🔻رضا و تسلیم
در بنی اسرائیل عابدی بود روزگار دراز در عبادت به سر برده.
🪴در خواب به او نمودند که فلان رفیق تو در بهشت برین جای خواهد داشت عابد در طلب او برخاست تا بداند که چه کرده که در بهشت جای خواهد داشت؟ چون رسید از وی نه نماز شب دید نه روزه روز دید مگر همان واجبات. جوياي اين حال شد.
🪴گفت: عبادتی علاوه بر واجبات نکردم اما یک خصلت در من است که چون در بلا و بیماری باشم نخواهم که در عافیت باشم. و اگر در آفتاب باشم نخواهم که در سایه باشم و به هرچه حکم خدا و قضای اوباشد رضا دهم و بر خواست او خواست خود و دوباره ي او نیفزایم.
🪴عابد گفت: این صفت است که تو را به آن منزلت رسانیده است که خداوند به داوود فرمود:
🪴 ای داوود دوستان من را با اندوه دنیا چه کار؟ اندوه دنیا حلاوت مناجات را از دل ایشان ببرد. ای داوود؛
🪴من از دوستان خویش آن دوست دارم که روحانی باشد، غم هیچ نخورند و دل در دنیا نبندند و امور خود را به کلی با من افکنند و به قضاي من رضا دهند.
#رضا و #تسلیم
🔻خدا و سلطان
سلطان عبدالحمید میرزا ناصرالدوله هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان میرود و در یکی از این مسافرتها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان میکند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا میشود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری میکند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمیدهند.
سردار به افضل الملک،ندیم ناصر الدوله نیز متوسل میشود.افضل الملک نزد ناصرالدوله میرود و وساطت میکند،اما باز هم نتیجهای نمیبخشد. سردار حسین خان حاضر میشود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و به ناصرالدوله بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به ناصرالدوله منعکس میکند،اما باز هم او نمیپذیرد.
افضل الملک به ناصرالدوله میگوید: قربان آخر خدایی هست،پیغمبری هست،ستم است که پسری درکنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است ،پسر که گناهی ندارد. ناصر الدوله پاسخ میدهد: در مورد این مرد چیزی نگو که والی کرمان، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمیفروشد.
همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان میسپارد. دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای ناصرالدوله به دیفتری دچار میشود. هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش میکنند اثری نمیبخشد.به دستور ناصرالدوله پانصد گوسفند در آن روزها پیدرپی قربانی میکنند و به فقرا میبخشند اما نتیجهای نمیدهد و فرزند او جان میدهد.
ناصر الدوله در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه بسر میبرد. درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق ناصرالدوله میشود. ناصرالدوله به حالی پریشان به گریه افتاده و با صدایی بلند می گوید: افضل الملک! باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده،لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند میبایست فرزند من نجات مییافت. افضل الملک در حالی که ناصرالدوله را دلداری میدهد میگوید: قربان این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری،اما میدانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوهی ناصرالدوله نمیفروشد!
نتیجه:خیلی از مشکلات ما ناشی از رفتارمان هست و دعا و توسل و نذر جبران کننده نتیجه اعمال نیست
#مکافات_عمل
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_موقت
ویژه برنامه « ما ملّت امام حسینیم »
• از امروز یکشنبه ۱۵ مرداد
• ساعت ۱۷:۳۰ از شبکه دو
※مهمان برنامه اول (امروز) :
استاد محمد شجاعی
@ostad_shojae
🔻از عطّاری به عرفان
💫روزی عطّار نیشابوری در دکان عطّاری، مشغول معامله بود؛ درویشی آنجا رسید و چندین بار چیزی خواست و او نداد.
درویش گفت: «تو چگونه خواهی مُرد؟»
💫عطّار گفت: «چنانکه تو خواهی مُرد.»
درویش کاسهای چوبین داشت، زیر سر نهاد و الله گفته و جان داد.
عطّار، چون این بدید، حالش متغیّر شد و دکّان به هم زد و طریق سلوک پیمود...
تکلف گر نباشد خوش توان زیست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
#عطار_نیشابوری
#تعلق نداشتن
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔 دین، دعواش سر چیه؟!
