eitaa logo
عبدالرضا قیصری
142 دنبال‌کننده
53 عکس
18 ویدیو
0 فایل
شعرهای نامبرده که گاهی طنزآمیز هستند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرنامه شاعران
لبخند دلگشا @khabarnameshaeranshiz🔻 عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران شب شعر طنز شهروندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شعرخوانی آقای " دکتر عبدالرضا قیصری" در " دومین محفل شعر طنز چوق الف " @abdoreza_gheisari 💢 اسفندماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
هدایت شده از بی شوخی!
دعوت هستید به سومین محفل شعر طنز «چوق الف» با حضور مهمانان جذاب! -عباس حسین نژاد، طنزنویس -محمدرضا درخشان، شاعر و طنزپرداز و -محسن فراهانی، نویسنده و طنزپرداز جملگی از تهران و البته با هنرنمایی اعضای محفل طنز ادبی بی شوخی که اغلب معرف حضور هستند! سه شنبه شب، در تالار فجر دانشگاه شیراز راستی روز پاسداشت زبان فارسی هم خواهد بود. بی شوخی عرض شد! https://eitaa.com/bishookhi
هدایت شده از بی شوخی!
32.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | "لبخنددلگشا" جشنواره شعر طنز شهروندی 🌱 به مناسبت هفته شیراز با حضور اعضا محفل ادبی طنز بی شوخی طنزپردازان استان فارس و خالو راشد عباس احمدی شروین سلیمانی 😌شهری که پر از لطافت و طنازی‌ست دانشکدهٔ علوم شاعرسازی‌ست هرجای جهان اگر کسی شعر سرود تردید نکن که یک رگش شیرازی‌ست😌 🔹 جشنواره شعر طنز شهروندی لبخند دلگشا در هفته نکوداشت شیراز و مصادف با روز جهانی لبخند، با حضور شاعران طناز ایران‌زمین در باغ دلگشای شیراز برگزار شد. •┈┈••••✾•●•✾•••┈┈• ⭕️ 🔺سروش+🔻بله🔺روبیکا 🔻اینستاگرام ادبی طنز بی شوخی طنزپردازان استان فارس https://eitaa.com/bishookhi https://ble.ir/bishookhi https://rubika.ir/@bishookhii https://t.me/bishookhiii
تسلیت به دلسوزان میهن عزیزمان ایران اسلامی. هر که خدمت کند دلش خوش باد گر چه مهمان آسمان باشد آسمانی شدن گوارایش هر که از فوج خادمان باشد عبدالرضا قیصری @naftinashi1
آیا فارسی شکر است؟ رفته بودم هایپر مارکت یه کاور برای تبلت دخترم بخرم. هایپر مارکت سیتی نایت. با تپسی رفتم آخه اسنپ نبود. توی راه تابلوها نظرم رو جلب کردن؛ بانک، دراگ استور، کلینیک! یه دکه هم با نئون نوشته بود مینی هایپر! السا و آنا نداشت ولی چون آف خورده بود یه دبل خریدم با دیزاین باب اسفنجی. اومدم بیرون توی فود کُرت گرین لند قدم می زدم. یه تبلیغ دیدم روی بیلبورد با عکس مهدوی کیا، یوگو ماست میهن! همونجا نشستم.   توی یکی از باجه ها تلویزیون روشن بود. اخبار بیست و سی داشت از مسوولان در به کار بردن کلمه های غیر فارسی ایراد می گرفت. اخبار که تموم شد آگهی ها شروع شد: یخچال دی پوینت مدل مکس تولید داخل! بعدش لامپ های ال ای دی بروکس نور خوب زندگی! بعدش پوشاک ال سی من! رفتم جلوی کافی شاپ و یه هات چاکلت سفارش دادم و توی فکر بودم که اگر خیام همین الان این جا ظاهر بشه چه نوشیدنی سفارش می ده؟ که یه نوجوون با یه اسکوتر اومد و فریاد زد: دربی شروع شد! تلویزیون روشن شد و استادیوم خودنمایی کرد. کنار زمین توی تبلیغات، کنار گلکسی نوت، نوشته بود مکنزی! گزارشگر می گفت: وینگر پاس کات بک می ده به فوروارد، ولی گُلر که تا الان کلین شیت کرده مانع می شه و حتی در ریباند هم کرنر می شه! خیال خیام رهایم نمی کرد. می گفت: فارسی سخن گفتن شایسته است. فارسی بیندیش، فارسی هویت ماست، فارسی بسرا! گفتم با این وضع؟ گفت آری. زیپ لاین را بی خیال شدم و با مترو برگشتم به محله دلگشا از جلوی آرامگاه سعدی که می رفتم سمت خانه، روی تاچ ال سی دی موبایلم نوشتم: یک هدیهٔ چالشی برایم بفرست رایانک مالشی برایم بفرست خشکیده رباعیات طنزم یارب سامانهٔ بارشی برایم بفرست! عبدالرضا قیصری بهار ١۴٠١ پ. ن: الان وضع خیلی بدتر شده است.
