«لا» وجوه مختلفی دارد
برخی از وجوه مهمّ ذکر میشود:
الف) «لا»ی نفی جنس، مانند: «لا رجلَ فی الدارِ
ب) حرف جواب، مانند: «هل أنتَ قادمٌ لزیارتی؟ لا»
ج) زائده، مانند: «سافرتُ بلا زادٍ»
د) حرف جزم، مانند: «لا تکُن کصاحب الحوتِ»
ه) عاطفه، مانند: «أخی قائمٌ لا جالسٌ»
و) شبیه به «لیس»، مانند: «لا رجلٌ فی الدارِ»
ز) نافیه، مانند: «قُل لا اسئلُکم أجراً»
ح) عاطفه، مانند: «جاءَ زیدٌ لا بکرٌ»
مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت کاربردی قصر با «إنّما» با «ما» و «إلا»
قصر با «إنّما» معمولاً جایی به کار میرود که مخاطب در صدد انکار نیست و صحّت مطلب را ردّ نمیکند، مانند: <إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ> (ما فقط اصلاح كنندهايم) و یا در جایی که میخواهیم با اشاره و تعریض نکتهای را بیان کنیم، به کار میرود، مانند: <إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب> (تنها صاحبان انديشه متذكّر مىشوند) امّا قصر با نفی و استثناء در جایی به کار میرود که مخاطب مطلبی را انکار میکند و یا در آن شکّ دارد، مثلا جملهی «ما ضَربَهُ إلّا زیدٌ» تنها در صورتی به کار میرود که مخاطب منکر این است که زننده زید است. لذا چنین جملاتی در حالت طبیعی که انکاری از طرف مخاطب نیست استفاده نمیشوند.
نمونهای دیگر: بر همین اساس به شخصی که با رفیقش مهربان است و به آداب رفاقت کاملاً آشنا است هیچ گاه گفته نمیشود: «ما زیدٌ إلّا أخوک» چرا که مخاطبِ کلام خودش به خوبی از آداب رفاقت و برادری آگاهی دارد و به چنین تأکید سنگینی نیازی ندارد.
نمونهای دیگر: فرض کنید شخصی از دور میآید و میگویی «ما هو إلّا زیدٌ» این عبارت تنها در صورتی گفته میشود که همراهانت خیال میکنند شخصی که میآید جز زید است و اصرار دارند زید بودن وی را انکار کنند
مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت «ما أحسَنَ زیداً» و «حسُنَ زیدٌ»
🎓🆔 @nahvekarbordi
در «فعُل» یک معنای تحوّل و دگرگونی خوابیده است، به عبارت دیگر «ما أحسَنَ زیداً» تعجّب همان لحظه را بیان میکند و به گذشته توجّهی ندارد امّا در «حسُنَ زیدٌ» شخص متعجّب به مراحل شکل گیری حسن زید توجّه دارد. یعنی از نقطه شروع حسن و نیکویی زید را در نظر میگیرد تا به جایی که حالت تعجّب به شخص دست میدهد.
مثال دیگر وقتی گفته شود «ما أکبرَ هذه الکلمة» بزرگ بودن کلمه در الان مورد نظر است امّا وقتی گفته شود: «کبُرَت کلمةً» معنایش این است که این کلمه گفته شد و گفته شد و آنقدر گفته شد تا به مرحلهی تعجّب رسید. ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ (نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مىشود!( یعنی این کلمه از زبانشان خارج شد و گسترش پیدا کرد و کم کم همه جا را فرا گرفت تا اینکه عدهی زیادی را گمراه کرد، لذا از کلمه تعجب میکند که چگونه این قدر رشد پیدا کرده و به این مرحله رسیده است.
بنابراین صیغهی «ما أفعَلَ» حال را توصیف میکند، امّا صیغهی «فعُلَ» تطوّر و مراحل شکلگیری و تبدیل را بیان میکند.
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت دیگر این دو در این است که در «فعُل» معنای حدثی فعل همچنان لحاظ میشود و به تبعَ «تاء» تأنیث و فاعل میپذیرد، بر خلاف «ما أفعلَ» که معنای حدثیش از بین رفته است.
