پندهای مولا علی علیه السّلام
📌سوال مسابقه #14 ♨️طبق فرمایش حضرت علی(ع) زشت ترین نوع ستم چه نوع ستمی است؟ 📲ارسال پاسخ به آیدی ز
برندگان خوش شانس این هفته👇👇👇
🌸💫نفر #اول: خانم مینا ویسی از شهرستان شوشتر
🌸💫نفر #دوم: خانم صدیقه ابوئی از یزد
🌸💫نفر #سوم: آقای مجتبی یادگاری از اراک
🛑برای هر سه بزرگوار، آرزوی سلامتی و تندرستی آرزومندیم.😊🙏
🌈 @Nahjolbalaghekhani
💠امیرالمؤمنین علیه السلام
.
🔺كُنْ بِأَسْرارِكَ بَخِيلاً وَلَا تُذع سرّاً أُودِعْته فَإِن الْإِذَاعَةَ خِيَانة
🔰نسبت به رازهای خويش بخيل باش، و رازی را نيز كه به تو سپرده اند فاش مكن كه افشاگری خيانت است.
📙غررالحکم، باب السر
@nahjolbalaghekhani
🌺میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان تهنیت باد🌺
✍ امام علی علیه السلام:
☘️ارزش جوانی را فقط سالمندان می شناسند
📗المواعظ العددیّة، صفحه ۲۱۸
@nahjolbalaghekhani
❗️پرهیز از دورویی
🌛امیرالمومنین علی (ع) فرمودند🌜
✿ خدايا به تو پناه می برم كه ظاهر من در برابر ديده ها نيكو، و درونم در آنچه كه از تو پنهان می دارم، زشت باشد؛ و بخواهم با اعمال و رفتاری كه تو از آن آگاهی، توجه مردم را به خود جلب نمايم؛ و چهره ظاهرم را زيبا نشان داده با اعمال نادرستی كه درونم را زشت كرده به سوی تو آيم؛ تا به بندگانت نزدیک، و از خشنودی تو دور گردم.
📚نهج البلاغه، حکمت ۲۷۶
@nahjolbalaghekhani
امام على عليه السلام:
عقل، رفيق مؤمن است و دانش وزير او و شكيبايى، فرمانده سپاه او و عمل، سرپرست او
العقلُ خليلُ المؤمنِ، و العلمُ وزيرُهُ، و الصّبرُ أميرُ جُنودِهِ، و العَملُ قَيِّمُهُ
📚 غررالحكم حدیث ۲۰۹۲
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
🕊 #نهج_البلاغه ای شویم
@nahjolbalaghekhani
کانال ما در تلگرام👇👇
#پندهای_امام_علی_(ع)
https://t.me/joinchat/AAAAAEY-buJtN-GqI6T83Q
@pande_emamali
🌺🍃امام علی(ع):
افراد عیب دار، دوست دارند تا عیوب مردم را پخش کنند، تا بهانه ای برای معایب خویش فراهم آید.
📔غررالحکم و درر الکلم، ص۳۷۱
@nahjolbalaghekhani
#داستان
روزی جوانی نزد حضرت موسی علیهالسلام آمد و گفت: ای موسی علیهالسلام! خدا را از عبادت من چه سودی میرسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی علیهالسلام گفت: "یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی میکردم. روزی بز ضعیفی بالای صخرهای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز! خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکهای نقره نیست که از فروش تو در جیب من میرود. میدانی موسی از سکهای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بینیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمیبینی و نمیشناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست."
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمیرسد، بلکه با عبادت میخواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.
و مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ
《و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست》
📚زخرف، آیه۳۶
@nahjolbalaghekhani
💠امام علی(ع) می فرمایند:
🌿دعا سپر و حافظ مومن است.
هر وقت دری را زباد بکوبی بلاخره به روی تو باز خواهد شد.
📚اصول کافی ج ۴ ص ۲۱۴
@nahjolbalaghekhani
به اشتراک بگذارید👇
https://digipostal.ir/cml43cs
چشم به راه منجی ...
💚حضرت علی علیه السلام:
✍چهار چيز است كه به هر كس داده شود
خير دنيا و آخرت به او داده شده است:
🔻راستگويى
🔻اداء امانت
🔻حلال خورى
🔻خوش اخلاقى
📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص۲۱۷
@nahjolbalaghekhani
🔔 پویش ختم صلوات برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) 👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/pokw0t
روی لینک بزنید و تعداد صلوات هاتون رو انتخاب کنید.☝️☝️☝️
⏰مهلت قرائت صلوات ها، تا روز نیمه شعبان
🌴داستان ملاقات با امام زمان (عج)
🌿امام زمان(عج) گرچه از چشمان ما غایب هستد، اما حضور دارند و از احوال ما آگاهند، و هر کسی قادر به دیدار ایشان نخواهد بود، مگر آنکه رضایت حضرت را جلب نماید؛ در ادامه داستانی از دیدار امام زمان(عج) با مرد مسافر را بخوانید. مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی میگوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوهها ودرّههای عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانهای رسیدم؛ که نزدیک گردنهای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه میمانم، صبح به راه ادامه میدهم». پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد، من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است». همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر میکردم و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود میطلبد. نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست». من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً میتوان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشندهای دارد. به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم. صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم». من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم». حضرت فرمود: «تو نمیتوانی با من بیائی». گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟» حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو میآیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات میکنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد. من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم. همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم». در همین فکرها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف میآورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم. گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!» حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسألهای میپرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را میدادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
📚 منبع: گنجینه دانشمندان
@nahjolbalaghekhani
الا ای آخرین آوای سرمدپس کجایی
بیا آقا همه چشم انتظارند
گل زهرا دگر طاقت ندارند
خدایا با ظهور آیه ی نور
بده شادی به دلهای پر از شور
دلم می میرد با داغ جدایی
بیا یابن الحسن آقا کجایی
🌷پیشاپیش میلاد مهدی(عج)،
تصنیف سرخ ترانه های انتظار،
بر عموم مسلمین جهان مبارک باد🌷
@nahjolbalaghekhani
من الغریب الی الحبیب 🌹
دعوتنامه براتون اومده
لطفا بازش کنید
https://digipostal.ir/cjf67xl