eitaa logo
پای درس امیرالمؤمنین علی علیه السلام
549 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
نهج البلاغه خوانی سیری در نهج البلاغه
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و ششم ❇️ پاسخ به نامه طلحه و زبیر [ من در پاسخ پیام طلحه و زبیر به خداش گفتم: ] 🔻به طلحه و زبیر بگو: سخن شما حجت علیه شماست و استدلال شما بر محکومیتتان کفایت می‌‌کند! اما خدا مردم ستمکار را هدایت نمی‌کند. شما معتقدید برادر دینی من و عموزاده من هستید. نسبت را منکر نیستم؛ گرچه هر نسبتی بریده شده، جز آنچه اسلام پیوند داده است. اما اینکه گفتید برادر دینی من هستید، اگر راست می‌گویید، شما با افروختن آتش جنگ علیه من، برخلاف کتاب خداوند در حق برادر دینی خود رفتار کرده‌اید؛ بنابراین به‌دروغ، خود را برادر دینی من دانسته‌اید. 🔻اینکه ادعا می‌کنید پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از مردم کناره گرفته‌اید، باید بگویم ممکن است آن روز به خاطر من و رعایت حق بوده است، اما امروز به دلیل اینکه از من کناره گرفته‌اید، آن را نقض کرده و خلاف حق رفته اید. 👌و اگر از روز اول به ناحق از مردم کناره گرفته‌اید، بدانید هم گناه کناره‌گیری اول را به گردن دارید و هم گناه کناره‌گیری اخیر خود را! ◀️ بماند که در حقیقت، هدف شما از همراهی نکردن با مردم، پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چیزی نبوده است جز طمع و آرزوی دنیا! ➖بلی، تنها اعتراض شما به من این است که امید شما را به یاس مبدل ساخته‌ام. خدا را شکر می‌کنم که به دین من اعتراض و انتقاد ندارید. 🔷آری، علت اینکه امید شما را قطع کرده‌ام، این است که شما از حق روی‌گردان شدید و تعهداتِ برحق خود را از دوشتان باز کردید و به دور انداختید؛ 🐎 مانند چهارپای سرکشی که مهار خود را بگسلد! ✅ پشت و پناه من خدای یکتاست که هیچ شریکی برای او قرار نمی‌دهم. 🔺 و شما هم نگویید یاوران تو سستِ کم سودند؛ زیرا با این گفته علاوه بر نفاق، گرفتار شرک هم می‌شوید! 🔻اینکه گفتید من شجاع‌ترین مبارز عرب هستم و از لعن و نفرین من نگرانید، 🔰باید بدانید که هر جایگاهی عمل خاص خود را دارد. 🤺وقتی که نیزه‌ها درهم شود 🐎 و اسب‌سواران همانند موج به حرکت 🐎درآیند و نفس‌های شما در سینه‌هایتان حبس شود، ✳️ آن وقت است که خداوند مرا با آرامش دل یاری می فرماید! 🔻پروردگارا! زبیر را با بدترین مرگ به قتل برسان و در حالت گمراهی خونش را بریز، و طلحه را خوار و ذلیل کن و در آخرت، بدتر از این برای آن‌ها ذخیره کن، که به من ستم روا داشتند و بر من افترا بستند و شهادت خود درباره مرا کتمان کردند و از دستورهای تو و رسولت در حق من، سرپیچی کردند! ❇️ پیام خاص برای زبیر [ عبدالله بن عباس را برای مذاکره با زبیر فرستادم و به وی گفتم: ] 🔻با طلحه دیدار مکن؛ زیرا در مواجهه با طلحه، او را همچون گاو وحشی می یابی که شاخش را راست کرده و آماده نبرد است.🐄 ♦️ سوار بر مرکب سرکش شده است و می‌گوید: رام است. 🔷 با زبیر دیدار کن که نرم‌خوتر است. به او بگو پسر دایی‌ات می‌گوید: در حجاز مرا می‌شناختی و اکنون در عراق مرا نمی‌شناسی؟ چه شد که از پیمان خود بازگشتی و بر من تاختی؟! 📚منابع: ۱. کافی، ج۱، ص۳۴۳ ۲. نهج البلاغه، نامه ۳۱ ۳. العقد الفرید، ج۳،ص۳۱۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha 🌴 درس امیرالمؤمنین علیه السلام📗 http://eitaa.com/nahjolbalaghekhani110arvane ➖🌸🌿🌺➖🍃🌷🍀➖🌿💐🌴➖
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و هفتم ✳️ صف‌آرایی دو لشکر 🔸دعوت از طلحه و زبیر و عایشه برای گردن‌نهادن به حکم قرآن 🔻[ نامه‌ها و پیام‌هایی که به سران لشکر جمل فرستادم، نتیجه‌ای نداد و در نهایت صبح روز پنجشنبه، دهم جمادی‌الاولی، دو لشکر در مقابل هم صف‌آرایی کردند. مالک اشتر را فرمانده جناح راست لشکر و عمار یاسر را فرمانده جناح چپ لشکر قرار دادم و پرچم را نیز به فرزندم، محمد حنفیه، سپردم و خطاب به سپاهیانم گفتم: ] برای شروع جنگ شتاب مکنید تا حجت را بر این قوم تمام کنم. 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس را فراخواندم و قرآنی به دستش دادم و گفتم: ] با این قرآن نزد طلحه و زبیر و عایشه برو و آنان را به پذیرش احکام آن دعوت کن و به طلحه و زبیر بگو: مگر شما با اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه‌ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است؟ این کتاب خدا میان من و شماست. [ ابن‌عباس با زبیر و طلحه و عایشه سخن گفت: ولی در آن‌ها تاثیری نکرد و دست خالی بازگشت.] ✳️ دعوت از لشکریان جمل برای پذیرش حکم قران 🔻[ لشکر جمل تیراندازی را شروع کرد. باران تیرها بود که به سمت سپاهیان من می‌آمد و همه منتظر بودند دستور حمله را صادر کنم؛ ولی من برای بار دوم می‌خواستم اتمام حجت کنم. از این‌رو قرآنی در دست گرفتم و خطاب به اطرافیانم گفتم: ] چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنان عَرضه می‌کند و ایشان را به احکام قرآن فرا می‌خواند؟ البته هر کس این کار را بپذیرد، بداند که کشته خواهد شد! و من در پیشگاه خداوند برای او ضامن بهشت خواهم بود.🌷 🔻[ جوانی کم سن‌و‌سال و سفیدپوش که مسلم نام داشت، برخاست و اعلام آمادگی کرد. من برای بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کردم و مسلم در این دو بار نیز اعلام آمادگی کرد. قرآن را به دست وی دادم و گفتم: ] به سراغ آنان برو و به آنان عَرضه کن و آن‌ها را به آنچه در آن است دعوت کن. 🔻[ مسلم لشکر جمل را به حکم قرآن دعوت کرد؛ ولی عایشه دستور داد وی را تیرباران کردند و کشتند. وقتی این جوان به سمت لشکر جمل حرکت می‌کرد، خطاب به یارانم گفتم: ] ✅این جوان از جمله کسانی است که خداوند دلش را از نور و ایمان لبریز کرده است. او را شهید خواهند کرد و من از همین نگران بودم و تردیدی نیست که این قوم، بعد از کشتن وی، روی رستگاری را نخواهند دید. 🔻[ بعد از شهادت مسلم به سپاهیانم گفتم: ] به خدا سوگند! من از آغاز در باطل بودن راه این جماعت و گمراهی آنان تردید نداشتم و فقط دوست داشتم حقیقت امر برای شما نیز روشن شود. می‌دانید که این جماعت، نخست حکیم‌بن‌جبله‌ عبدی و گروهی دیگر از صالحان را کشتند و اکنون به جوانی که آنان را به کتاب خدا و عمل به آن فرا می‌خواند، با وحشیگری تمام حمله بردند و او را نیز کشتند! 👌دیگر هیچ مسلمانی در جنگ با این جماعت، به خود تردید راه نمی دهد! 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۳۶ ۲. انساب‌ الاشراف، ج۲، ص۲۴۰ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۲۰ ۴. الفتوح، ج۱، ص۱۱۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha 🌴 درس امیرالمؤمنین علیه السلام📗 http://eitaa.com/nahjolbalaghekhani110arvane ➖🌸🌿🌺➖🍃🌷🍀➖🌿💐🌴➖
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و هفتم ✳️ صف‌آرایی دو لشکر 🔸دعوت از طلحه و زبیر و عایشه برای گردن‌نهادن به حکم قرآن 🔻[ نامه‌ها و پیام‌هایی که به سران لشکر جمل فرستادم، نتیجه‌ای نداد و در نهایت صبح روز پنجشنبه، دهم جمادی‌الاولی، دو لشکر در مقابل هم صف‌آرایی کردند. مالک اشتر را فرمانده جناح راست لشکر و عمار یاسر را فرمانده جناح چپ لشکر قرار دادم و پرچم را نیز به فرزندم، محمد حنفیه، سپردم و خطاب به سپاهیانم گفتم: ] برای شروع جنگ شتاب مکنید تا حجت را بر این قوم تمام کنم. 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس را فراخواندم و قرآنی به دستش دادم و گفتم: ] با این قرآن نزد طلحه و زبیر و عایشه برو و آنان را به پذیرش احکام آن دعوت کن و به طلحه و زبیر بگو: مگر شما با اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه‌ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است؟ این کتاب خدا میان من و شماست. [ ابن‌عباس با زبیر و طلحه و عایشه سخن گفت: ولی در آن‌ها تاثیری نکرد و دست خالی بازگشت.] ✳️ دعوت از لشکریان جمل برای پذیرش حکم قران 🔻[ لشکر جمل تیراندازی را شروع کرد. باران تیرها بود که به سمت سپاهیان من می‌آمد و همه منتظر بودند دستور حمله را صادر کنم؛ ولی من برای بار دوم می‌خواستم اتمام حجت کنم. از این‌رو قرآنی در دست گرفتم و خطاب به اطرافیانم گفتم: ] چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنان عَرضه می‌کند و ایشان را به احکام قرآن فرا می‌خواند؟ البته هر کس این کار را بپذیرد، بداند که کشته خواهد شد! و من در پیشگاه خداوند برای او ضامن بهشت خواهم بود. 🔻[ جوانی کم سن‌و‌سال و سفیدپوش که مسلم نام داشت، برخاست و اعلام آمادگی کرد. من برای بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کردم و مسلم در این دو بار نیز اعلام آمادگی کرد. قرآن را به دست وی دادم و گفتم: ] به سراغ آنان برو و به آنان عَرضه کن و آن‌ها را به آنچه در آن است دعوت کن. 🔻[ مسلم لشکر جمل را به حکم قرآن دعوت کرد؛ ولی عایشه دستور داد وی را تیرباران کردند و کشتند. وقتی این جوان به سمت لشکر جمل حرکت می‌کرد، خطاب به یارانم گفتم: ] این جوان از جمله کسانی است که خداوند دلش را از نور و ایمان لبریز کرده است. او را شهید خواهند کرد و من از همین نگران بودم و تردیدی نیست که این قوم، بعد از کشتن وی، روی رستگاری را نخواهند دید. 🔻[ بعد از شهادت مسلم به سپاهیانم گفتم: ] به خدا سوگند! من از آغاز در باطل بودن راه این جماعت و گمراهی آنان تردید نداشتم و فقط دوست داشتم حقیقت امر برای شما نیز روشن شود. می‌دانید که این جماعت، نخست حکیم‌بن‌جبله‌ عبدی و گروهی دیگر از صالحان را کشتند و اکنون به جوانی که آنان را به کتاب خدا و عمل به آن فرا می‌خواند، با وحشیگری تمام حمله بردند و او را نیز کشتند! دیگر هیچ مسلمانی در جنگ با این جماعت، به خود تردید راه نمی دهد! 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۳۶ ۲. انساب‌ الاشراف، ج۲، ص۲۴۰ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۲۰ ۴. الفتوح، ج۱، ص۱۱۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha 🌴 درس امیرالمؤمنین علیه السلام📗 http://eitaa.com/nahjolbalaghekhani110arvane ➖🌸🌿🌺➖🍃🌷🍀➖🌿💐🌴➖
