🌹#داستان_آموزنده
مردی در کوهستان سفر میکرد که سنگ گران قیمتی را در رودخانهای پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.
آن مرد کیف خود را باز کرد تا غذایش را با مسافر شریک شود.
مسافرِ گرسنه، سنگ قیمتی را در آن کیف دید و بسیار از آن خوشش آمد و پس از کمی درنگ از آن مرد خواست که آن را به او بدهد!
آن مرد بدون درنگ، سنگ را به او داد و از یکدیگر خداحافظی کردند.
مسافر از این که شانس به او رو کرده بود بسیار شادمان شد و از خوشحالى سر از پا نمىشناخت.
او مىدانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مىتواند راحت زندگى کند.
بعد از چند روز مسافر برای پیدا کردن آن مرد به راه افتاد؛ بالاخره او را یافت و سنگ را به پس داد و گفت:
خیلى فکر کردم! میدانم این سنگ چقدر با ارزش است،
ولی آن را به تو پس مىدهم با این امید که چیزى را به من دهی که از آن ارزشمندتر است!
آن مرد گفت چه چیزی؟!
مسافر گفت اگر مىتوانى، چیزی را به من بده که باعث شد چنان قدرتمند شوی که راحت از این سنگ دل بکنی و آن را به من ببخشی.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅جهت سفارش #تبلیغات #تبلیغ ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@naghashi_ghese
🌹#داستان_آموزنده
مردی در کوهستان سفر میکرد که سنگ گران قیمتی را در رودخانهای پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.
آن مرد کیف خود را باز کرد تا غذایش را با مسافر شریک شود.
مسافرِ گرسنه، سنگ قیمتی را در آن کیف دید و بسیار از آن خوشش آمد و پس از کمی درنگ از آن مرد خواست که آن را به او بدهد!
آن مرد بدون درنگ، سنگ را به او داد و از یکدیگر خداحافظی کردند.
مسافر از این که شانس به او رو کرده بود بسیار شادمان شد و از خوشحالى سر از پا نمىشناخت.
او مىدانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مىتواند راحت زندگى کند.
بعد از چند روز مسافر برای پیدا کردن آن مرد به راه افتاد؛ بالاخره او را یافت و سنگ را به پس داد و گفت:
خیلى فکر کردم! میدانم این سنگ چقدر با ارزش است،
ولی آن را به تو پس مىدهم با این امید که چیزى را به من دهی که از آن ارزشمندتر است!
آن مرد گفت چه چیزی؟!
مسافر گفت اگر مىتوانى، چیزی را به من بده که باعث شد چنان قدرتمند شوی که راحت از این سنگ دل بکنی و آن را به من ببخشی.
✅جهت سفارش #تبلیغات #تبلیغ ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@naghashi_ghese
🌹#داستان_آموزنده
روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه.
آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد.
مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر.
آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانههای او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم.
مرد از رفتار و بیادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب !
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد ...!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅جهت سفارش #تبلیغات #تبلیغ ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@naghashi_ghese
#حکایت_اخلاقی
🌹مرنج و مرنجان!
🔆خیاطی میگفت: اگر شبها جیبهای لباسها را خالی کنید، #لباسها زیباتر به نظر میرسند و بیشتر عمر خواهند کرد. بنابراین من قبل از خواب اشیایی مانند خودکار و پول خرد و دستمال را از جیبم در میآوردم و آنها را مرتب روی میز میگذارم و چیزهای زائد را به درون سطل زباله میریزم.
✨یک شب وقتی مشغول این کار بودم، به نظرم رسید که ممکن است #خالی_کردن_ذهن نیز مانند خالی کردن جیب باشد.
💫💫👈همه ما در یک روز مجموعهای از آزردگی، #پشیمانی، اضطراب را جمع آوری میکنیم. اگر اجازه دهیم که این #افکار انباشته شوند #ذهن را سنگین میکنند پس ذهنمان را پاک کنیم تا دنیای زیباتری بسازیم.
#داستان_آموزنده
✅جهت سفارش #تبلیغات در مجموعه کانالهای تدریس یار ؛
https://eitaa.com/teacherschool
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚#داستان زیبای شیر 🦁و موش🐭
نتیجه گیری:۱_هر موجودی توانایی هایی داره و نباید دست کم بگیریم ۲_خوبی و گذشت کنیم که حتما جایی در زندگی به خودمون بر میگرده
#قصه_درمانی #داستان_آموزنده #شیر_و_موش #قصه
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
🍃🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆نماز باران در كوفه به دستور پدر
✨مرحوم سيّد مرتضى رحمة اللّه عليه آورده است :
🍁حضرت صادق آل محمّد، به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السّلام حكايت فرمايد: در زمان مولاى متقّيان ، امام علىّ عليه السّلام مدّتى باران نازل نشد.
🍁پس عدّه اى از اهل كوفه نزد امام اميرالمؤ منين ، علىّ عليه السّلام حضور يافته و ضمن اظهار ناراحتى از نيامدن باران ، تقاضا كردند تا حضرت از درگاه خداوند، طلب نزول باران نمايد.
🍁امام علىّ عليه السّلام خطاب به فرزندش حضرت اءبا عبداللّه الحسين سلام اللّه عليه كرد و فرمود: اى حسين ! حركت كن و براى اين اءهالى از درگاه خداوند متعال درخواست بارش باران نما.
🍁حضرت اءبا عبداللّه الحسين طبق پيشنهاد پدر از جاى برخاست و ايستاد؛ و پس از حمد و ثناى الهى ، بر پيامبر خدا و بر اهل بيت گراميش تحيّت و درود فرستاد؛ و آن گاه اظهار داشت :
🍁اى خداوندى كه عطاكننده خيرات هستى ، و بركات و رحمت هايت را مرتّب بر ما مى فرستى ! امروز از آسمان ، باران رحمت و بركت خود را بر ما بندگانت فرود فرست ؛ و ما را از باران خير و بركت سيراب گردان .
و تمام موجودات تشنه را كامياب و سيراب گردان .
🍁تا آن كه ضعيفان خوشحال و دلشاد گردند.
و زمين هاى مرده سرسبز و زنده در آيند؛ و بركات را ظاهر نمايند.
پس اى پروردگار جهانيان ! دعا و خواسته ما بندگانت را مستجاب و برآورده فرما.
🍁همين كه حضرت أ با عبداللّه الحسين عليه السّلام دعايش پايان يافت و آميّن گفت ، ناگهان اءبرهاى بسيارى در آسمان پديدار شد و باران رحمت شروع به باريدن كرد و تمام مناطق را باران فرا گرفت .
🍁به طورى كه بعضى از بيابان نشين هاى اطراف كوفه به خدمت امام عليه السّلام وارد شدند و گفتند: بارش باران ، تمام حوالى كوفه را فراگرفته ؛ و تمام باغات و نهرها پر از آب گرديده است
📚بحالا نوار: ج 44، ص 187، ح 16، بهنقل از عيون المعجزات شيخ حسين عبدالوهّاب ، منسوب به سيّد مرتضى