#طراحی نشانه های الفبای فارسی به صورت فانتزی کاربردی مثل کارت واژه، ساخت انیمیشن بنر و... 😍
@naghashi_ghese
آموزش نقاشی کودکان 👼
گام به گام
#حیوانات
@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی ماهی متحرک 🐠🐟
@naghashi_ghese
38120134844881.mp3
3.81M
✨✨✨✨هرشب یک قصه✨✨✨✨
✨✨هرشب یک ماجرا✨✨✨✨ ✨
🗳نوع فایل :#قصه:عبور از خیابان
👩🏫تهیه کننده: #زهرا #ضیائی
🏫 منطقه/ناحیه: ۳ اصفهان
⏰زمان :۳:۵۸
📆 تاریخ: ۲۰آبان ۱۴۰۱
┄┅┅✶🍃🌻🍃✶┅┅┄
@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨هرشب یک قصه✨✨✨✨
✨✨هرشب یک ماجرا✨✨✨✨ ✨
🗳نوع فایل :#قصه:عبور از خیابان
👩🏫تهیه کننده: #زهرا #ضیائی
🏫 منطقه/ناحیه: ۳ اصفهان
⏰زمان :۳:۵۸
📆 تاریخ: ۲۰آبان ۱۴۰۱
┄┅┅✶🍃🌻🍃✶┅┅┄
@naghashi_ghese
#قصه_متنی
بهترین بابای دنیا
یکی بود یکی نبود، یه موش کوچولو به اسم موش قزی با پدرش زندگی می کرد. بابا موشه از صبح تا شب کار میکرد و شب که به خونه می رسید خسته بود و می خواست استراحت کنه. اما موش قزی شروع می کرد به سر و صدا و بالا و پائین پریدن، تا اینکه بابا موشی سرش درد می گرفت و داد می زد: موش قزی چقد سر و صدا میکنی؟
موش قزی هم گوشه ای کز میکرد و با بابا موشی قهر می کرد.
یکبار پیش خودش گفت: فردا از اینجا می رم تا یه بابای خوب برای خودم پیدا کنم.
فردای آن روز موش قزی از خانه بیرون آمد و رفت و رفت تا به یک قصابی رسید. داخل شد. سلام کرد و به آقای قصاب گفت:
اینجا و اونجا می کنم بابائی پیدا بکنم
آیا تو بابا می شوی؟ در دل من جا می شوی
اما نباید اخم کنی قلب منو زخم کنی
آقا قصاب خندید و گفت: برو سوخته سیاه، دختر دارم چو قرص ماه، موشه قزی می خوام چیکار؟
موش قزی ناراحت شد و رفت و رفت تا دم بزازی رسید. سلام کرد و شعرش را دوباره برای بزاز خواند. آقای بزاز با عصبانیت نیم متر فلزی خودش را به زمین کوبید و گفت: برو سوخته سیاه، دختر دارم چو قرص ماه، موشه قزی می خوام چیکار؟
موش قزی ترسید و تندی طرف خونه دوید. وقتی به خانه برگشت دید بابا موشی با غصه داد می زنه: موش قزی؟ کجایی که دلم برای شیطونیات تنگ شده.
موش قزی به بغل پدرش دوید و با خوشحالی گفت:
موشی بابای نازنین، لنگه نداره رو زمین
قربون بابای خودم، دوباره دخترش شدم
👶🏻 @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
♡خانواده دکتر ارنست♡
♧قسمت ششم♧
👶🏻@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
یه بازی فوق العاده جذاب و زیبا
👶🏻 @naghashi_ghese
جنگل امن.mp3
3.9M
#قصه_شب👼🏻🌜
جنگل امن
👶🏻 @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه
کلیپ شااااد
سرسره رنگین کمون
👶🏻 @naghashi_ghese
1.pdf
3.97M
#کتاب_بخونیم
مجموعه: "مهتاب و کرم شبتاب"
📚سیارهها _جلد ۱
✍️ دکتر بتول غفاری
#مصور
#کودکان
@naghashi_ghese
📚 داستان کوتاه
#زنجیره_عشق
"زنجیره عشق با مهر و محبت محکم و باثبات میمونه...
" تظاهر به مهربانی" هرگز به دل کسی نمینشینه!!
چرا که، هر آنچه از دل برآید بر دل نشیند..."
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از سرِکار بر می گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود.
زن برای اسمیت دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودش رو معرفی کرد و گفت: من اومدم کمکتون کنم.
زن گفت: صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: «من چقدر باید بپردازم؟»
اسمیت به زن چنین گفت: «شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یک نفر هم به من کمک کرد،
همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیات رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه.!!»
چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی رو دید و داخل شد تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که احتمالا هشت ماهه باردار بود و به خاطر تامین نیازهای زندگی و کمک به همسرش کار می کرد و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید.!
وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلارش رو بیاره، زن مسن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو میخوند اشک در چشمانش جمع شده بود.
در یادداشت چنین نوشته بود:
«شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یک نفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!»
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت: «دوستت دارم اسمیت خدا رو شکر همه چیز داره درست میشه...»
سعی کنیم تا جایی که امکان داره به دیگران کمک کنیم بدون هیچ چشم داشتی...
و قول بدیم که نگذاریم هیچ وقت زنجیره عشق به ما ختم بشه...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
@naghashi_ghese
niz.mp3
5.2M
📓📔 داستان این نیز بگذرد👆
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
👇👇
@naghashi_ghese
وزیر عادل و درباریان.mp3
8.48M
📓📔داستان وزیر عادل و درباریان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
@naghashi_ghese
lie.mp3
3.77M
📓📔داستان دروغ بزرگ👆
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
👇👇
@naghashi_ghese
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فونت کودک
Persian Keyboard ✌.apks
14.04M
صفحه کلید فارسی، تقدیم شما
بازخورد۳.pdf
1.04M
نمونه_های_پیشنهادی_بازخورد_1-1.pdf
┄┅┅✶🍃🌻🍃✶┅┅┄
🌸🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فونت کودک توخالی