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و نهم ✳️ گفت‌و‌گو با طلحه، در میانه میدان جمل 🔻[ بعد از بازگشت زبیر، طلحه را خواستم. وقتی طلحه آمد، از وی پرسیدم: ] ای ابامحمد، برای چه وارد این میدان شده‌ای؟ او پاسخ داد که برای خون‌خواهی عثمان، وی خواستار کناره‌گیری من از حکومت بود و اینکه کار را به شورا محول کنم و اگر شورا دوباره من را انتخاب کرد، با من بیعت می‌کند. 🔻در پاسخ به طلحه، تحلیل‌های قبل را برای او ارائه دادم و اینکه آنها با رضایت بیعت کردند و اکنون نمی‌توانند بگویند مخالف بیعت هستند. به او گفتم که گناه بزرگ آنها در این بود که زنان خود را در خانه‌هایشان باقی گذاشته و همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله را از سراپرده‌اش خارج کرده و همراه خود به میدان جنگ آورده‌اند، و در نهایت با او اتمام حجت کردم که از راهی که رفته بازگردد و توبه کند، گرچه با ننگ و عار توام باشد. ✳️ گفت‌و‌گو با لشکریان جمل [ برای آخرین اتمام حجت به اصحاب خود گفتم: ] 🔻شتاب نکنید و برای جنگ با این جماعت عجله نداشته باشید تا من یک‌بار دیگر حجت را بین خود و خدا و آن‌ها تمام کنم. [ در مقابل لشکر جمل ایستادم و از آنها سوالاتی کردم: ] 🔻ای مردم بصره! آیا من در قضاوت‌هایم ستمی روا داشته‌ام؟ یا در تقسیم بیت‌المال حق کسی را ضایع ساخته‌ام؟ یا اینکه برای خودم یا نزدیکانم سهم خاصی در نظر گرفته و امتیازی ویژه قرار داده‌ام که موجب ناراحتی شما شده است و بیعت مرا شکسته‌اید؟ آیا حدود الهی را در رفتار شما برپا و در رفتار غیر شما تعطیل کرده‌ام؟ [ پاسخ آنها به همه این پرسش‌ها منفی بود، آنگاه گفتم: ] 🔻پس چرا بیعت من شکسته می‌شود و بیعت با خلفای قبل از من شکسته نشد؟! من درباره جنگ با شما بسیار اندیشیده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که یا باید به احکام الهی کفر بورزم یا شمشیر به دست بگیرم و وارد میدان جنگ شوم. خداوند در کتاب خود می فرماید: "وَإِن نَّكَثُوا أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ و اگر پیمان‌‌های خود را پس از عهد خویش بشکنند و آیین شما را هدف طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند. شاید [ با شدت عمل] دست بردارند." 🔻سوگند به آن خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید و محمد صلی الله علیه و آله را به نبوت انتخاب کرد، مصداق این آیه شما هستید و از هنگامی که این آیه نازل شده است تاکنون، به مضمون این آیه در زمینه جنگ با امامان کفر عمل نشده است. 📚منابع: ۱. الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۹۴ ۲. قرآن کریم، سوره توبه، آیه ۱۲ ۳. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۷۸ ۴. قرب الإسناد، ص ۴۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha ? درس امیرالمؤمنین علیه السلام📗 http://eitaa.com/nahjolbalaghekhani110arvane ➖🌸🌿🌺➖🍃🌷🍀➖🌿💐🌴➖
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتادم ✳️ امان‌نامه برای لشکریان جمل 🔻[ فردی را ماموریت دادم بین دو لشکر بایستد و خطاب به لشکر بصره با صدای بلند پیغام مرا برساند: ] ای جماعت قریش! از خدا بترسید و خویش را به کشتن ندهید؛ زیرا من می‌دانم که شما هرچند در برابر من قیام کرده‌اید، گمان نمی‌کردید کار به اینجا کشیده شود. پس شما را به خدا قسم می‌دهم که خود را در معرض خطر قرار ندهید که شمشیر را با کسی تعارف نیست. اکنون اگر دوست دارید بازگردید، می‌توانید برگردید تا ما تکلیف خود را با این قوم مشخص کنیم و اگر دوست دارید به من بپیوندید که همه شما در امان خدا خواهید بود. ✳️ من ابوالحسن هستم [ قبل از صدور دستور حمله، خطبه‌ای در میان سپاهیانم ایراد کردم و به آنها گفتم: ] 🔻ای مردم! من به سراغ این جماعت رفتم و آنها را نصیحت کرده و به راه حق دعوتشان کردم، برایشان دلیل آوردم و حجت را بر آنها تمام کردم؛ اما آنها مرا به جنگ فرا خواندند و پیام دادند که خود را آماده شمشیرهای تیز و نیزه‌های بلند آنان کنم! مادرشان عزادارشان باد! مرا از جنگ می‌ترسانند و به ضربت شمشیر تهدید می‌کنند. گویی از سابقه من در میدان‌های جنگ بی‌خبرند. بهتر است آن‌ها برای دیگری رجز بخوانند و قدرت‌نمایی کنند. 