eitaa logo
نهج البلاغه 📜
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
654 ویدیو
27 فایل
📍مطالعه ترتیبی کتاب ارزشمند نهج البلاغة 🖇به همراه شرح مختصر ارتباط با ادمین 👇 Yazahra256 کپی آزاد به شرط: _ 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(59).mp3
8.62M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷 سهم : نامه ۳۱ بند ۱۴ تا بند ۱۵ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷 – قسمت 83 ✅ 💥 فردای آن روز نزدیک‌های ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: « آقا صمد آمد. آقا صمد آمد. » خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوال‌پرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم. 💥 صدیقه دوید طرف صمد. گریه می‌کرد و با التماس می‌گفت: « آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد! داداشت کو؟! » صمد نشست کنار باغچه، دستش را روی صورتش گذاشت. انگار طاقتش تمام شده بود. های‌های گریه می‌کرد. دلم برایش سوخت. 💥 صدیقه ضجّه می‌زد و التماس می‌کرد: « آقا صمد! مگر تو فرمانده‌ی ستار نبودی؟ من جواب بچه‌هایش را چی بدهم؟ می‌گویند عمو چرا مواظب بابامان نبودی؟! » جمعیتی که توی حیاط ایستاده بودند با حرف‌های صدیقه به گریه افتادند. صدیقه بچه‌هایش را صدا زد و گفت: « سمیه! لیلا! بیایید عمو صمد آمده. باباتان را آورده. » 💥 دلم برای صمد سوخت. می‌دانستم صمد تحمل این حرف‌ها و این همه غم و غصه را ندارد. طاقت نیاوردم. دویدم توی اتاق و با صدای بلند گریه کردم. برای صمد ناراحت بودم. دلم برایش می‌سوخت. غصه‌ی بچه‌های صدیقه را می‌خوردم. دلم برای صدیقه می‌سوخت. صمد خیلی تنها شده بود. صدای گریه‌ی مردم از توی حیاط می‌آمد. از پشت پنجره به بیرون نگاه کردم. صمد هنوز کنار باغچه نشسته بود. دلم می‌خواست بروم کنارش بنشینم و دلداری‌اش بدهم. می‌دانستم صمد از هر وقت دیگر تنهاتر است. چرا هیچ‌کس به فکر صمد نبود. نمی‌توانستم یک ‌جا بایستم. دوباره به حیاط رفتم. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سهم : نامه ۳۱ ، از بند ۱۶ تا بند ۱۷ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به امام حسن مجتبی (علیه السلام 7️⃣1️⃣ جايگاه زن و فرهنگ پرهيز 🔻در امور سياسی كشور از مشورت با زنان بپرهيز كه رأی آنان زود سست می شود و تصميم آنان ناپايدار است. در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سختگيری در پوشش عامل سلامت و استواری آنان است. بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غير صالح را در ميانشان آوری و اگر بتوانی به گونه ای زندگی كنی كه غير تو را نشناسند چنين كن. كاری كه برتر از توانایی زن است به او وامگذار كه زن گل بهاری است نه پهلوانی سخت كوش، مبادا در گرامی داشتن زن زياده روی كنی كه او را به طمع ورزی كشانده برای ديگران به ناروا شفاعت كند. بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيمار دلی و پاكدامن را به بدگمانی رساند. كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسؤول بدانی كه تقسيم درست كار سبب می شود كارها را به يكديگر وا نگذارند و در خدمت سستی نكنند. خويشاوندانت را گرامی دار، زيرا آنها پر و بال تو می باشند كه با آن پرواز می كنی و ريشه تو هستند كه به آنها باز ميگردی و دست نيرومند تو می باشند كه با آن حمله می کنی. دين و دنيای تو را به خدا می سپارم و بهترين خواسته الهی را در آينده و هم اكنون در دنيا و آخرت برای تو می خواهم، با درود. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
