غروب آفتاب در نخلستانهای کوفه
🔻 داستان
🦋ساعت ده صبح دکتر به همراه پرستار وارد اتاق بیماران میشود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر میگوید: «به این کباب بدهید، به تخت کناری غذا ندهید، به آن یکی سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته بینمک بدهید، به این آش بدهید و ....»
🦋 مریضها همه یک جور به دکتر نگاه میکنند. حتی به کسی هم که میگوید غذا ندهید، او میفهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون میفهمد و میشناسد که دکتر خیرش را میخواهد، اعتراضی نمیکند.
🦋حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض کباب بدهند و به من هیچی ندهند، دکتر میفهمد که این شخص مشکل در فهم و درک دارد.
ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی دادی و به من ندادی، مشکل ادراکی داریم.
🦋ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم.
🦋خداوند تبارک و تعالی فرمود:
اگر بنده بداند من خدای او هستم و هر چه صلاح اوست به او میدهم، در دلش از من ناراضی نمیشود.
#رزق و #روزی
#خدا
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکته مهم تربیتی
🔴 تربیت اثرگذار⁉️
#دکتر_علی_تقوی
#تربیت
همین روش را برای اصلاح تغذیه و آرامش فرزند خود به کار گیرید. فرمولهای آرامش و نکات مربوط به اصلاح تغذیه را به او آموخته سپس بگویید به هرکس که رعایت نمی کند تذکر بده
💎 مرڪز تخصصـی آمـوزش و احیـاء واجـب فرامـوش شـده ...
نخل پر بار در کوفه
🔻قانون مرگ
امام باقر(ع) فرمود:
يكي ازشاهان بني اسرائيل اعلام كرد: شهري مي سازم كه هيچ كس نتواند در آن عيبي بيابد فرمان داد معمارها و بناها و كارگرها مشغول شدند و آن شهر با آخرين سيستم و با تمام امكانات ساخته شد.
پس از آنكه ساختن شهر به پايان رسيد، مردم از آن شهر ديدن كردند و همه آنها به اتفاق گفتند شهري بي نظير و بي عيب است .
در اين ميان مردي نزد شاه آمد و گفت :اگر به من امان بدهي و تامين جاني داشته باشم ،عيب اين شهر را به تومي گويم . شاه گفت به توامان دادم .
آن مرد گفت ،اين شهر دو عيب دارد:
1-صاحبش مي ميرد .
2-اين شهر سرانجام بعد از تو خراب مي شود .
شاه فكري كرد و گفت :چه عيبي بالاتر از اين دو عيب ،سپس به آن مرد گفت به نظر تو چه كنم ؟
آن مرد گفت : شهري بساز كه باقي بماند و ويران نشود و تو نيز در آن هميشه جوان باشي و پيري به سراغت نيايد و آن شهر بهشت است .
شاه جريان را به همسرش گفت ،همسرش فكري كرد و گفت :در ميان همه افراد كشور،تنها همين مرد، راست گفته است.
📚بحارالانوار ،جلد14،ص 478
#مرگ
#بهشت
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سعه صدر باور نکردنی یکی از خادمان عراقی در ایام اربعین امسال در قبال زائر ایرانی
وقتی زائر ایرانی باعث مرگ کودک دو سالهشان میشود، پدر کودک خم به ابرو نیاورد تا مبادا زائر امام حسین (ع) برنجد!!
این پدر داغدیده میگوید:
ما صاحب مصیبت هستیم اما این در مقابل مصیبت امام حسین (ع) چیزی نیست و دار و ندارمان را برای خدمت به ایشان میدهیم ...
لینک کانال «حرف حساب» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/307953861Cd71679ef85
#مصیبت
🔻راضى به رضاى او
🌺💐✨🌺💐✨
✨💐🌺✨💐
💐🌺✨
✨
چهار پنج نفر جمع شديم و به راه افتاديم . هنگامى كه به در خانه اش رسيديم خدمتكار داشت از خانه بيرون مى آمد.
گفتم : آقا تشريف دارند؟
بله .
برو بگو عده اى از دوستان براى عيادت فرزندتان آمده اند.