🔻من همان ابوالحسن هستم که بارها در صف‌هایشان رخنه کرده‌ام و جمعیتشان را متفرق ساخته‌ام و اکنون نیز با همان قوت قلب به ملاقات دشمنم می‌شتابم. البته به وعده‌‌های پروردگارم امیدها دارم که وعده یاری و تایید و پیروزی داده است. من به حقانیت این وعده‌ها یقین دارم و در کار خود اندک شبهه‌ای ندارم! 🔻در ادامه در مورد اعمال سران ناکثین؛ طلحه و زبیر، برای آنها روشنگری کردم تا بدانند که با چه کسانی مقابله می‌کنند. و گفتم: اگر آنان تسلیم نشوند و به لجاحت خویش ادامه دهند، با شمشیر برّان پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری حق کافی است... 🔻[ و در پایان دست‌های خود را به سوی آسمان برداشتم و دعا کردم: ] پروردگارا، چشم‌ها سوی تو دوخته شده، دست‌ها به پیشگاه تو گشوده است، دل‌‌ها به سوی تو پر می‌زنند و با اعمال به تو تقرب می‌جویند: "رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ؛ پرورگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن، که تو بهترین داورانی! " 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۶۵ ۲. کافی، ج۵، ص۵۳ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۹ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۲ ۵. قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۸۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و یکم ✳️ پاسخ به چند سوال و شبهه 🔻[ در همان روز جنگ جمل، برای برخی افراد سوالاتی مطرح شده بود که باید پاسخ آنها را می‌دادم. برای نمونه، مردی آمد و در مقابل من ایستاد و گفت: ای امیرالمومنین، این جماعت تکبیر می‌گویند و ما هم تکبیر می‌گوییم؛ آنان لا اله الا الله می‌گویند و ما هم این کلام را بر زبان جاری می‌کنیم؛ آنها نماز را برپا می‌کنند، ما هم نماز می‌خوانیم! پس برای چه چیزی با آنها می جنگیم؟! به وی پاسخ دادم: ] 🔻طبق این آیه: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ؛ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ خدا با برخی از آنها سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر دادیم و به عیسی‌بن‌مریم نشانه‌های روشن دادیم و او را با روح‌القدس تایید کردیم. و اگر خدا می‌خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن‌همه نشانه‌های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی کردند؛ ولی امت‌هایی بودند که با هم اختلاف کردند: بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند. اگر خدا می‌خواست، با هم پیکار نمی‌کردند؛ ولی خداوند آنچه می‌خواهد، انجام می‌دهد. 🔻ما همان کسانی هستیم که ایمان آورده‌ایم و دشمنان ما کسانی هستند که کفر ورزیدند! [ آن مرد که از این پاسخ به شعف آمده بود، گفت: به خدای کعبه سوگند که این مردم کافر شده‌اند! سپس حمله کرد و به فیض شهادت نائل آمد. مردی نیز برخاست و مطرح کرد: ای امیرالمومنین، آیا فتنه‌ای بزرگ‌تر از این وجود دارد که اصحاب جنگ بدر شمشیر به دست گرفته‌اند و با هم می‌جنگند؟! به وی پاسخ دادم: ] 🔻وای بر تو! چگونه نام این حادثه را فتنه می‌گذاری، وقتی من امیر لشکر و رهبر آن هستم؟! سوگند به آن خداوندی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث و او را تکریم کرد، نه خلاف واقع به شما اظهار کرده‌ام و نه به من دروغ گفته شده است؛ نه راه خلافی رفته‌ام و نه کسی را از راه حق بیرون برده‌ام؛ تاکنون هیچ گاه نلغزیده‌ام و کسی را نیز دچار لغزش نکرده‌ام. دلایل روشنی در دست من است که خداوند و رسولش به من عنایت کرده‌اند و روز قیامت در حالی مرا به محشر فرامی‌خوانند که هیچ گناهی ندارم و اگر هم گناهی داشتم، با این جنگی که با بیعت‌شکنان می‌کنم، بخشیده می شود! 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سوره بقره، آیه۲۵۳ ۲. تفسیر العیاشی،ج۱، ص۱۳۶ ۳. تفسیر القمی، ج۱، ص۸۴ ۴. الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و دوم ✳️ آغاز جنگ جمل 🔸تذکراتی به رزمندگان [قبل از اینکه سپاهیان حمله را آغاز کنند به آنها تذکراتی دادم: ] 🔻به لطف الهی، شما برحق هستید و حجت کافی دارید؛ پس آغازگر جنگ با این جماعت نباشید. همین دست‌نگه‌داشتن شما تا اینکه آنها جنگ را آغاز کنند، حجت دیگری بر حقانیت شماست. هنگامی که جنگ شروع شد، مبادا فرد مجروحی را بُکشید و بعد از آن که شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، مبادا افراد در حالِ فرار را تعقیب کنید، به اجساد کشته‌شدگان دشمن بی‌احترامی نکنید و اجساد دشمن را قطعه قطعه نسازید. 