eitaa logo
کانال اهل ولایت (نَحنُ صامِدون سابق)
98 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
#نحن‌صامدون سابق 👊💪 @ahle_velayat ☑️خبرهای جبهه مقاومت 🌈💥 ☑️متن مذهبی 📃 ☑️کلیپهای مذهبـــے⚡️✨ ☑️تحلیلهای سیاسی💫🌈 ☑️ کــلیــــپ های شهدایی 📽🎞 ☑️معـــرفـــے شهدا 🌷🌷 @ahle_velayat کپی با ذکر صلوات خادم کانال = @Jannatol_baghee
مشاهده در ایتا
دانلود
*ـــ* |خـاطره_شهــید| *ـــ* مابہ خوردن شام مشغول شدیـم وبابڪ هم بہ ماملحـق شــد اماشـام نمے خوردمیگفت شـمابخـورید مڹ میلے ندارم ودیرترشـام میخورم تاآنجایی کہ مثل پـــــروانہ دورما مے چرخـیدوپذرایی مے ڪرد. خلاصـہ شام کہ تمام شـد نمازراخـواندیـم و آماده رفتڹ بہ ادامہ مسیر🚶کہ چشمماڹ بہ آشپزخانہ خورد👀باخنده گفتیـم☺️: ((ڪلڪ خاڹ براے خودت چے کنارگذاشتےکہ شام نمے خورے!؟))😉 بابڪ خنده آرامے کرد😊ومے خواست مانع رفتن مابہ آشپزخانہ شود. ماهم که اصراراورادیدیم بیشتربراے رفتڹ بہ آشـپزخانہ تحریک مےشـدیم.😁 خلاصـہ نتوانست جلوی مارابگیردوماواردشـدیم ودیدیم ڪہ درآشپزخانہ وکابینت چـیزے نیست😳 دریخچال رابازڪرددم وچیزی جزبطرے آب نیافتیم😕 نگاهم بہ سمت بابک رفت کہ کمے گونہ وگوشهایـش سرخ شـده بود وخنده هایش راازمامے دزدید. اینجابودڪہ متوجہ شـدیم بابک هماڹ شام راڪہ سهمیہ خودش بودبرای ماحاظرکرده. #شهیـدبابڪ_نورے |.•بہ نقل ازسجادجعفرے•.| @nahno_samedon
Amir Abbas Nahidi - Delo Deldaram Ya Rab [SevilMusic].mp3
10.84M
دل و دلدارم یارم ای جان جانان ای آرامشــ قلبـ❤️ و دل من اے روح و ریحان شب تارم بی قرارم.... @nahno_samedon
••✾🌻🍂🌻✾•• شب را خبری نیست مــگر آهِ دل ما ... تا کے ز فراقـش به خفا زار بگرییم ..💔 💌 @nahno_samedon
••✾🌻🍂🌻✾•• گم شده هویتم بس ڪه گنهڪارشدم المثناےمراباڪرمت صادرڪن💛 #اللهم‌ارزقنا‌ڪربلا♥️ صحبتون‌بخیر 💌 @nahno_samedon
••✾🌻🍂🌻✾•• 「صباحا أتنفس بحب الحسـين 」 هر صبح بہ حسین نفس میکشم :) ❤️ 💌 @nahno_samedon
وقتی رفتم با یک جشن تقریبا خصوصی و کوچک، مواجه شدم ... عمر کشان بود و می خواستند کله پاچه عمر را بخورند. ... با دیدن آن، صحنه ها و شعرهایی که می خواندند، حالم بد شد🤢 ... به بهانه های مختلف می خواستم از آنجا خارج بشم💁‍♂ اما فایده ای نداشت. ...آخر مجلس، آبگوشت رو آوردن و شروع کردند به خوردن ... من هم از روی ترس که مبادا به هویتم پی ببرند😬، دست به غذا بردم ... هر لقمه مانند تیغ هزارخار از گلویم پایین می رفت😵. ... تک تک دندان هایی را که روی آن لقمه ها می زدم را می شمردم 346 ... بار هر دو فک من برای خوردن آن لقمه ها حرکت کرد ... وقتی از مجلس خارج شدم، قسم خوردم ... سر 346 شیعه را از بدن شان جدا خواهم کرد😠. دفتری را که محاسن شیعیان و مردم ایران را در آن نوشته بودم، آتش زدم ...😡🌋 هر برگ📃 آن را که می سوزاندم استغفار می کردم که چطور شیطان مرا گول زد و داشت کم کم دلم را نسبت به این کفار نجس نرم می کرد.. برگ های دفتر که تمام شد، برای آخرین بار قسم خوردم ... دیگر هرگز نسبت به شیعیان نرم 😑نخواهم شد تا نسل آنها را نابود کنم و کودک های شان وهابی شوند؛ دست از مبارزه برنمی دارم.. بعد از چند ماه، دوباره ساکم را جمع کردم و رفتم سمت ترمینال ... حالا وقت این رسیده بود که کاملا بین آنها نفوذ کنم و درباره عقاید شیعیان مطالعه کنم. ... 