هدایت شده از کتابخانه صوتی
کتاب صوتی "استاد عشق" (خلاصه)
زندگینامه و شرح خاطرات پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران پروفسور سید محمود حسابی
بصورت خلاصه شده با صدای #بهروز_رضوی
#استاد_عشق
#پروفسور_حسابی
@audio_ketab
هدایت شده از کتابخانه صوتی
🍀#ورقی_از_کتاب🍀
...ما در بیروت به مدرسه می رفتیم و از هزینه خانواده و مدرسه خبر نداشتیم تا اینکه یک روز در باغ بازی می کردیم ناگهان فریاد و جیغ مادر را شنیدیم فوری به خانه برگشتیم مادر بی هوش افتاده بود علی اقا دکتر اورد و مادرم به هوش امد اما از آنروز از سینه به پایین فلج شد...
پس از این ماجرا مادر از علی اقا خواست که برای ما مدرسه رایگان پیدا کند و او هم با زحمت فراوان مدرسه ای با عنوان روحانیون که متعلق به مسیحیان بود پیدا کرد برای ما سخت بود اما چاره ای نبود صبح ها به مدرسه می رفتیم و بعد از ظهرها برای تامین هزینه ی دوا و درمان مادر کار می کردیم و برای غذا و میوه و لباس پولی نمی ماند لذا مجبور می شدیم شبها به درب منازل مردم برویم و نان خشک را از آشغالها جدا کنیم و به خانه بیاوریم درخانه نان خشکها را می شستیم و پس از خشک شدن شکم مان را سیر می کردیم و برای تامین قند بدن یه نوع میوه بود که در بیروت فراوان بود و مفت و مجانی بود از آن استفاده می کردیم و مقداری نیز برای زمستان خشک می کردیم. با تحمل این مشکلات توانستم در رشته ادبیات درسم را تمام کنم ...
#استاد_عشق
"زندگینامه و خاطرات پروفسور حسابی"
@audio_ketab
هدایت شده از کتابخانه صوتی
کتاب صوتی "استاد عشق" (خلاصه)
زندگینامه و شرح خاطرات پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران پروفسور سید محمود حسابی
تولید ایران صدا بصورت خلاصه شده با صدای #بهروز_رضوی
#استاد_عشق
#پروفسور_حسابی
@audio_ketab
هدایت شده از کتابخانه صوتی
🍀#ورقی_از_کتاب🍀
...ما در بیروت به مدرسه می رفتیم و از هزینه خانواده و مدرسه خبر نداشتیم تا اینکه یک روز در باغ بازی می کردیم ناگهان فریاد و جیغ مادر را شنیدیم فوری به خانه برگشتیم مادر بی هوش افتاده بود علی اقا دکتر اورد و مادرم به هوش امد اما از آنروز از سینه به پایین فلج شد...
پس از این ماجرا مادر از علی اقا خواست که برای ما مدرسه رایگان پیدا کند و او هم با زحمت فراوان مدرسه ای با عنوان روحانیون که متعلق به مسیحیان بود پیدا کرد برای ما سخت بود اما چاره ای نبود صبح ها به مدرسه می رفتیم و بعد از ظهرها برای تامین هزینه ی دوا و درمان مادر کار می کردیم و برای غذا و میوه و لباس پولی نمی ماند لذا مجبور می شدیم شبها به درب منازل مردم برویم و نان خشک را از آشغالها جدا کنیم و به خانه بیاوریم درخانه نان خشکها را می شستیم و پس از خشک شدن شکم مان را سیر می کردیم و برای تامین قند بدن یه نوع میوه بود که در بیروت فراوان بود و مفت و مجانی بود از آن استفاده می کردیم و مقداری نیز برای زمستان خشک می کردیم. با تحمل این مشکلات توانستم در رشته ادبیات درسم را تمام کنم ...
#استاد_عشق
"زندگینامه و خاطرات پروفسور حسابی"
@audio_ketab