🔻 دین اصلاً سر ارتباط تو با خدا دعوا نداره
❗️ عشق و ارتباط با خدا که زوری نیست!
🔰 پس دین چی میگه؟!
📌 اگر چیزی غیر از این دربارهٔ دین به تو گفتهاند، غلطه!
@Panahian_ir
🔻آنچه بر خود نمىپسندى بر ديگران مپسند
فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا
نهج البلاغه/نامه 31
ترجمه:
پس براى ديگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى دارى و براى ديگران مخواه آنچه براى خود نمى خواهى
شرح:
يك ضرب المثل فارسى مىگويد:((يك سوزن به خودت بزن، يك جوالدوز به مردم)).
اين ضربالمثل و دهها ضربالمثل ديگر و شعرها و كلمات كوتاه و بلند بسيارى كه در زبان و ادبيات ما، درباره همين موضوع صحبت ميكند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام عليهالسلام، و در توضيح و تشريح آن گفته شده و رواج پيدا كرده است.
و منظور از تمام اين سخنان، آن است كه ما انسانها وظيفه داريم در هر كارى، رعايت حال ديگران را نيز بكنيم.
يعنى هميشه خودمان را به جاى ديگران بگذاريم و با مردم طورى رفتار كنيم كه دوست داريم با ما همانطور رفتار كنند.
كسيكه به مشكلات و ناراحتيهاى ديگران اهميت نمىدهد، بايد حساب كند كه آيا خودش مىتواند همان مشكلات و ناراحتيها را تحمل كند یا نه؟
به زبان سادهتر : هركس راضى شود يك جوالدوز به تن ديگرى فرو رود، بايد با انصاف و مروت حساب كند كه آيا خودش حاضر است يك سوزن به تنش فرو رود؟
📚 #نهج_البلاغه
مقام محمود 4.mp3
10.08M
#مقام_محمود ۴
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_قرائتی
درک این حجم از خواستنها و آرزوهای بلند در ادعیه، واقعاً برای من ممکن نیست!
چرا من نمیتوانم صادقانه از ته قلبم مقاماتی مثل:
أن یثبت لی قدم صدق
أن یبلغنی المقام المحمود
أن یرزقنی طلب ثاری
و ..... را بخواهم و برایشان بیتاب باشم؟
منبع : کارگاه مقام محمود
@ostad_shojae
🔻شرم از خدا و خلایق
یکی از بزرگان پسری داشت یک روز به پسرش گفت: من حاجتی دارم، آیا اگر بگویم، آن را انجام میدهی؟
پسر گفت: بلی
پدر گفت: هرشب که به خانه میآیی، اعمال آن روزخودت را برای من شرح بده.
شب که شد، پسر نزد پدر آمد تا به قول خود وفا کند، تعدادی از کارهای آن روز خود را ذکر کرد و از گفتن تعدادی دیگر، خودداری نمود. آن وقت پدر به او گفت: من بنده ضعیفی از بندگان خدا هستم، وقتی تو خجالت می کشی که اعمال بد خودت را به من بگویی، فردای قیامت، چطور آنها را به خدا میگویی؟ و چگونه اعمالت را در حضور خلایق میخوانی؟
📚 کتاب داستانهای شهید
دستغیب (معاد و قیامت)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
این چه زندگیایه؟
چرا آدمای بیخود و قدرنشناس، فقط سر راه من قرار میگیرن؟
چرا دست من، نمک نداره؟
چرا هر چی گرفتاریه، فقط سرِ من میاد آخه ...
💥 خدایا من شاکیام ❗️
#نارضایتی_از_زندگی
#رشد_و_قدرت
@Ostad_Shojae
🔻مِهر پنهان خدا
🔰🔰🔰🔰🔰
🔰ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ بیمار ﺷﺪ و ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯی ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ.
🔰ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان، برگه تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩند تا هزینه جراحی را بپردازد.
🔰پیرﻣﺮﺩ همین که برگه را گرفت؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﺍﻭ گفتند که ﻣﺎ میتوانیم ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ میکرد.
🔰ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ گفتند: میتوانیم ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم
ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ.
🔰ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪند و از او پرسیدند:
ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ؟ نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ؟
🔰ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ چیزی که مرا به گریه میاندازد این است ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ.
#شکرگزاری