eitaa logo
کانال اهل ولایت (نَحنُ صامِدون سابق)
94 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
#نحن‌صامدون سابق 👊💪 @ahle_velayat ☑️خبرهای جبهه مقاومت 🌈💥 ☑️متن مذهبی 📃 ☑️کلیپهای مذهبـــے⚡️✨ ☑️تحلیلهای سیاسی💫🌈 ☑️ کــلیــــپ های شهدایی 📽🎞 ☑️معـــرفـــے شهدا 🌷🌷 @ahle_velayat کپی با ذکر صلوات خادم کانال = @Jannatol_baghee
مشاهده در ایتا
دانلود
برگشت ... نفسش برگشت ... توی چشم های نیمه بازم دکتر رو می دیدم که با خستگی، نفس نفس می زد😰 و این جمله تکرار می کرد ... برگشت ... ضربان و نفسش برگشت. ... هر روز که می گذشت حالم بهتر می شد 🤗... بدنم شیمی درمانی رو قبول کرده بود ... سخت بود اما دکتر از روند درمان خیلی راضی بود.😌 ... چند هفته بعد از بیمارستان مرخص شدم😁 ... هنوز استراحت مطلق بودم و نمی تونستم درست روی پا بایستم.😕 ... منم از فرصت استفاده کردم و دوباه درس خوندن رو شروع کردم📚 ... یه هفته بعد هم بلند شدم، رفتم سر کلاس😁 ... بچه ها زیر بغلم رو می گرفتن ... لنگ می زدم ... چند قدم که می رفتم می ایستادم 👱... نفس تازه می کردم و راه می افتادم. ... کنار کلاس، روی موکت، پتو انداختم و دراز کشیدم 🤦‍♂... بچه ها خوب درس می دادن ولی درس استاد یه چیز دیگه بود 😊... مخصوصا که لازم نبود با واسطه سوال کنم... حاجی که فهمید بدجور دعوام کرد😡 ... گفت :حق نداری بری سر کلاس، میرم برمی گردم سر کلاس نبینمت ... منم پتو رو بردم پشت در کلاس انداختم😌 ... در رو باز گذاشتم و از لای در سرک می کشیدم 👀... استاد هر بار چشمش به من می افتاد یا سوال می پرسیدم، بدجور خنده اش می گرفت😂... حاجی که برگشت با عصبانیت گفت😡 :مگه من به تو نگفتم حق نداری بری سر کلاس؟ ... منم با خنده😄 گفتم :من که اطاعت کردم .شما گفتی سر کلاس نه، نگفتی بیرون کلاسم نه. ... از حرف من، همه خنده شون گرفت🤣 ... حاجی هم به زحمت خودش رو کنترل می کرد 😅... از فردا هماهنگ کرد اساتید میومدن خوابگاه بهم درس می دادن👳 ...هر چند، منم توی اولین فرصت که تونستم بدون کمک راه برم، دوباره رفتم سر کلاس😁 ... دلم برای کتابخونه و بوی کتاب هاش تنگ شده بود.🏫📚.. بعد از دو سال برگشتم کشورم ... خدا چشم ها و گوش های همه رو بسته بود ...نمی دونم چطور؟ ولی هیچ کس متوجه نبود من در عربستان نشده بود.😄 ... پدر و مادرم که بعد از دو سال من رو می دیدن، برام مهمانی بزرگی گرفتند و چند نفر از علمای وهابی رو هم دعوت کردن. 😑... نور چشمی شده بودم🙄 ... دور من جمع می شدند و مدام برام بزرگداشت می گرفتند ... من رو قهرمان، الگو و رهبر فکری آینده جوانان کشورم می دونستند ...نوجوانی که در 16 سالگی از همه چیز بریده بود و کشورش رو در راه خدا ترک کرده بود و حالا بعد از دو سال، موقتا برگشته بود😮... برای همین قرار شد برای اولین بار و در برابر جوانانی هم سن و سال خودم، منبر برم😵 ... وارد مجلس که شدم، همه به احترام من بلند شدند 😄... همه با تحسین و شوق به من نگاه می کردند😃 و یک صدا الله اکبر می گفتند ...✊ @nahno_samedon