#دشمن شناسی
✍قسمت سوم
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
🔰و اما بعد از فوت پیامبرصلى الله عليه وآله که على بنابىطالب علیه السلام، را از جانب خدا براى رهبرى امّت تعيين، و پيامبر اين امر را به مسلمانان ابلاغ فرموده بود،
در جریان سقیفه دو نفر به عنوان نامزد خلافت معرفی شدند
🔻یکی سَعد بنعُبادهَ، که نامزد قبيله خزرج بود ونه همه آنصار.
🔻و دیگری ابوبکر، که نامزد جماعتى از مهاجران (قريش) بود،نه همه آنان.
🔰انصار حاضر در سقیفه میگفتند :
انصار اسلام را يارىکردند. و انصار در راه پيامبر شمشير زدند. و شهرمدينه، شهر انصار است. بنابر این خلیفه باید از میان انان باشد.
🔰و اما مهاجران معتقد بودند:
پيامبر از قبيله قريش است. و عرب نمىپذيرد که حاکم ايشان از قبيلهاى ديگر باشد و جانشين پيامبر بايد از قريش باشد.
❗️پس از بيان آنچه گذشت مىتوانيم داستان کودتاى سقيفه را درک کنيم.
📘در صحيح بخارى، از قول عمر داستان سقيفه چنين روايت شده:
⛅️وقتىکه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت، خبر به ما رسيد که انصار در سقيفهّ بنىساعده اجتماع کردهاند.
منهم به ابوبکر پيشنهاد کردم که بيا تا ما هم به برادران انصار خود به پيونديم.
🔻و ما خود را به سقيفه رسانديم.
على و زبير و همراهان ايشان با ما نبودند
هنگامىکه به سقيفه رسيديم متوجه شديم که طايفه انصار مردى را که در گليمى پيچيده بودند و مىگفتند سعَد بنعُباده است و تب دارد.
📌ما در کنار ايشان نشستيم و سخنران آنها برخاست و، پس از حمد و سپاس خدا،
گفت: "نَحْنُ اَنْصارُ اللّه"
ما ياران خداييم و نيروى رزمنده و بههم فشرده اسلام؛ شما گروه مهاجران، مردمى به شمارهاى اندک هستيد و. . .
👀 من (عمر) خواستم در پاسخ او چيزى بگويم که ابوبکر آستينم را کشيد و گفت: خونسرد باش.
❗️پس خودش از جاىبرخاست و به سخن پرداخت. به خدا قسم که او در سخن خويش هيچ نکتهاى را که من مىخواستم بر زبان بياورم فرو گذار نکرد؛ يا همان را گفت، يا بهتر از آنرا به زبان آورد.
☝️او گفت: اىگروه انصار،
آنچه را از خوبى و امتيازات خود برشمرديد، بىگمان، اهل و برازنده آن هستيد. اما خلافت و فرمانروايى، تنها درخور قبليه قريش است،
زيرا که آنها از لحاظ شرافت و حَسَب و نَسَب مشهورند و در ميان قبايل عرب ممتاز.
ايناست که من، به شما، يکى از دو تن را پيشنهاد مىکنم تا هر يک را که بخواهيد به خلافت انتخاب و با او بيعتکنيد.
اين بگفت و دست من و ابوعبيده را گرفت و به آنان معرفىکرد. تنها اين سخن آخر او بود که از آن خوشم نيامد.
🔻در اين هنگام، يکى از انصار برخاست
و گفت: "أَنا يُذَيلُها الُمحَکک وَ عُذيقْهَا المُرَحَّب. . .
" يعنى من بهمنزله آن چوبى هستم که شتران پشت خود را با آن مىخارانند و درختى که بهزير سايهاش پناه مىبردند.
🔻شما مهاجران براى خود فرمانروايى برگزينيد و ما هم براى خود زمامدارى انتخاب مىکنيم.
👀 در پى اين سخن، بگو مگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دستگى و اختلاف به شدّت ظاهر گرديد - من از اين موقعيت استفاده کردم و - به ابوبکر گفتم که دستت را دراز کن تا با تو بيعتکنم. او هم دستش را پيش آورد و من با او بيعتکردم.
🔻پس از اينکه از کار بيعت با ابوبکر فراغت يافتم، به سوى سعد بنعباده هجوم برديم. . . .
اگر کسى، بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردى به خلافت بيعت کند، نه از او پيروى کنيد و نه از بيعت گيرنده؛ که هر دو مستحقّ کشته شدند.
📚سقيفه/مرحوم علامه سيد مرتضى عسكرى
═✼@nahjolbalaqh✼═
═✼@nahjolbalaqhe✼═
🖥 کانال علی(ع) راز نهج البلاغه
✍#مروری بر تاریخ