37.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن پاییزو میوه های پاییزی وجشن روز ملی مازندران دیار علویان 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 موسسه قرآنی نازنین خدیجه مدیریت:خانم روشنگر مربی:خانم جعفری استان :مازندران شهر ساری
4_5789777788030421777.pdf
14.7M
نمونه دفتر شطرنجی
@tadriis_yar
کاردستی پاییز
پیش دبستانی 1
مهد مشکات (آبشار عاطفه ها)
مشهد مقدس
کاردستی زیبای پاییزی
@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی با خمیر نانوایی 🥔🌭
#دست ورزی و هماهنگی چشم و دست
پیدا کردن برتری جانبی با برداشتن خمیر (دست غالب )
کودکستان کوثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مفاهیم ریاضی کوتاه و بلند
خانه قرآن و پیش دبستانی کوثر آمل
چون امشب بارون میباره و حالم خوبه
یه قصه دیگه هم براتون میفرستم😉
هدایت شده از معلم یار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖼 #طلوعی_دیگر...🔆
⛅ آقا جانم
🍃🌺مهر شما
🌸🍃همان کیمیایی است
🍃🌺که روزگار مرا قیمتی میکند...
🌸🍃من
🍃🌺به اعتبار محبت شما
🌸🍃نفس میکشم...
🍃🌺سلام
🌸🍃قرار دل بی قرار من....❤️
☀️ سلام؛ صبح آدینه تون بخیر و نیکی و همراه با عشق امام زمان(عج)
🌐 #قرارگاه_مجازی
📲 @tadriis_yar
@childrin1..کانال. دردونه.mp3
4.01M
#قصه_شب
💚روباه و پاندا💚
@naghashi_ghese
23 book karikator (www.mplib.ir).zip
1.65M
📒 ۲۳ کاریکاتور به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی
📘 #کاریکاتور #کتاب #هفته_کتاب #آبان
┄┄┅🍃🌸♥🌸🍃┅┅┄
@naghashi_ghese
@childrin1..کانال دُردونه.mp3
9.95M
#قصه_شب
"لاک پشت و لاکش"
با صدای (پگاه رضوی)
🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌼
┏━━━∪∪━━━┓
🌺 🌹
📚 داستان کوتاه
#زنجیره_عشق
"زنجیره عشق با مهر و محبت محکم و باثبات میمونه...
" تظاهر به مهربانی" هرگز به دل کسی نمینشینه!!
چرا که، هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند..."
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از سرِکار بر می گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود.
زن برای اسمیت دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودش رو معرفی کرد و گفت: من اومدم کمکتون کنم.
زن گفت: صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: «من چقدر باید بپردازم؟»
اسمیت به زن چنین گفت: «شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یک نفر هم به من کمک کرد،
همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیات رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه.!!»
چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی رو دید و داخل شد تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که احتمالا هشت ماهه باردار بود و به خاطر تامین نیازهای زندگی و کمک به همسرش کار می کرد و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید.!
وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلارش رو بیاره، زن مسن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو میخوند اشک در چشمانش جمع شده بود.
در یادداشت چنین نوشته بود:
«شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یک نفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!»
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: «دوستت دارم اسمیت خدا رو شکر همه چیز داره درست میشه...»
سعی کنیم تا جایی که امکان داره به دیگران کمک کنیم بدون هیچ چشم داشتی...
و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیره عشق به ما ختم بشه...
@naghashi_ghese