دست او خالی است و دل هم پر نان شاعر همیشه هست آجُر! می شود مثل مست لا یعقل می خورد توی وهم و رویا سُر می نویسد حماسه ای از رخش اسب اسفندیار در آخور! می کند وصف عالم بالا می شود با فرشته ها دمخور عاشقی می کند مسلسل وار بوسه می خواهد آتشین گُرگُر می نویسد برای شاهان مدح می شود غرق پول، این عنصر توی قرآن نوشته گمراهند غیر یک عده ای خدا باوُر! این نمونه بدون شک شده است منقرض مثل نسل دایناسور «شاعری شغل نیست ای مردم خرش از کره گی ندارد دم» شاعران غالبا ولو بودند گرچه از دیگران جلو بودند فکرشان نو تر از زمانه ولی باز در فکر شعر نو بودند کارشان شعر گفتن از گندم باز محتاج نان جو بودند شاه اگر می ندادشان صله ای! صبح فردا پی درو بودند شعرشان می گرفت اگر، گه گاه، بر سر سفرهٔ پلو بودند بر خلاف زمانهٔ خود ما ناگزیر از بدو بدو بودند! آن زمان داشتند اگر یک اسب گوییا صاحب پژو بودند این وسط می رسید اگر مهمان نزد بازاریان گرو بودند! «شاعری شغل نیست ای مردم خرش از کره گی ندارد دم!» می خورد با خیال خود به گناه می رود چین و چین به زلف سیاه دل او نازک است و آیینه می خورد غفلتاً ترک با آه خُلق او تنگ می شود با ابر روح او شاد می شود با ماه! کاه می روید از غمش در کوه کوه می سازد اکثرا از کاه! مغز او هست بیش و کم تعطیل دل او هست بی هوا آگاه خانه های ترانه را بلد است بزند گر در این محل بنگاه توی بنگاه می دهد ترتیب ساز و کار فروش قلب تباه! می زند بیتی از خودش یک عمر روی دیوار صاف آن درگاه: «شاعری شغل نیست ای مردم خرش از کرگی ندارد دُم!» عبدالرضا قیصری @naftinashi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور در هموطنز قسمت اول شیرازِ پر از راز غمت را عشق است اهلِ هنر محترمت را عشق است نقش است به خاتمت بهاری ابدی بالاست همیشه پرچمت را عشق است و منم آن طنزنویسی که تنم می خارد که اگر طنز نگویم دهنم می خارد... عبدالرضا قیصری @naftinashi1
بر جان غدیر، عشق حق نازل شد «صد فتنه و شور در جهان حاصل شد» آوای اذان به حکمِ «اکملت لکم...» با «اشهد إنّ علیاً...» کامل شد! عبدالرضا قیصری @naftinashi1
یک عده هنوز مرد میدان هستند دنباله رو راه شهیدان هستند «هر روزِ» خدا اگر هنوز «عاشوراست» یعنی که یزیدها کماکان هستند! عبدالرضا قیصری @naftinashi1
ای در دلِ کارزار، مقیاس حسین ای جلوه گرِ غرور و احساس حسین در گوش زمان همیشه خواهد پیچید: عباس حسین، آه، عباس حسین عبدالرضا قیصری @naftinashi1
ماندی... به شریعهٔ مجاور بزنی یا نه... به دلِ لشکر کافِر بزنی مولای وفا و مهربانی! ای کاش این بار به رودِ اشکِ شاعر بزنی عبدالرضا قیصری @naftinashi1
در این دوران، علی! با آن همه ایمان چه می کردی تو با اوضاع بی سامان این میدان چه می کردی اگر خلخالی از پای زنی... غوغاست در جانت تو با سلاخی ده ها هزار انسان چه می کردی چه می گفتی اگر قرآن اسیر جهل و آتش بود تو ای قرآن ناطق، کاتب قرآن! چه می کردی؟ «امیر المؤمنین دارد نهال کفر می کارد» اگر از سوی شیطان می شد این عنوان چه می کردی؟ تو مهتابی تو خورشیدی، تو با اوهام جنگیدی بگو، روشن بگو مولا تو با اینان چه می کردی شهادت شهد جان بخشی است اما ای همه غیرت! ترور می شد اگر در خانه ات مهمان چه می کردی؟ عبدالرضا قیصری @naftinashi1
هدایت شده از خبرنامه شاعران
هر چه گیلاس باغ چشمش داشت همه را تا خروسخوان چیدم پشت پرچین سبز مژگانش دو سه خمیازه مست خوابیدم🥀 خبرنامه شاعران 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