لطفا مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
جمله جواب قسم محلی از اعراب دارد یا ندارد؟
در «علمتُ لَینصُرَنَّ زیدٌ»، «لام» حرف قسم است که بر جواب قسم قرار گرفته است و «علمت» را از عمل تعلیق کرده است.
🎓🆔 @nahvekarbordi
یکی از جملاتی که محلّی از اعراب ندارد، جملهی جواب قسم است. از طرف دیگر در اینجا «لینصرَنَّ» را جانشین دو مفعول «علمت» قرار داده و محلاً منصوب میکنیم.
در جواب میتوان چنین گفت: جملهی جواب قسم، تا وقتی محلّی از اعراب ندارد که در جمله عاملی نباشد که نیاز به معمول داشته باشد، امّا در صورتیکه عاملی باشد که به معمول نیاز داشته باشد، معمول آن قرار میگیرد.
جواب دوم: «علمت» تنها در مضمون جملهی جواب قسم، عمل کرده است و نگاهی به این نداشته است که جملهی مزبور جواب قسم است یا نه، بنابراین جملهی جواب به تنهایی ـ بدون قسم و جملهی قسم ـ جانشین دو مفعول «علمت» شده است. این توجیه بهتر است، چرا که دیگر نیاز به تقدیر ادات قسم و جملهی قسم نداریم.
لطفا مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت «أکَلْنا مَعاً» و «أکَلنا جمیعاً»
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت این دو جمله در این است که «معاً» مفید اجتماع در حالت و زمان فعل است. یعنی: «ما با هم در یک زمان غذا خوردیم» ولی «جمیعاً» به معنای «کلّنا» است، یعنی: «همگی غذا خوردیم» لذا تفاوتی ندارد در یک زمان خورده باشند یا در دو زمان متفاوت.
نقش هر دو حال است.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت کاربردی اعراب نصب و تبعیّت در استثناء
«ما حضرَ الطلّابُ إلّا زیدٌ»
«ما حضَرَ الطلّابُ إلّا زیداً»
🎓🆔 @nahvekarbordi
اعراب مستثنی چنانچه بر اساس تبعیّت و بدل از مستثنی منه باشد، نشان دهندهی این است که مستثنی حتماً جزئی از مستثنی منه است، بر خلاف اعراب نصب. در اعراب نصب این احتمال وجود دارد که مستثنی جزئی از مستثنی منه باشد یا نباشد.
لذا وقتی گفته میشود: «ما حضرَ الطلّابُ إلّا زیداً» احتمال دارد زید یکی از طلاب باشد یا جزو طلاب نباشد مثلاً دربان و یا نگهبان مدرسه باشد، که در صورت نبودن استثناء ما منقطع است. به همین خاطر است که هر گاه مستثنی از مستثنی منه تبعیّت کند و بدل واقع شود، استثناء حتماً متّصل است، امّا در صورتیکه اعراب نصب بپذیرد احتمال دارد متّصل باشد یا منقطع.
🎓🆔 @nahvekarbordi
2. گاهی اعراب نصب نشان دهندهی این است که مستثنی از نظر نوع و جنس از مستثنی منه دور است و یا اینکه دور نیست ما با اعراب نصب دادن درصدد دور کردن و کم اهمیّت جلوه دادن مستثنی هستیم. بر خلاف اعراب تبعیت که منظور چسباندن و یکی دانستن مستثنی و مستثنی منه است، بنابراین در عبارت «ما حضَرَ الناجحونَ إلّا زید» منصوب شدن «زید» نشان دهندهی دور کردن یا دور نشان دادن زید از جمع انسانهای موفّق است، امّا اعراب تبعی نشان دهندهی این است که «زید» از دار و دستهی افراد موفّق است. ولی هم اکنون جزء موفّقها نیست.
به عبارت دیگر عربها چنانچه بخواهند مستثنی را به مستثنی منه نزدیک کنند اعراب تبعی میدهند و چنانچه بخواهند دور کنند مستثنی را منصوب میکنند.