🔻بدین ترتیب اصول انسانی و اخلاقی که در مبارزات نظامی باید حاکم باشد را به آنها یادآوری کردم، از جمله اینکه: از دشنام و ظلم و ستم پرهیز کنند، به فراریان و بی دفاعان و ضعیفان و مجروحان و زنان، آسیب نرسانند، از پرده‌دری بپرهیزند و به اموال آنان نزدیک نشوند، مگر اموالی مانند سلاح و اسب و بردگان که به میدان جنگ آورده‌اند. زنان و فرزندان آنها را به اسیری نگیرند و... ✳️ آگاهی‌ بخشی به سپاهیان، برای تقویت روحیه آنان [ برای تقویت روحیه سپاهیانم سفارش‌هایی به آنها کردم: ] 🔻ای بندگان خدا، به پا خیزید و با سینه‌هایی گشاده برای جنگ با این جماعت آماده باشید. آن‌ها بیعت مرا شکستند، استاندار من عثمان‌بن‌حُنیف را ضرب و جرح کردند و پس از شکنجه‌های فراوان از شهر بیرونش انداختند، نگهبانان بیت‌المال را از دم تیغ گذراندند، حکیم‌بن‌جبله‌عبدی و مردان صالحِ همراه وی را نیز کشتند، گریختگان را تعقیب کردند و از هر خانه یا پناهگاهی که مخفی شده بودند، بیرون کشیدند و به دین و به بدترین شکل گردن زدند! خداوند آنان را بکُشد! به کجا می روند؟! 🔻به پا خیزید و بر آنان هجوم آورید، با آنان به شدیدترین وجه مقابله کنید، با اخلاص و روحیه‌ای مقاوم با آنان بجنگید. یقین داشته باشید که شما آنان را از زین اسب به پایین خواهید کشید و با دست خود آنها را خواهید کشت. خود را برای رویارویی با نیزه‌های تیز و مردان شمشیر‌به‌دست آماده‌ سازید و برای مبارزه با مردان جنگی مهیا شوید. هر یک از شما که در خود توانایی بیشتری برای جنگ با دشمن احساس کرد و در برادر خویش ضعفی دید، باید از برادرش دفاع کند، همانگونه که از خود دفاع می‌کند؛ زیرا اگر خدا می‌خواست آن برادر ضعیف را نیز همانند وی توانا و شجاع می‌ساخت. 🔻اینک دندانهای خود را بر هم بفشارید و در برابر ضربه.های شمشیر، شکیبا و پایدار باشید. سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر و گواراتر از مردن در بستر است. با شکیبایی و برای رضای خدا با آنان نبرد کنید که کتاب خدا و سنت با شماست و آن‌کس که ما همراه اوییم، به‌یقین نیرومند است... 🔻ای بندگان خدا! تقوای الهی را رعایت کنید، چشمان خود را ببندید (یعنی از خیره‌شدن به دشمن بپرهیزید)، صدای خود را پایین بیاورید و کمتر سخن بگویید. خود را آماده کارزار با دشمن کنید، برای مقابله با دشمن، جدال و کارزار، زد و خورد شمشیرها، ردوبدل ساختن نیزه‌ها، دست‌به‌گریبان‌شدن با دشمن‌ها، شکافتن صف‌ها، رویارویی با رقیب‌ها و حتی گزیدن با دندان‌ها، آماده شوید! "فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ ثابت قدم باشید و خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید. از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و نزاع و کشمکش نکنید، تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود، و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت‌کنندگان است." 🔻پروردگارا! صبر و ایستادگی را بر دل‌های ایشان الهام کرده و نصرت و یاری خویش را بر ایشان نازل و اجر و پاداششان را افزون کن. 📚منابع: ۱. شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۲۸ ۲. کافی، ج۵، ص۳۸ ۳. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۲ ۴. الجمل، ص۳۵۸ ۵. قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۴۵ و ۴۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و سوم ❇️ پرچم سیاه در دست محمد حنفیه 🔻[ لباس جنگی خود را خواستم و پس از پوشیدن آن، به فرزندم محمد گفتم با عمامه‌ای کمرم را محکم ببندد. شمشیرم را نیز آماده کردم و حمایل خویش ساختم؛ سپس پرچم لشکر را به دست محمد دادم و به وی چندین سفارش کردم: ] 🔻با پرچم پیش پرو و توجه داشته باش که باید پرچم از همه همراهان تو جلوتر باشد. تو همچنان پیشاپیش حرکت کن تا بقیه از پشت سرتو بیایند و اگر کسی هم پیش بتازد و حمله‌ای کند، باید نزد تو بازگردد. 🔻با جدیت مراقب پرچم خویش باش. هر گاه صف‌های لشکر به هم ریخت و صف‌ها درهم آمیخت، تو در جایگاه خود پابرجا بمان و در میان یارانت پرچم را استوار نگه دار که اگر تو هم یارانت را نبینی، آن‌ها تو را خواهند دید. 🔻فرزندم، آنچه می‌بینی تو را به وحشت نیاندازد. من از تو کم‌ سن‌و‌سال‌تر بودم که پرچم به دوش گرفتم و هرگز دشمن مرا نگران نساخت و به وحشت نیانداخت؛ زیرا در مبارزه با هر کس، با خود گفتم من پیروز می‌شوم و او را می کُشم. 🔻همواره به یاری خداوند امیدوار باش که بر آن پیروز می‌شوی. مبادا ضعف نفس یقین تو را سست کند که این بدترین شکست است. 🔻اگر کوه‌ها از جای خود کنده شوند تو ثابت و استوار بمان. دندان‌هایت را بر هم بفشار، کاسه سرت را به خدا عاریت ده، پای خود را بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است. ❇️ چند گزارش از رخدادهای جنگ جمل 🔻[ قسمتی از لباس جنگی من از طرف پشت پاره بود. ابن عباس وقتی متوجه آن شد، گفت: نگرانم که از پشت سر ضربه‌ای به شما وارد کنند. به وی اطمینان خاطر دادم: ] نگران نباش. کسی از پشت سر به من حمله نخواهد کرد. به خدا سوگند، ای فرزند عباس که در هیچ میدان جنگی پشت به دشمن نکرده‌ام! 