یادی از استاد غلامعلی مهدی خانی (مجرد) عشق، یادآور آن چهرهٔ زیبای شماست «باغ گیلاس» هوادار غزل های شماست در بهشت و غزل و سینه غمدیده ما بعد از این جای شما، جای شما، جای شماست عبدالرضا قیصری
برای ترامپ و آنچه از بیخ گوشش گذشت! وقتی که تفاخُرش به آخَر نرود جز با نوک تیز، باد او در نرود آقای گلوله! ظاهرا حرف حساب در گوش ترامپ جور دیگر نرود! و ای قمپزِ لاتِ لمپنِ نامیزان «از هیتلران چه مانده و چنگیزان؟» حالا که شده خونی و سوراخ بکن این مسأله را به گوش خود آویزان! عبدالرضا قیصری @naftinashi1
برای فرزندان شهدای عرصهٔ گمنامی بابام دیشب باز در خواب من آمد تصویر زیبایش در قاب من آمد دلتنگ او بودم اما دلم پُر بود در دست هایم اشک یک ماهی سُر بود با دست مردانه او اشک را برداشت بر گونهٔ خیسم یک بوس خوشگل کاشت پرسید شامت را... گفتم که من سیرم انگار می دانست بسیار دلگیرم گفتم که بر دیوار عکس شهیدانی ست عکست چرا بابا در بین آن ها نیست مریم نشانم داد بابا بزرگش را: «از آن طرف اول آنجا! ببین آنجا! بابا بزرگ من در جبهه جنگیده از خون پاک او صد لاله روییده» گفتم: پدر! اصلا من با شما قهرم هم با شما قهرم هم مردم شهرم گفتی که سربازِ ایران و اسلامی بعد از شهادت هم سرباز گمنامی؟ با اشک و با گریه دیشب شدم بیدار زانو بغل کردم با تکیه بر دیوار تا چشم وا کردم مادر کنارم بود با یک بغل لبخند در انتظارم بود باید قوی باشیم این را چه زیبا گفت: با شوق بسیاری از جای بابا گفت او گفت بابایت البرز و الوند است در اوج خوشنامی نزد خداوند است در مدرسه امروز خود را رها دیدم تصویر بابا را در ابرها دیدم عبدالرضا قیصری
تنها و غریب می کشیدند تو را با وضع مهیب می کشیدند تو را شک نیست غم حسین تسکینت بود وقتی به صلیب می کشیدند تو را عبدالرضا قیصری
به دنیا آمدم ای دوست گویا در چنین روزی شدم لخت و پتی گریان و رسوا در چنین روزی در آن دوران نبود از قبل، جنس بچه ها معلوم مشخص شد که هستم بنده «آقا» در چنین روزی به جیغم داد ماما نو به نو پاسوخ! سربالا به گوشم مادرم هم خواند لا! لا! در چنین روزی دبیر و عاشق و خوش مشرب و طناز و فهمیده؟ به یک جا می تواند بود آیا در چنین روزی؟ چطوری می شود شاعر، مهندس باشد و دکتر؟ که خوشبختانه حل شد این معما در چنین روزی! یکی شاعر برابر با دوصد ناشاعر است آری سر آمد دورهٔ کم شاعری ها در چنین روزی! «چه می گویی که بی گه شد سحر شد بامداد آمد» سحر گاهان رسیدم بنده اینجا در چنین روزی! «ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد» زدم بی واهمه دل را به دریا در چنین روزی خودم امروز بابایم غریق هفت دریایم که بودم هفتمین مهمان بابا در چنین روزی هلا عبدالرضای قیصری ای شاعر بی ریخت چه می شد پای نگذاری به دنیا در چنین روزی؟ عبدالرضا قیصری @naftinashi1
به پیشگاه حضرت سید (ص) فدای خُلق تو و نام جاودانه تو گرفته باز کسی در دلم بهانهٔ تو خوشا نسیم بهشتی که می وزد روشن میان منبر تو تا حریم خانهٔ تو شکست نفس تو بت های کعبه را وقتی نشست دست برادر به روی شانهٔ تو «خوش است خلوت اگر یار یار من باشد» علی الخصوص که آید به لب ترانهٔ تو طلوع می کنی از شرق بر تمام زمین که سر به دشت زمان می کشد زبانهٔ تو خرابِ عطرِ نگاهِ گل محمدی ام که دارد از نفسش می وزد نشانهٔ تو عبدالرضا قیصری
📢 | نقد و بررسی مجموعه شعر "به او بگویید دوستش دارم" 📜 سرودهٔ دکتر حسین خلفی با حضور: 🎓 دکتر عبدالرضا قیصری 🎓 دکتر فرهاد کرمی 🎓 دکتر کیوان زارع 📆 پنجشنبه ۱۲ مهرماه ۱۴۰۳ 🕤 ساعت ۹:۳۰ صبح 📌 بلوار گلستان، خیابان شهید معزی، فرهنگسرای کتاب •┈┈•••✾•••✾•••┈┈• ⭕️ 🔺سروش+🔻بله🔺روبیکا 🔻اینستاگرام