📚 از خوابگاه که بیرون زدم هنوز مقصدم را انتخاب نکرده بودم ... مشهد یا🤔 .. قم؟ ..خودم را به خدا سپردم برای خرید بلیط اتوبوس🚌، وقتی باجه دار مقصدم را پرسید با صلابت گفتم : قم یا مشهد، فرقی نداره .هر کدوم جا داره و زودتر حرکت می کنه. ... حدود یک ساعت و نیم بعد، من توی اتوبوس نشسته بودم و در پی سرنوشت 🚌نامعلوم به سمت مشهد می آمدم. ... بعد از رسیدن به مشهد، طبق اطلاعات و تحقیقاتی که در مورد بهترین حوزه های مشهد و قم کرده بودم؛ رفتم سراغ شون.🚶 ... دو تای اول اصلا حاضر به پذیرشم نشدن ... گفتن :بدون درخواست و تاییدیه پذیرش، اجازه ثبت نام ندارن... راهی سومین حوزه شدم. ... کشور غریب، شهر غریب، دیگه پول هم نداشتم که ماشین بگیرم ... ساکم رو گرفتم دستم و پرسان پرسان راه افتادم ... توی کوچه پس کوچه ها گم شدم ...تا به خودم اومدم دیدم رسیدم به حرم. ... خسته و گرسنه،😩 با یه ساک 👝... نه راه پس داشتم نه راه پیش ... برای رسیدن نویسنده: شهید_سید_طاها_ایمانی 💚 @nahno_samedon
به سومین حوزه، یا باید حرم رو دور میزدم یا از وسطش رد می شدم. ... نفرتم 😤از شیعه ها به حدی شده بود که دلم نمی خواست حتی برای کوتاه کردن مسیر، از داخل حرم رد بشم ... چند قدمی 🚶که رفتم یهو به خودم 🙄اومدم و گفتم :اینجا هم زمین خداست .چرا مسیرم رو دور کنم؟ اگر به موقع نرسم و پذیرش نشم چی😧؟ توی این شهر و کشور غریب، دستم به جایی میرسه😕؟. ... دل به دریا زدم و مدارک رو جدا کردم .ساکم رو به امانات دادم و وارد حرم شدم. ... وارد حرم که شدم صدای اذان بلند شد ... صفوف نماز یکی پس از دیگری تشکیل می شد ... یه عده هم بیخیال از کنار صف ها🚶 رد می شدند ... بی توجهی 😑به نماز در ایران برام چیز تازه ای نبود. ... نماز رو خوندم و راه افتادم ... چشمم به یه صف طولانی داخل حرم افتاد👀 ... رفتم جلو و سوال کردم ... غذای حضرت بود ... آخرین غذایی که خورده 🤕 بودم، صبحانه ای بود که در خوابگاه به طلبه ها داده بودند. ... نه پولی💶 برای غذا 🍛داشتم، نه غرورم اجازه می داد 😒دستم رو جلوی شیعه ها دراز بکنم ... اون هم اینکه غذای امام شیعه ها رو بخورم. ... چند قدمی از خادم دور نشده بودم که یه جوان بی سیم دار، 👱دنبالم دوید ... دستش رو که گذاشت روی شونه ام، نفسم برید 😶... پرسید :ایرانی هستید؟ ... رنگم چنان پرید که گچ، اون طوری سفید نیست ... زبانم هم کلا حرکت نمی کرد. ... 😶 مشخص بود از حالتم تعجب کرده 😳... با پاسپورت، بدون فیش غذا میدن ... اینو گفت و رفت🚶. ... چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ... از وحشت، 😰با سرعت هر چه تمام تر از حرم خارج شدم. ... توی راه حوزه، حسابی خودم رو سرزنش می کردم که نزدیک بود خودت رو لو بدی🤦‍♂ ... اگر بهت شک می کرد چی؟ ... شاید اصلا بهت شک کرده بود ... شاید الان هم تحت تعقیب باشی 😥و... وقتی رسیدم به حوزه سوم، چند ساعت معطل شدم اما اونجا هم پذیرشم نکردن. ☹️... با خودم گفتم :آخه این چه غلطی بود که کردی ... سرت🤦‍♂ رو پایین انداختی بدون آشنا و راه بلد اومدی کشور غریب؟ ... تا همین جا هم زنده موندنت معجزه است. ... گرسنگی🤕، خستگی، ترس، وحشت😰، غربت، تنهایی، سرگردانی توی کشور دشمن، اون هم برای یه نوجوون 16 ساله👱. ... برگشتم حرم ... یکم آب خوردم و به صورتم آب زدم ... حالم که جا اومد، خسته و کوفته، زیر سایه یکی از صحن ها به دیوار تکیه دادم و به خدا گفتم : خدایا !خودت دیدی که من به خاطر تو این همه راه اومدم ... اومدم با دشمنانت مبارزه کنم ... همه نویسنده: @nahno_samedon
