eitaa logo
نهادرهبری دانشکدگان فارابی
959 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
145 فایل
⚪️نهادنمایندگی مقام معظم رهبری🇮🇷 دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران @ryas68 📣اخبارواطلاع رسانی برنامه‌های فرهنگی ومناسبتی، ازدواج... ● ارتباط مستقیم بامسئول نهاد: @mohsenkehtari ●گروه دانشجویی دورهمی اندیشه ها https://eitaa.com/joinchat/2965897307C2a904
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶🔸🔶 📚 مصطفی انجم‌افروز خطاط دبیرستان بود. تا می دیدمش بحث را نصفه رها می‌ کردم و به سمتش می دویدم . هرروز بعد از زنگ آخر در دبیرستان کاری داشت. بدون اینکه به کسی بگوید و دار دار کند؛می‌ ماند و کارش را انجام می‌ داد . اوایل نمی‌ دانستم خطاطی و نقاشی‌ های روی در و دیوار دبیرستان کار مصطفی ست . ✍ ️ از دیگران شنیده بودم اهل‌جنوب است و چندسال پیش به قم مهاجرت کرده‌اند.خودش که یک کلمه هم حرف نمی زد .انگار دست‌های هنرمندش به جای زبانش هم کار می‌ کردند .هرچه می‌ خواست بگوید در نقاشی‌ ها و خطاطی‌ هایش ریخته بود . 🤔 هر دفعه کنارش بودم تصمیم می‌ گرفتم مثل او ساکت و کم‌حرف شوم ولی مگر می‌ شد؟ تا تصممیم می‌ گرفتم یک لحظه سکوت کنم هزار مدل حرف پشت دندان‌هایم صف می‌ کشیدند که بیرون بریزند. اصلاً مرا برای حرف‌زدن ساخته بودند مصطفی را برای نوشتن. انگشت‌های کشیده‌اش که دور قلم مو گره می‌ خورد دیدنی بود. انگار با قلم‌مو بازی می‌کرد . می‌ چرخاند و می‌ گرداند و می‌ کشیدش . قلم سُر می‌ خورد و دست لاغر مصطفی دنبالش. ناگهان دستش بی‌ حرکت می‌ شد . انگشت‌هایش نفسی می‌ کشیدند و حرکت دیگری با ملایمت شروع می‌ شد؛ نرم و آرام . نوشتنش که تمام می‌ شد می دویدم عقب تا دورنما را ببینم؛ ✌️ (( درود بر خمینی ))✌️ کشیدن‌های قلم‌مو شده بود (( یِ )) خمینی با انحنایی ملایم. 👌😍 هروقت نوشتن مصطفی را می دیدم هوس‌می‌ کردم خوش‌خط شوم.می‌ رفتم سراغ قلم و مرکب و مشق‌کردن . جیر جیر قلم روی کاغذ تنم را مور مور می‌ کرد . ✏ ️ 📃 دو سه صفحه را سیاه می‌ کردم؛ اما هیچ‌کدام از کلمه‌ها آنطور که مصطفی می‌ نوشت نمی‌شد . حوصله‌ام سر می‌ رفت  و دفتر دستکم را جمع می‌ کردم . 😅 هنوز هم بدم نمی‌ آید فرصتی پیدا کنم و دستخط کج و کوله‌ام را سر و سامان بدهم ... 📝✋ _🌸🍃🌸___________ نمایندگی مقام معظم رهبری 🇮🇷 دانشگاه تهران 🆔 @nahadfarabi