پس «ما جائنی الطلّابُ إلّا زیدٌ» وقتی گفته میشود که بخواهی زید را جزئی از طلاب بدانی و «زیداً» زمانی گفته میشود که بخواهی «زید» را از طلاب خارج کنی. به عبارت دیگر در حالت نصب ممکن است «زید» حقیقتاً اسم و رسم طلّاب را داشته باشد ولی عملکردش مناسب با شأن طلّاب نیست، لذا با منصوب کردن به صورت مجازی او را از طالب بودن خارج میکنید. گویا وی با عملکرد ضعیف و خارج از شأن و شئون صنف طلاب هر چند اسمش طالب است ولی حقیقتاً نیست.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
🌷تفاوت «قَدِمَ منَ القریةِ رجلٌ» و «قَدِمَ رجلٌ مِنَ القریةِ»
✅تفاوت این دو بر میگردد به اینکه متعلّق را چه چیزی حساب کنیم. در جملهی اوّل «مِن القریة» متعلّق به «قدِم» است و بدین معناست که «قدوم» از «قریه» صورت گرفته است یعنی قریه ابتدای آمدن است. «مردی از روستا آمد».
امّا در جملهی دوّم علاوه بر معنای اول، احتمال دیگری نیز هست و آن این که «من القریة» متعلّق به محذوف بوده و صفت «رجل» باشد: «قدم رجل کائن من القریة» که در این صورت، ابتدای قدوم میتواند از روستا نباشد. «مردی که از روستا بود، آمد» از کجا آمد مشخّص نیست.
لطفا مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
تفاوت «أنا قاتِلُ أبیکَ» و «أنا قاتلٌ أباکَ»
اگر دو نفر پیش قاضی بیایند و هر یک، یکی از این جملهها را بگوید و از طرفی قاضی علم داشته باشد که تنها یکی از این دو نفر کشندهی پدرش است، کدام را باید اعدام کند؟
جملهی اول اقرار به قتل است و از کسی صادر شده که قتل را انجام داده است، زیرا زمان اسم فاعل، ماضی است، به همین جهت هم در مفعول عمل نکرده بلکه اضافه شده است. امّا کلام دوّم، اقرار به قتل نیست و از ناحیهی کسی است که قتل را انجام نداده ولی قصدش را دارد، زیرا زمان اسم فاعل آینده یا حال و به همین جهت هم در مفعولش عمل کرده و منصوب کرده است.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
🌷عمل اسم فاعل فاقد شروط در مفعول دوم و سوم🌷
🎓🆔 @nahvekarbordi
✅چنانچه اسم فاعل دو یا سه مفعولی باشد و شروط عمل کردن را هم نداشته باشد، در این صورت به مفعول اوّل اضافه شده و مفعول دوم و سوّم منصوب باقی میمانند. سوالی که مطرح است اینکه علّت نصب مفعول دوم و سوّم چیست؟ به عبارت دیگر اسم فاعل که فاقد شروط است پس چرا مفعول دوّم و سوّم را نصب داده است؟
زیدٌ مُعطِی مُحتاجٍ أمسِ درهماً
(زید دیروز به فقیر یک درهم داد)
حسَنٌ مُعلِمُ زیدٍ أمسِ بکراً قائداً
(حسن دیروز به زید اطلاع داد که بکر ایستاده است)
در جواب دو نظر است:
الف. علّت نصب مفعول دوم و سوم، فعل محذوفی است که به جای اسم فاعل فاقد شرط عمل کرده است.
ب. ناصب دو مفعول همان اسم فاعل مزبور است. اسم فاعل مذکور با اضافه به مفعولش شبیه اسم فاعلی شده که مقرون به «ال» موصول است. لذا همانطور که اسم فاعل مقرون به «ال» بدون شرط عمل نمیکند، اسم فاعل دو یا سه مفعولی فاقد شرط هم بدون شرط عمل میکند
لطفا مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
🔵ترجمه کلمه ذهب همراه با #باء_تعدیه
أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَة #نامه_27
در تعبیر «ذهب بـ» با به معنای تعدیه بالمعنی الأخص است. معنای «ذهب بـ» هم رفتن نیست بلکه بردن است. معنای جمله هم این است که «متقین سود دنیای عاجل و آخرت آجل را بردند»
🔻حالا این ترجمهها را نگاه کنید:
❌ترجمه دشتی: پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند!
