسته ای.
📚مجله درس هایی از مکتب اسلام، فروردین 1399
#ملا_احمد_نراقی
#تعلق و #وابستگی
💢روزی دست پسر بچهای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند.
گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشتهایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر میکنم دستت بیرون میآید.»
پسر گفت: «میدانم اما نمیتوانم این کار را بکنم.»
پدر که از این جواب پسرش شگفتزده شده بود پرسید:
«چرا نمیتوانی؟»
پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکهای که در مشتم است، بیرون میافتد.»
شاید شما هم به سادهلوحی این پسر بخندید، اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم میبینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کمارزش، چنان میچسبیم که ارزش داراییهای پرارزشمان را فراموش میکنیم و در نتیجه آنها را از دست میدهیم.🌺
#تعلق
💢تشک مخملی
روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی این ها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.
درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی این ها را ترک کنم و با تو همراه شوم. با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.
بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.
صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند .
در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید شود وارستگی حاصل خواهد شد.
#تعلق
💢فکر
پادشاهی 2 شاهین گرفت، آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد...
پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد.
کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟
کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم!
گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببریم تا بتوانیم آسوده و رها زندگی کنیم.
#عادت
#تعلق و #وابستگی
🔰موتور
رضا با هر دردسری بود موتور خرید. هرچه پول پسانداز کرد برای خرید موتور داد. به این موتور خیلی علاقه داشت.
رفته بودیم پای صحبت یکی از علما. ایشان آیهای از قرآن را خواند که میفرماید: وجاهِدوا بِاموالِهِم وَ اَنفُسِهِم...
بعد شروع کرد به تفسیر که مومنین قبل از اینکه باجان خود جهاد کنند و از جان خود بگذرند، باید بتوانند از اموال خود بگذرند...
رضا رفته بود تو فکر. بعد از اتمام جلسه موتور را برداشت و با هم رفتیم.
روز بعد موتور را فروخت. بعد به بانک رفتیم. تمام مبلغ موتور که فکر میکنم هشتادهزار تومان بود را به حساب کمک به جبههها واریز نمود!
باتعجب به رضا نگاه کردم. رضا هیچ چیزی را بیشتر از این موتور دوست نداشت. حالا از آخرین تعلقات مادی جدا شد. دیگر محبت هیچ وسیله مادی در دل او نبود...
📙 کمی درنگ کن 🌷شهید رضا نادری
#تعلق
مادری ۶۸ ساله مراجعه کرد.
متوجه شدم ریشه بیشتر بیماریهای او غصه خوردن است.
علت غصه زیاد او را پرسیدم.
گفت: دختری دانشجو داشتم. بیماری خونی گرفت و فوت کرد.
گفتم: چند فرزند دیگر داری؟ گفت ۵ پسر دارم و گریست 😔😔
چه بازی هایی دارد روزگار!
اگر کسی قوانین حاکم بر زندگی را که در قرآن کریم و سیره اهل بیت علیهم السلام آموزش داده شده است بی اطلاع باشد، در اینگونه موارد دایه مهربان تر از مادر شده و به خدا اعتراض می کند که خدایا اگر مصیبت هم می خواستی بدهی، خب یکی از پسران او را می گرفتی نه تنها دخترش!
از این قبیل مصائب ممکن است برای ما هم رخ دهد.
کسی از خدا چک سفید امضاء نگرفته است.
پس باید علاج واقعه قبل از وقوع کرد و حکمت این وقایع را دانست تا در صورت مواجهه با آن دچار آسیب جسمی و روحی نشویم. طبیعتا افرادی در این امتحانات صبور و سربلند خواهند بود که در طول زندگی خود به هیچ چیز بیش از حق متعال وابستگی نداشته باشند.
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴿۱۵۵﴾
و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهش در اموال و جانها و محصولات مى آزماييم و مژده ده شكيبايان را (۱۵۵)
به این مادر گفتم غصه دار گفتم: شما فرد معتقدی هستی پس اولا می دانی که دخترت نابود نشده است. در سرای باقی در حال زندگی است. ثانیا شما به عنوان مادر، ثواب زحماتت نزد خدا محفوظ است. ثالثا دنیا زودگذر است و ان شاءالله دخترت در بهشت منتظر توست. حتی اگر عمر ۱۲۰ سال عمر کنی به سرعت این زمان می گذرد. پس غصه را به خود راه نده و به خاطر نعمت مادری و تربیت فرزند شاد باش و آرام تا درمانها موثر واقع شود.
#غصه
#تعلق
#صبر
https://eitaa.com/nafsemotmaen
نکته بیست و یکم
میزان ترس و اضطراب ما، بستگی به میزان چسبندگی ها و دلبستگیهای ما دارد.
هر قدر ، تعداد دوست داشتن ها و شدت علاقه ما (به فرزند، والدین و عزیزان، شغل و اموال، مقام و موقعیت اجتماعی و ...) بیشتر باشد، دلهره ی از دست دادن آنها در ما بیشتر خواهد بود.
گویی داریم یک بار شیشه را حمل میکنیم آنهم از مسیری که سنگ پرانی در آن بسیار است !!!
و اما ریشه و علت این دلبستگیهای افراطی چیست؟
نکته بعد 👇
#ترس
#تعلق
https://eitaa.com/nafsemotmaen