eitaa logo
نجف آباد نیوز
4.2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
34 فایل
پایگاه خبری نجف آباد نیوز ارتباط با ما: @njf_sakha
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️تصادف مرگبار در نجف آ‌باد پایگاه خبری شهرداری: چند دقیقه مانده به اذان ظهر آخرین روز هفته گذشته، برخورد تویوتای سواری با بلوار شهیدان حجتی در جنوب نجف آباد،یک زن ۳۸ ساله را به داد و دومین سرنشین خودرو را روانه مراکز درمانی کرد. اصغر مهدی پور مدیر عامل نجف آباد گفت: این خودرو که به دلیل سرعت زیاد و نداشتن کنترل کافی به بلوار و درختان موجود در آن برخورد کرده بود، دو سر نشین خانم داشت که نفر دوم نیز به شدت شده است. 🆔@najafabadnews_ir 🆔http://najafabadnews.ir
⭕️ قتل یک مجروح در بیمارستان نجف آباد چند نفری از دست یا پا تیر خورده بودند ولی سینه‌خیز خودم را رساندم به جوانی که شکم‌اش پاره شده بود. نزدیک‌اش که شدم، تکانی به خودش داد و محکم بغلم کرد. با آخرین توانی که بعد از دو ساعت خونریزی برایش مانده بود، تکرار می‌کرد «سوختم». کشان‌کشان تا کنار راه‌پله و برای پایین رفتن انداختمش روی شانه‌ام و با داد و فریاد از حدود بیست نفری که هنوز روی پشت‌بام بودند، خواستم بیایند پایین. روبه‌روی درب فاطمیه که رسیدم، دیدم یه «ژیان‌مُهاری» با سرعت به طرف‌مون میاد. ژیان را با دست سر و ته کردیم و همراه دو نفر دیگه، در بغل نشستم عقب. گفتم نترس و فقط ما رو برسون بیمارستان. گوشه و کنار بیمارستان پُر بود از زخمی و تلاش و تقلای کادر بیمارستان و مردم. توران موحدی که پدرش «علی‌کبابی» در سه‌راه امیدی مغازۀ میوه‌فروشی داشت، سر‌پرستار بیمارستان بود و هوای انقلابی‌ها را داشت. خواست «علی کافیان» که پدرش در کوچۀ دلگشا مغازۀ کاه‌فروشی داشت، را بخوابانم روی تخت و براش خون جور کنم. کافیان هنوز ناله می‌کرد و آب می‌خواست. موحدی تازه از اتاق خارج شده بود که نعرۀ پیچید در راهروی . جمشیدیان و نیروهایش، ژ3 به دست مستقیم می‌آمدند سمت این اتاق. اگر من را با این لباس‌های خون‌آلود می‌دیدند، همان‌جا خلاصم می‌کردند. اشهدم را گفتم و بی‌حرکت ایستادم پشت در. جمشیدیان هم‌زمان با فحش‌های رکیک و ناموسی به سرپرستار، لگدی به درب کوبید. در طوری باز شد که من را بین زاویۀ خودش و دیوار مخفی کرد. جوان نوزده‌ساله که پاسبان چاق و بد‌دهن شهر را شناخته بود، با وحشت همچنان از تشنگی می‌گفت. جمشیدیان با پوتین رفت روی تخت و چند‌باری شکم مجروح را فشار داد. کافیان، چند نعره زد و همان‌جا شد. از ترس و خشم می‌لرزیدم و هزار جور فکر به ذهنم آمد ولی تکان نخوردم. پاسبان‌ها رفتند سراغ اتاق‌های بعدی و این فرصتی شد برای فرار از اتاقی که خاطره‌اش هنوز برایم زنده مانده. نزدیک درب خروجی که رسیدم، شروع کردند به دستور ایست و تیر‌اندازی. از بالای سه پله‌ای که راهروی اورژانس بیمارستان شیر و خورشید را به حیاط می‌رساند، به حالت شیرجه پریدم پایین. بی‌خیال زانو و دست‌های زخمی‌ام شدم و با تمام توانم دویدم داخل کوچۀ پشت بیمارستان و در اولین خانه‌ای که درش باز بود، مخفی شدم. خاطره ای از یکی از مبارزان انقلابی نجف آباد، این خاطره که پیش از این هم منتشرش کرده بودیم، مربوط می شود به حوادث محرم57 (22 و 23 آذر57) در نجف آباد 🆔 @najafabadnews_ir 🆔 http://najafabadnews.ir