🔸 ی بیت شعر که یه دنیا معنی داره👌
⚜ بیعوض، دانی چه باشد در جهان؟
⚜ عمر باشد، عمر، قدر آن بدان 🌱
#شیخ_بهایی
#عمر
🔅 #پندانه
✍ بدان که سفرت در این دنیا کوتاه است
🔹شخص جوانی در اتوبوس نشسته بود.
🔸در ایستگاه بعدی شخصی مسن با ترشرویی و سروصدا وارد اتوبوس شد و کنار او نشست و خود را بههمراه کیفهایش با فشار و زور بر روی صندلی نشاند.
🔹کسی که در طرف دیگر آن جوان نشسته بود، از او پرسید که چرا چیزی نمیگوید.
🔸جوان با لبخندی پاسخ داد:
سفر ما با یکدیگر بسیار کوتاه است، من ایستگاه بعدی پیاده میشوم.
🔹اگر تکتک ما این موضوع را درک میکردیم که وقت ما بسیار کم است، آنوقت متوجه میشدیم که پرخاشگری، بحث و جدلهای بینتیجه، نبخشیدن دیگران، ناراضیبودن و عیبجوییکردن، تلفکردن وقت و انرژی است.
#عمر
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی از پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند
می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند
#شهریار
#عمر
خندۀ خورشید را
هر صبح دانی چیست رمز؟
گوید از عمرت گذشت
ای بیخبر شامی دگر! 🌱
#مهدی_اخوان_ثالث
#عمر
🔻دستمال حولهای
با صدای سر رفتن شیر به خودم آمدم. پخش شده بود روی گاز. گازی که در خانه ما همیشه تمیز است و باید تمیز بماند!
این بود که رفتم سراغ دستمال حولهای گوشهی آشپزخانه. داشت تمام میشد. وقتی چند تا برش از آن برداشتم چند دور دور خودش چرخید و لاغرتر و لاغرتر شد. با خودم گفتم: عجب! این دستمال تا چند وقت پیش تپل بود. وقتی چند تکه از آن را بر میداشتی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. قبراق و سرحال همینجوری مثل روز اولش میماند. حالا اما با چه سرعتی دارد تمام میشود. وقتی چند تکه از آن را برمیداری چند بار دور خودش میچرخد و آب میرود!
ناگهان چیزی توی ذهنم از آن بالابالاها افتاد پایین! خیلی صدای بلندی داشت. راستش را بخواهید ترسیدم. دستمال حولهای چقدر شبیه عمر ما آدمها بود! مثل دستمال حولهای، انگار آدم هم هر چه پیر و پیرتر میشود سرعت گذر سالهای عمرش بیشتر و بیشتر میشود. بچه که بودیم سالها خیلی طولانیتر میگذشت. یک سال برایمان یک سال نبود؛ یک ساااااال بود. یادم نمیرود یکی دو سالی در زمان دبستان، تعطیلات سه روزه زمستانی مدارس اجرا شد. وای که این سه روز تعطیلات غیرمترقبه، برایمان به اندازه یک عمر خوش میگذشت. روزها آرامتر میآمدند و آهستهتر میرفتند.
حالا اما روزها که هیچ؛ سالها هم مثل برق و باد میگذرند.
#عمر
🌸✨🌸
می رود قافله ی #عمر، چه ها می ماند؟
هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
شیشه عمر چه زیباست ولی حساس است
که به رویش اثر لکه و "هـا" می ماند
باید از شیشه خود لکه زدایی بکنی
خوب و بد در پس این شیشه بجا می ماند
هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
دست او یکسره در دست خدا می ماند
هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
آخر قصــــه گرفتـــــــار بلا می مانـــد
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 یـکی از حـسـرت های مـن،
وجود اسراف بسیار در زندگیام بود.
من فهمیدم که اسراف فقط ضایع کردن نعمت های الهی مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست، بدترین نوع اسراف، تلف کردن وقت و عمر بود... چه روزهایی که فقط صرف خوردن و خوابیدن شد و هیچ کار درستی انجام ندادم...
📙نسیمی از ملکوت. پنجاه حکایت از تجربه های نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی
#عمر
💢سفر ما باهم بسیار کوتاه است
شخص جوانی در اتوبوس نشسته بود.در ایستگاه بعدی شخصی مسن با ترش رویی و سروصدا وارد اتوبوس شد و کنار او نشست و خود را به همراه کیفهایش با فشار و زور بر روی صندلی نشاند
کسی که در طرف دیگر آن جوان نشسته بود از او پرسید که چرا چیزی نمیگوید.
جوان با لبخندی پاسخ داد :
*سفر ما با یکدیگر بسیار کوتاه است*
من در ایستگاه بعدی پیاده میشوم.
اگر تک تک ما این موضوع را درک میکردیم که وقت ما بسیار کم است ، آنوقت متوجه میشدیم که پرخاشگری ، بحث و جدلهای بی نتیجه ، نبخشیدن دیگران ، ناراضی بودن و عیب جویی کردن تلف کردن وقت و انرژی است.
#عمر