❌آقامیرزایی: پرهيزگاران رفتند با شتاب از دنيا و از آخرت بهرهمند شدند!
❌بهشتی: پرهيزكاران با سود اين جهان و بهره آن جهان از جهان بيرون شتافتند!
ترجمه فیض الاسلام و برخی دیگر از مترجمان دقیق است:
✔️فیض الاسلام: پرهيزكاران (سود) دنياى گذرنده و (سود) آخرت آينده را بردند.
جهت پویایی مطالب کانال نحو کاربردی را با ذکر نشانی نقل کنید👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
#عوامل_در_نحو
مشهور نحویون قائل هستند به اینکه عامل رفع در مبتدا تعری(خالی بودن)آن است از عوامل لفظیه و عامل رفع مضارع خالی بودن آن است از عوامل نصب و جزم.
اشکال:خالی بودن از عوامل یک امر عدمی است حال یک امر عدمی چگونه می تواند عامل باشد؟
جواب:عوامل لفظیه (در علم نحو)تأثیر حقیقی در الفاظ ندارند،بلکه علامات و اماراتی هستند که نشان می دهند جایگاه کلمه را ،و عامل اعراب خود متکلم است،علامت و نشانه هم می تواند امر وجودی باشد وامر عدمی.
مثلا: اگر همراه شخصی دو لباس باشد که یکی از ان دو،برای شخص دیگری است،اگر یکی را علامت بزند(لباس شخص دیگر را) عدم علامت، نشانه ان است که لباس معدوم العلامه برای خودش است.
پس اگر عدم می تواند علامت باشد،عدم عوامل هم می تواند عامل باشد(در صورتی که عامل اعتباری و همان علامت باشد نه عامل حقیقی.)
اسرار العربیه،ص۷۳
شرح رضی بر کافیه،ج۱،ص۲۴
لطفا مطالب کانال را با ذکر نشانی بیان کنید.
به کانال نحو کاربردی بپیوندید.👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi
#بلاغت_تفسیر
💢یکی از مواضعی که واجب است فعل مضارع مجزوم شود، موضعی است که فعل مضارع در جواب فعل امر واقع شده است و جزاء بودن فعل مضارع از فعل امر نیز قصد شده و فاء هم بر سر آن نیامده؛مثل:
🔆اصبر تظفرْ
🔅که در اصل: اصبر،ان تصبر تظفر. بوده است.
✅روشن است که بین صبر و پیروزی ملازمه وجود دارد.
♨️مسئلة
🔆در آیه شریفه:
🔅قل للمؤمنین یغضوا ابصارکم
⁉️چرا یغضوا مجزوم شده است؟
با انکه سببیت اینجا معنا ندارد!
♻️یعنی حقیقتا نمی شود گفت:
⛔️ان تقلْ یغضوا
✅زیرا غض بصر که مسبب گفتن پیامبر ص نیست!زیرا پر واضح است پیامبر ص امر هم کردند و خیلی از مومنین غض بصری هم نداشته و ندارند!
🎓🆔 @nahvekarbordi
♨️جواب:
✅اینجا به خاطر کمال عنایت خداوند متعال به این مطلب که مومنین باید، مطیع محض اوامر پیامبر ص باشند، به گونه ای که اوامر ایشان مثل سبب باشد، برای اراده و افعال مومنین،یعنی به محض شنیدن، اطلاعت کنند، همچون پیدا شدن مسبب از سبب!لذا خداوند متعال شاید برای ملتفت شدن سامعین از این هنجار شکنی کلامی استفاده کرده و یک نازل منزله لطیف و دقیق به کار برده اند.
📙حاشیه شریف جرجانی بر مطول
جهت پویایی مطالب کانال نحو کاربردی را با ذکر نشانی نقل کنید👇👇👇
🎓🆔 @nahvekarbordi