🔺🔸🔺 تا حالا رفتی!؟ اگه رفتی برا چند دقیقه به یادش بیارُ ،تو ذهنت تصـورش کن‌... اگه هم نرفتی من الان بهت میگم شلمچه کجاست! .🔷🎋✨ شلمچه یه جا خیـلی بزرگه ولی تا چشم کار میکنه پـر از خاک... جایی که حدود 50 هزار نفر،تو این خاک و زمین شهید شدند... شلمچه جایی که حضرت آقا گفتن:قطعه ای از بهشت... تو شلمچه نسیم با عطـر می وزه! آخه نسیم شلمچه از میاد... . حاج آقا یکتـا تعریف می کرد... یه خواهر نشسته بود رو همین خاکای شلمچـه! خاکا رو کنار زد،کنار زد،کنار زد... رسید به یه !! .🔸🌹🔸 استخونا و جمجمه ها و پلاکا و سربندا و قمقمه ها... همه رو از اینجا خارج کردن... پس شهید کجاست ؟! خونشون قاطی همین خاکاست! خونشون رو چـادراست... . تا حالا با خودت فکـر کردی چندتا جـوون! داماد یا اصلا چندتا «دار و ندار یه مامان بابا» زیر این خاکاست!؟ خون چندتاشون قاطی این خاکاست؟ یکی ؟ دوتا ؟ صدتا ؟ هزارتا ؟ دوهزارتا ؟! ده هزارتا ؟! . . آی دختر خانم مذهبی! آی آقا پسر مذهبی! . حواست به فضای مجازی هست!؟ .🔷🔸🔷 حواست هست به نحوه حرف زدنت؟! حواست هست به لفظ های خودمونی که گاهی وقتا به کار میبریم!؟ حواست هست به آشوب بپا کردن تو دل مخاطبت ؟! . دختر خانم... حواست هست به عکس پر عشوه چادری (!) پروفایلت؟! آقا پسر... حواست هست به عکس با ژست های مختلفت؟! . . نکنه گول بخوریم ! نکنه کنیم ! . 🌷▫️🌷 نکنه حالا شهیدی که سی سال پیش رفت و گفت بخاطر نسل و خاکمون... شهیدی که گفت زندگیمو فدای آیندگان و میکنم ... حالا خیره شده باشه به چشمات و بگه... قرارمون این نبود .. .🌹✨🌹 [ بذارید یه چیزیُ تو لفافه بگم ! از خودی ضربه خوردن خیلی بده ! تو خودی‌ای... از خودشونی ... آخه اگه اونا تو رو از خودشون نمیدونستن که نمی رفتن بخاطر تویی که هنوز اون زمان بدنیا هم نیومده بودی یا تو قنداق بودی بجنگن که !! میفهمی چی میگم ...؟ ] . عاشق ، معشوقُ دعوت می کنه یا معشوق عاشقُ ؟! @nahno_samedon
🌱حـسے براے گفتن شعرے جدید نیست یڪ مصرع و خُلاصـہ‌‌ 🕊 دلم تنگ ڪربلاست...!💔
🚨رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در ابتدای جلسه درس خارج فقه: ⛔ هیچگونه مذاکره و در هیچ سطحی بین ایران و آمریکا اتفاق نخواهد افتاد 🔻 حضرت آیت الله خامنه‌ای صبح امروز (سه‌شنبه) با اشاره به هوشیاری عمیق و تحسین‌برانگیز مردم در مقابل توطئه‌های دشمنان در چهار دهه گذشته، تنها راه علاج مشکلات کشور را تکیه به مردم و جوانان و جدی گرفتن ظرفیت‌های داخلی دانستند و با اشاره به طرح مجدد موضوع مذاکره از جانب آمریکایی‌ها، هدف آنها از را تحمیل خواسته‌های خود و اثبات تأثیرگذاری بر ایران خواندند و تأکید کردند: 👈 سیاست فشار حداکثری در مقابل ملت ایران پشیزی ارزش ندارد و همه مسئولان جمهوری اسلامی یک‌صدا معتقدند که با آمریکا در هیچ سطحی مذاکره نخواهد شد. ۹۸/۶/۲۶ @nahno_samedon