🌹سهم : نامه ۳۱ ، از بند ۱۶ تا بند ۱۷ ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به امام حسن مجتبی (علیه السلام ) 6️⃣1️⃣ ارزشهای اخلاقی 🔻پسرم بدان كه روزی دو قسم است، يكی آن كه تو آن را می جویی و ديگر آن كه او تو را می جويد و اگر تو به سوی آن نروی خود به سوی تو خواهد آمد، چه زشت است فروتنی به هنگام نياز و ستمكاری به هنگام بی نيازی همانا سهم تو از دنيا آن اندازه خواهد بود كه با آن سرای آخرت را اصلاح كنی، اگر برای چيزی كه از دست دادی ناراحت می شوی، پس برای هر چيزی كه به دست تو نرسيده نيز نگران باش. با آنچه در گذشته ديده يا شنيده ای، برای آنچه كه هنوز نيامده استدلال كن زيرا تحوّلات و امور زندگی همانند يكديگرند، از كسانی مباش كه اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان زيرا عاقل با اندرز و آداب پند گيرد و حيوانات با زدن. غم و اندوه را با نيروی صبر و نيكویی يقين از خود دور ساز. كسی كه ميانه روی را ترك كند از راه حق منحرف می گردد، يار و همنشين چونان خويشاوند است. دوست آن است كه در نهان آيين دوستی را رعايت كند. هوا پرستی همانند كوری است. چه بسا دور كه از نزديك نزديكتر و چه بسا نزديك كه از دور دورتر است، انسان تنها كسی است كه دوستی ندارد، كسی كه از حق تجاوز كند زندگی بر او تنگ می گردد، هر كس قدر و منزلت خويش بداند حرمتش باقی است، استوارترين وسيله ای كه می توانی به آن چنگ زنی، رشته ای است كه بين تو و خدای تو قرار دارد. كسی كه به كار تو اهتمام نمی ورزد دشمن توست. گاهی نا اميدی خود رسيدن به هدف است، آنجا كه طمع ورزی هلاكت باشد. چنان نيست كه هر عيبی آشكار و هر فرصتی دست يافتنی باشد، چه بسا كه بينا به خطا می رود و كور به مقصد رسد. بديها را به تأخير انداز زيرا هر وقت بخواهی می توانی انجام دهی. بريدن با جاهل، پيوستن به عاقل است، كسی كه از نيرنگبازی روزگار ايمن باشد به او خيانت خواهد كرد و كسی كه روزگار فانی را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد كرد. چنين نيست كه هر تير اندازی به هدف بزند، هر گاه انديشه سلطان تغيير كند، زمانه دگرگون شود. پيش از حركت از همسفر بپرس و پيش از خريدن منزل همسايه را بشناس. از سخنان بی ارزش و خنده آور بپرهيز گر چه آن را از ديگری نقل كرده باشی. ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ 〰〰〰〰〰〰〰〰
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(60).mp3
6.4M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷 سهم : نامه ۳۱ بند ۱۶ تا بند ۱۷ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷 – قسمت 84 ✅ 💥 مادرشوهرم روبه‌روی صمد نشسته بود. سرش را روی پاهای او گذاشته بود. گریه می‌کرد و می‌پرسید: « صمد جان! مگر من داداشت را به تو نسپردم؟! » صمد همچنان سرش را پایین انداخته بود و گریه می‌کرد. مردها آمدند. زیر بازوی صمد را گرفتند و او را بردند توی اتاق مردانه. 💥 جلو رفتم و کمک کردم تا خواهرشوهر و مادرشوهرم و صدیقه را ببریم توی اتاق. از بین حرف‌هایی که این و آن می‌زدند، متوجه شدم جنازه‌ی ستار مانده توی خاک دشمن. صمد با این‌که می‌توانسته جسد را بیاورد، اما نیاورده بود. به همین خاطر مادرشوهرم ناراحت بود و یک‌ریز گریه می‌کرد و می‌گفت: « صمد! چرا بچه‌ام را نیاوردی؟! » 💥 آخر شب وقتی خانه خلوت شد؛ صمد آمد پیش ما توی اتاق زنانه. کنار مادرش نشست. دست او را گرفت و بوسید و گفت: « مادر جان! مرا ببخش. من می‌توانستم ستارت را بیاورم؛ اما نیاوردم. چون به جز ستار، جسد برادرهای دیگرم روی زمین افتاده بود. آن‌ها هم پسر مادرشان هستند. آن‌ها هم خواهر و برادر دارند. اگر ستار را می‌آوردم، فردای قیامت جواب مادرهای شهدا را چی می‌دادم. اگر ستار را می‌آوردم، فردای قیامت جواب برادرها و خواهرهای شهدا را چی می‌دادم. » می‌گفت و گریه می‌کرد. 💥 تازه آن وقت بود متوجه شدم پشت لباسش خونی است. به خواهرشوهرم با ایما و اشاره گفتم: « انگار صمد مجروح شده. » ادامه دارد... ‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا