eitaa logo
محمدحسین نجف پور🇵🇸
186 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
799 ویدیو
27 فایل
یــا رَب از اَبـــــــــرِ هـدایـــت بـرسـان بـارانـے ☁☔ پیـش تـَـر زآنـکه چــو گـــَردی زِ میـان برخیـزم🍃 @najafpoormh ارتباط با مدیر؛ @najafpoormhn محمدحسین نجف پور
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠 از های حکمت آمیز 💠💠💠 یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی؟ بگفت ای بی خبر، مرگ از چه نامی زندگانی را اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی که گردونها و گیتی‌هاست ملک آن جهانی را چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان مپیچ اندر میان خرقه، این یاقوت کانی را مخسب آسوده ای برنا که اندر نوبت پیری به حسرت یاد خواهی کرد ایام جوانی را به چشم معرفت در راه بین آنگاه سالک شو که خواب آلوده نتوان یافت عمر جاودانی را ز بس مدهوش افتادی تو در ویرانه گیتی بحیلت دیو برد این گنجهای رایگانی را دلت هرگز نمیگشت این چنین آلوده و تیره اگر چشم تو میدانست شرط پاسبانی را متاع راستی پیش آر و کالای نکوکاری من از هر کار بهتر دیدم این بازارگانی را بهل صباغ گیتی را که در یک خم زند آخر سپید و زرد و مشکین و کبود و ارغوانی را حقیقت را نخواهی دید جز با دیدهٔ معنی نخواهی یافتن در دفتر دیو این معانی را بزرگانی که بر شالودهٔ جان ساختند ایوان خریداری نکردند این سرای استخوانی را اگر صد قرن شاگردی کنی در مکتب گیتی نیاموزی ازین بی مهر درس مهربانی را به مهمانخانهٔ آز و هوی جز لاشه چیزی نیست برای لاشخواران واگذار این میهمانی را بسی پوسیده و ارزان گران بفروخت اهریمن دلیل بهتری نتوان شمردن هر گرانی را ز شیطان بدگمان بودن نوید نیک فرجامیست چو خون در هر رگی باید دواند این بدگمانی را نهفته نفس سوی مخزن هستی رهی دارد نهانی شحنه‌ای میباید این دزد نهانی را چو دیوان هر نشان و نام میپرسند و میجویند همان بهتر که بگزینیم بی نام و نشانی را تمام کارهای ما نمی بودند بیهوده اگر در کار می‌بستیم روزی کاردانی را هزاران دانه افشاندیم و یک گل زانمیان نشکفت بشورستان تبه کردیم رنج باغبانی را بگرداندیم روی از نور و بنشستیم با ظلمت رها کردیم باقی را و بگرفتیم فانی را شبان آز را با گلهٔ پرهیز انسی نیست به گرگی ناگهان خواهد بدل کردن شبانی را همه باد بروت است اندرین طبع نکوهیده بسیلی سرخ کردستیم روی زعفرانی را بجای پرده تقوی که عیب جان بپوشاند ز جسم آویختیم این پرده‌های پرنیانی را چراغ آسمانی بود عقل اندر سر خاکی ز باد عجب کشتیم این چراغ آسمانی را بیفشاندیم جان! اما به قربانگاه خودبینی چه حاصل بود جز ننگ و فساد این جانفشانی را چرا بایست در هر پرتگه مرکب دوانیدن چه فرجامی است غیر از اوفتادن بدعنانی را شراب گمرهی را میشکستیم ار خم و ساغر بپایان میرساندیم این خمار و سرگرانی را نشان پای روباه است اندر قلعهٔ امکان بپر چون طائر دولت، رها کن ماکیانی را تو گَه سرگشتهٔ جهلی و گه گم گشتهٔ غفلت سر و سامان که خواهد داد این بی خانمانی را ز تیغ حرص، جان هر لحظه‌ای صد بار میمیرد تو علت گشته‌ای این مرگهای ناگهانی را رحیل کاروان وقت می‌بینند بیداران برای خفتگان میزن درای کاروانی را در آن دیوان که حق حاکم شد و دست و زبان شاهد نخواهد بود بازار و بها چیره‌زبانی را نباید تاخت بر بیچارگان روز توانائی بخاطر داشت باید روزگار ناتوانی را تو نیز از قصه‌های روزگار باستان گردی بخوان از بهر عبرت قصه‌های باستانی را پرند عمر یک ابریشم و صد ریسمان دارد ز انده تار باید کرد پود شادمانی را یکی زین سفره نان خشک برد آن دیگری حلوا قضا گوئی نمیدانست رسم میزبانی را معایب را نمیشوئی، مکارم را نمیجوئی فضیلت میشماری سرخوشی و کامرانی را مکن روشن‌روان را خیره انباز سیه‌رائی که نسبت نیست باتیره‌دلی روشن روانی را درافتادی چو با شمشیر نفس و در نیفتادی بمیدانها توانی کار بست این پهلوانی را بباید کاشتن در باغ جان از هر گلی، پروین بر این گلزار راهی نیست باد مهرگانی را 💠🔹💠🔹💠🔹 @najafpoormh 💠🔹💠🔹💠🔹
شعری زیبا از 🔻💠💠💠 مادرِ موسی، چو موسی را به نیل در فکند، از گفتهٔ ربِ جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کِای فرزندِ خردِ بی‌گناه گر فراموشت کند لطفِ خدای چون رَهی زین کشتی بی ناخدای؟ گر نیارد ایزدِ پاکت به یاد آب خاکت را دهد ناگه به باد وحی آمد کاین چه فکرِ باطل است رهروِ ما اینک اندر منزل است پردهٔ شک را برانداز از میان تا ببینی سود کردی یا زیان ما گرفتیم آنچه را انداختی دستِ حق را دیدی و نشناختی در تو، تنها عشق و مهرِ مادری ست شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری ست نیست بازی کارِ حق، خود را مباز آنچه بردیم از تو، باز آریم باز سطحِ آب از گاهوارش خوشتر است دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است رودها از خود نه طغیان میکنند آنچه میگوئیم ما، آن میکنند ما، به دریا حکمِ طوفان میدهیم ما به سیل و موج فرمان میدهیم نسبتِ نسیان به ذاتِ حق مده بارِ کفر است این، به دوشِ خود منه بِه که برگردی، به ما بسپاریش کِی تو از ما دوست‌تر میداریش؟! نقشِ هستی، نقشی از ایوانِ ماست خاک و باد و آب، سرگردانِ ماست قطره‌ای کَز جویباری میرود از پیِ انجامِ کاری میرود ... 🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊 @najafpoormh 💠💠🔅💠💠