🔻[ دوبار شخصاً حمله کردم و صفوف دشمنان را در هم ریختم و هر بار شمشیرم کج شد، با زانوی خویش آن را راست کردم. به اصحابم که از این حملات متعجب شده بودند، گفتم: ] به خدا سوگند، که مقصود من از این شمشیرزدن‌ها، جز رضای خدا و آبادی خانه آخرت چیزی نیست! 🔻[ هنگامی که یار باوفایم زیدبن‌صوحان، زخمی بر روی زمین افتاد، به بالین وی رفتم و از او دلجویی کردم و به او گفتم: ] ای زید رحمت خداوند بر تو باد که کمترین زحمت را برای ما داشتی و بزرگ‌ترین خدمت و یاری را نثار ما کردی. 🔻[ زید سرخویش را بلند کرد و در پاسخم گفت: ای امیرالمؤمنین، خداوند بهترین پاداش را به تو عنایت کند. به خدا سوگند که من تو را این‌گونه شناختم که معرفت تمام به خدا داری و در کتابِ‌هستی، جایگاهت رفیع و مستحکم است. خدا در اعماق وجود تو بس عظیم است. به خدا سوگند، من با آگاهی در رکاب تو جنگیدم و از ام‌سلمه، همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، شنیدم که آن حضرت فرمود: هر کس را که من مولای اویم، پس علی مولای اوست. پروردگارا، با دوستان او دوستی و با دشمنان او دشمنی کن، یاران اورا یاری و خوارکنندگانش را خوار فرما. به خدا سوگند، نمی‌خواستم از کسانی باشم که تو را تنها گذاشتند و به یاری تو نشتافتند؛ زیرا اگر تو را تنها می‌گذاشتم، خدا مرا تنها می‌گذاشت و خوارم می کرد.] 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۶۸ ۲. نهج البلاغه، کلام ۱۱ ۳. الفتوح، ج۱، ص۱۱۹ ۴. کشف الغمه، ج۱، ص۲۴۲ ۵. رجال الکشی، ص۶۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و چهارم ❇️ نقطه پایانی جنگ جمل 🔸صدور فرمان کشتن شتر عایشه 🔻[ با کشته شدن طلحه و زبیر، فقط شتری که عایشه بر آن سوار بود، مرکز میدان جنگ شده بود و لشکریان جمل دور آن حلقه زده بودند و در مقابل حملات سپاهیان من مقاومت می‌کردند. افراد زیادی در کنار این شتر کشته شدند و دست‌های فراوانی قطع شد. مالک اشتر و عمار یاسر را فراخواندم و به آنها گفتم: ] این جماعت، مادامی که شتر در مقابل دیدگانشان قرار دارد، به جنگ ادامه خواهند داد؛ اما اگر شتر از پای درآید و سقوط کند، کسی در کنار آن مقاومت نخواهد کرد. [ سپس دستور دادم: ] 🔻 بروید و این شتر را از پای درآورید که با زنده‌ماندن آن شعله‌های جنگ فروکش نخواهد کرد؛ زیرا این شتر قبله آنها شده است! [ آن دو با یارانشان حمله کردند و در نهایت شتر را از پای درآوردند و مَحمِلی که عایشه در آن بود، از روی شتر بر زمین افتاد، بلافاصله دستور دادم: ] طناب های مّحمِل را قطع کنید. [ و به محمدبن‌ابی‌بکر، برادر عایشه، دستور دادم که از خواهرش مراقبت کند. ] ❇️ گفت‌و‌گویی با عایشه پس از شکست اصحاب جمل 🔻[ پس از سقوط مَحمِل عایشه از روی شتر، به سراغ وی رفتم و از او پرسیدم: ] هان ای حمیرا، می‌خواستی مرا به قتل برسانی؛ همان‌گونه که عثمان را کشتی! آیا خداوند چنین دستوری به تو داده بود؟! آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین تعهدی از تو گرفته بود؟! 🔻مردم را دعوت کردی و به میدان آوردی؛ اما همگی پا به فرار گذاشتند. چنان تفرقه در میان مردم پدید آوردی که به جان هم افتادند و یکدیگر را کشتند! ای حمیرا، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین دستوری به تو داده بود؟ آیا به تو امر نکرده بود که در خانه‌ات بمانی؟ به خدا سوگند، کسانی که تو را از خانه‌ات بیرون آوردند و به میدان جنگ کشاندند، با تو منصفانه رفتار نکردند؛ زیرا همسران خویش را در خانه‌هایشان باقی گذاشتند و تو را به همراه خود آوردند! 🔻آری، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و خلق را آفرید، هنوز طنین صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله در گوش تو باقی‌ است که اصحاب جمل و اصحاب نهروان را لعن می‌کرد. افرادی از آنها در جنگ کشته می‌شوند و باقی‌مانده آنها بر آیین یهود می‌میرند و روانه آتش جهنم می‌شوند. 🔻[ عایشه پاسخی نداشت، جز اینکه گفت: فرزند ابوطالب، اکنون که پیروز شدی کرامت خود را نشان بده. به برادرش محمد بن ابی بکر دستور دادم: ] وظیفه تو مراقبت از خواهرت است. مراقب باش کسی جز تو به او نزدیک نشود. او را از میدان جنگ خارج ساز و در خانه فرزندان خلف خزاعی مستقر کن. 📚منابع: ۱. الأخبار الطوال، ص۱۶۰ ۲. الکامل، ج۳، ص۲۵۴ ۳. شیخ مفید، الأمالی، مجلس۳، ح۸، ص۲۴ ۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۶ ۵.