خدمتكار به داخل برگشت و پس از چند لحظه ما را به حضور امام باقر (عليه السلام) راهنمايى كرد. با ديدن امام سلام كرديم و او نيز با خوش رويى پاسخ گفت .
وقتى حال بيمارش را پرسيديم غم و اندوه بيشترى بر چهره اش نشست . آرام و قرار نداشت و بسيار بى تاب بود. حق هم داشت ، ما كه پدر بوديم مى فهميديم او در چه حالى است ، مريضى فرزند براى پدر خيلى سخت است ، مخصوصا مرضى كه علاج ناپذير باشد.
پدر و مادر حاضرند بيشترين سختى ها را تحمل كنند، ولى حتى خارى به پاى فرزندشان فرو نرود.
با ديدن چنين وضعى فقط چند دقيقه نشستيم و صلاح ندانستيم بيشتر از آن مزاحم امام شويم . با اشاره من دوستان هم برخاستند و پس از آرزوى سلامتى براى فرزند امام خداحافظى كرديم و بيرون آمديم .
در راه يكى از دوستان گفت ((ديديد امام چقدر ناراحت بود؟)).
آن يكى گفت ((آرى ، اگر اين كودك طورى شود او چه مى كند!)).
سر كوچه از همديگر خداحافظى كرديم و هر كس راه خانه اش را در پيش گرفت .
روز بعد از كوچه مى گذشتم كه صداى زارى و شيون عده اى از زنان توجهم را جلب كرد. صدا از خانه امام بود.
سراسيمه خود را به آنجا رساندم . در خانه باز بود و وارد شدم . خدمتكار امام را كه ديدم پرسيدم : خدا بد ندهد، چه شده ؟
چشم هايش پر از اشك شد و گفت : مريض فوت كرد.
انا لله و انا اليه راجعون ، امام كجاست ؟
در اتاقش نشسته است و مهمان دارد، شما هم اگر مى خواهيد تسليت بگوييد مى توانيد برويد و امام را ببينيد.
با ديدن امام دست در گردنش انداختم و تسليت گفتم و از خدا برايش صبر طلبيدم
اما وقتى ديدم چهره اش بر خلاف ديروز آرام است و اثرى از پريشانى ديروز در او ديده نمى شود بسيار تعجب كردم
گفتم : اى امام بزرگوار، ديروز كه فرزندتان مريض بود خيلى بى تاب و نگران بوديد، اما اكنون كه درگذشته و به رحمت خدا رفته ، انتظار داشتيم حالتان از ديروز هم بدتر باشد، ولى شما را با رويى گشاده مى بينيم ، حكمتش چيست ؟
فرمود: ما نيز مثل هر پدرى دوست داريم عزيزانمان سالم و بدون درد باشند، اما زمانى كه امر خداوند سررسيد و تقدير خدا قطعى شد خواست خدا را مى پذيريم و در برابر اراده و مشيت الهى تسليم و راضى هستيم .
در راه با خود مى انديشيدم انسان چقدر بايد دريا دل باشد تا در اوج عواطف انسانى روحيه اى مطيع در برابر حكم خداوند داشته باشد، اگر چنين مساءله اى براى من اتفاق افتاده بود تا چند روز حال خود را درك نمى كردم ، اما او قلبى داشت كه با وجود اندوه فراوان همچون دريايى آرام و پر ابهت بود، در دلم به اين مكتب انسان ساز و پيشواى آن آفرين گفتم .
📚حیات پاکان،مهدی محدثی
#امام_باقر
#مصیبت
#رضا و #تسلیم
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز آرامش بالا بردن سطح #غصه و برخورداری از یک #غم_معنوی است نه تلاش برای رسیدن به #آسایش
تصاویر اشک و گریه موکب داران عراقی موقع جمع کردن مواکب پذیرایی از زائران ...
لینک کانال «حرف حساب» در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/307953861Cd71679ef85
🔻ارزش خدمت به مادر
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف.
با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عارفان و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، بیان پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
#مادر
کاظمین
🔻یاد خدا
🔅💠🔅💠
🔅شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:فلان کس بر روی آب می رود.
💠شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.»
🔅شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.»
💠 او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
#ابوسعید_ابوالخیر
#خدا