الجمل، ص۳۶۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و پنجم ❇️ پایان پیروزمندانه جنگ جمل 🔸گذشت از مجازات شکست‌خوردگان 🔻[ جنگ به پایان رسید: ] خداوند گروهی از آنان را کشت و گروهی هم فرار کردند و به شهرهای خود گریختند و در پایان، همان چیزی را تقاضا کردند که من از قبل آرزو داشتم؛ یعنی دست برداشتن از جنگ. من نیز پذیرفتم و شمشیر را از آنان برداشتم. سپس همگان را عفو کردم و در مورد آنان حق و سنت را به کار بستم. 🔻[ و دستور دادم: ] اسیران را نکشید، افراد مجروح کشته نشوند، فراریان را تعقیب نکنید، هر که سلاح خود را بر زمین گذاشت، در امان است و هر کس به خانه‌اش رفت و درِ آن را بست، در امان است. توجه داشته باشید کسانی را که در حال فرار هستند تعقیب نکنید و افراد زخمی را نکشید و وارد خانه‌های مردم نشوید! ❇️ اجازه عمومی برای دفن کشتگان 🔻[ ابتدا دستور کلی دادم: ] هرکس دوست دارد کشتگان خویش را دفن کند، مجاز است که دفن کند. [ و درباره شهدای سپاه خود به طور ویژه دستور دادم: ] کشته های ما را با همان لباسی دفن کنید که در آن به قتل رسیده‌اند، که آنان با مقام شهادت محشور می‌شوند و من خود شاهد بر وفاداری ایشان خواهم بود. ❇️ تجلیل از یاران باوفا و فداکار [ برای قدردانی از اصحابم، به آنان گفتم: ] 🔻شما یاران حق و برادران ایمانی و دینی من هستید. در روز جنگ همچون سپر محافظ، دور کننده ضربت‌هایید و در خلوت‌ها محرم اسرار من هستید. با کمک شما، پشت کنندگان به حق را درهم می‌کوبم و به راه می‌آورم و دوستانی را که به ما روی آورده‌اند امیدوار می‌کنم. پس با خیرخواهی خالصانه و سالم از هرگونه فریب و دورویی و تردید، مرا یاری کنید. به خدا سوگند، من به مردم از خودشان سزاوارترم. ❇️ بشارتی بزرگ به دوستداران اهل بیت در طول تاریخ 🔻[ یکی از یارانم با حسرت آرزو کرد: دوست داشتم برادرم نیز در این صحنه‌ها حاضر بود و این پیروزی بزرگ را می‌دید. از وی پرسیدم: آیا دل برادرت با ما بود؟ گفت: آری. به وی بشارت دادم: ] آری، او هم در این جنگ با ما بود. بلکه باید بگویم افراد زیادی در این جنگ با ما شریک خواهند بود که هنوز به دنیا نیامده اند و در پشت پدران و رحم مادران هستند؛ ولی با ما هم‌عقیده و هم‌آرمان‌اند. آنان به زودی متولد می‌شوند و دین و ایمان به یاری آنان تقویت می‌شود. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۹۸ ۲. تاریخ طبری، ج۳ ص۵۴۵ ۳. نعمانی، الغیبة، ص۳۰۷ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸ ۵. نهج البلاغه، کلام ۱۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و ششم ❇️ پس از پیروزی در جنگ جمل 🔸سخنی با کشتگان لشکر جمل 🔻[ پس از پایان جنگ، به همراه عمار و تنی چند از یارانم در میدان جنگ قدم می‌زدم و از کنار کشته‌های لشکر جمل عبور می‌کردم. تعداد زیادی از قریش در میان کشته‌ها بودند، خطاب به آنها گفتم: ] گویی عضوی از بدن خود را بریده‌ام! به خدا سوگند، کشته شدن شما بر من گران و ناگوار است. من قبلا به شما هشدار دادم و شما را از تیزی شمشیر‌ها برحذر داشتم؛ ولی شما جوان بودید و جاهلانه گام برداشتید و به چنین روزی گرفتار شدید. وای از مرگ بد! به خداوند پناه می‌بریم از کشته شدن ناپسند. 🔻[ درباره تعدادی از کشتگان جنگ جمل به یارانم توضیحاتی دادم. وقتی به جنازه طلحه رسیدم، به آنان گفتم: ] ابومحمد در این مکان، غریب افتاده است. به خدا سوگند، خوش نداشتم قریش را زیر تابش ستارگان، کشته و افتاده ببینم. برای خون‌خواهی یارانم، بر فرزندان "عبدمناف" دست یافتم؛ ولی سرکردگان "بنی جمح" از دستم گریختند. آنان برای کاری گردن برافراشتند که در شأنشان نبود و پیش از رسیدن به آن سرکوب شدند. 🔻[ سپس خطاب به طلحه گفتم:] ای طلحه، من آنچه خدایم وعده فرموده بود، حق یافتم. آیا تو هم آنچه خدایت وعده داده بود، راست یافتی؟! آری، به خدا سوگند، تو با رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه بودی، شاهد بودی و شنیدی و دیدی؛ اما شیطان تو را از راه به در کرد و بر تو مسلط شد و در نهایت تو را روانه جهنم ساخت. 🔻همینطور بر سر تعدادی دیگر از کشتگان جنگ جمل رفتیم و توضیحاتی را در مورد آنها به یارانم دادم. ❇️ گفت‌وگو با قاتل زبیر 🔻[ قاتل زبیر به همراه سر و شمشیر زبیر نزد من آمد و انتظار پاداش داشت. به او گفتم: ] به خدا سوگند، پسر صفیه ضعیف و ترسو نبود و فرومایه هم نبود؛ اما امروز به چنین روزی افتاد و بد مرگی نصیبش شد. 🔻[ و شمشیر زبیر را در دست گرفتم و با حسرت گفتم: ] این شمشیری است که چه بسیار غبار‌های غم از رخسار رسول خدا صلی الله علیه و آله زدوده بود. [ و به سر زبیر نگاه کردم و خطاب به او گفتم: ] تو افتخار همنشینی با رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتی و از نزدیکان ایشان بودی؛ ولی افسوس که شیطان بر تو مسلط شد و تو را به چنین روز و جایگاهی انداخت. 🔻[ و سپس رو به حاضران در مجلس کردم و گفتم: ] به خدا سوگند، زبیر از طلحه به من نزدیک‌تر بود و همواره در شمار ما اهل بیت بود، تا آنکه پسرش بزرگ شد و میان ما فاصله انداخت. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۹۱ ۲. نهج البلاغه، کلام ۲۱۹ ۳. الإحتجاج، ج۱، ص۱۶۳ ۴. الکامل، ج۳، ص۲۴۴ ۵. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و هفتم ✳️ رفتار با اسیران و تقسیم غنائم جنگی 🔹عفو عمومی و کریمانه 🔻[ دو تن از فرزندان عثمان اسیر شده بودند. آنان را نزد من آوردند و با توجه به نقش آنان در جنگ جمل، برخی یاران از من خواستند که آن‌ دو را اعدام کنم؛ ولی من در پاسخ آنان گفتم: ] درخواست ناشایستی به زبان آوردید! من که به همه مردم امان داده‌ام، چگونه به قتل این دو فرمان دهم؟! 🔻[ فرزندان عثمان را از مرگ دور نگه داشتم؛ اما به آنان تذکر دادم: ] از راه غلط خویش برگردید و مسیر گمراهی را ادامه ندهید. به هر جا که می‌خواهید بروید و اگر دوست دارید، نزد من اقامت کنید که من به شما نیکی خواهم کرد و حق خویشاوندی را به جا خواهم آورد! ✳️ خبر غيبی از حكومت چهار فرمانروای فاسد، از پسران مروان 🔻[ مروان‌بن‌حکم یکی دیگر از اسیران بود. وی را نیز عفو کردم. او اعلام آمادگی کرد که با من دوباره بیعت کند؛ ولی من از پذیرش بیعت او خودداری کردم و گفتم: ] مگر او پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟! مرا به بیعت او نیازی نیست. دست او دست یهودی است که بیعت شکن و نیرنگ‌باز است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند، به یقین در نهان، بیعت خود را می‌شکند! آگاه باشید! او در آینده حکومت کوتاه‌مدتی خواهد داشت؛ مانند فرصت کوتاه سگی که با زبانش بینی خود را پاک کند. او پدر چهار فرمانرواست و امت اسلام از دست او و پسرانش روزگار خونینی خواهند داشت. 🔻[ گروهی از جوانان قریش که در لشکر جمل حضور داشتند، برای ملاقات با من، عبدالله‌ابن‌عباس را واسطه قرار دادند. آنها تقاضای عفو و بیعت مجدد با من را داشتند. به آنها گفتم: ] ای جماعت قریش، به‌راستی چرا با من جنگیدید؟ آیا در حکومت، عادلانه رفتار نکردم یا در تقسیم بیت المال تبعیض قائل شدم و مساوات را رعایت نکردم یا اینکه امتیازات خاصی برای خودم در نظر گرفتم؟ آیا رابطه من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ضعیف و دور بود یا اینکه در اسلام کم زحمت کشیده بودم؟! 🔻[ آنان گفتند: ما همانند برادران یوسف هستیم. ما را ببخش و برای ما استغفار کن. به آنان گفتم: ] از شما گذشتم؛ اما به خدا سوگند، در میان شما کسی هست که برای من مهم نیست با دستش بیعت کند یا با پشتش! زیرا او به یقین بیعت خود را خواهد شکست! (مقصود حضرت، مروان بود) ✳️ مشکل تقسیم غنائم جنگی 🔻[ هنگام تقسیم غنائم مشکلی پدید آمد. جمعی از لشکریان من قصد داشتند زنان و فرزندان و اموال کشتگان لشکر جمل را به غنیمت گیرند و استدلالشان این بود که وقتی ریختن خون آنها حلال شد، به طریق أولی گرفتن اموال و بردگی زنان و فرزندانشان مجاز خواهد بود؛ ولی من در پاسخ به آنها گفتم: ] 🔻هیچ راهی برای غنیمت‌گرفتن این زنان و فرزندان نیست. آنان در سرزمین اسلام بوده‌اند و مسلمان هستند. ما فقط با کسانی جنگ کردیم که به جنگ با ما اقدام کردند و بر ما ستم روا داشتند؛ ولی اموال ایشان به فرزندان و خویشاوندان آن‌ها که حق دارند، به ارث می‌رسد. 🔻به اسارت بردن این زنان و کودکان که در قلمرو اسلام بوده‌اند و مسلمان هستند، برای شما حلال نیست. بلی، امکانات و اموالی که برای جنگ و مقابله با شما به میدان آورده‌اند، برای شما حلال است و می‌توانید به غنیمت بگیرید؛ ولی اموالی که در خانه‌ها باقی مانده و درهای آن خانه‌ها نیز بسته بوده و دشمن از آن‌ها استفاده نکرده است، متعلق به اهل آن خانه‌هاست و شما بهره ای از آن‌ها ندارید. 🔻اسیر گرفتن اهل توحید جایز نیست و نباید اموال آن‌ها را نیز غنیمت برد، مگر آن مقداری که برای جنگ، از آن استفاده کرده باشند. پس بر آنچه نمی دانید پافشاری نکنید و به فرمان هایی که به شما داده می شود، ملتزم باشید. 🔻[ برخی از لشکریانم بر خواسته خود اصرار می ورزیدند و من برای اینکه آنها را متوجه اشتباهشان کنم، گفتم: ] پس اول بر سر عایشه قرعه کشی کنید تا قرعه به اسم هر کس درآمد، او را به کنیزی ببرد! [ آنها متوجه خطای خود شدند و استغفار کردند. ] 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۸۲ ۲. نهج البلاغه، کلام ۷۳ ۳. أعلام الوری، ص۱۷۲ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۰ ۵. دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۹۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @nahjolbalagheiha