eitaa logo
کانون نجمه‌خاتون مسجد‌جامع کهریزسنگ
289 دنبال‌کننده
1هزار عکس
200 ویدیو
18 فایل
﴿کانون‌فرهنگی‌هنری‌‌نجمه‌خاتون‌مسجدجامع﴾ 📢کانال‌اطلاع‌رسانی‌‌: •|مراسمات‌وبرنامه‌های‌آموزشی •|ودیگربرنامه ها........ 💭راه‌ارتباطی‌با‌ما @Adnim_Khatun 09936490799 📱مارابه‌دوستان‌خود‌معرفی‌کنید @najmehkhaton_masjedjameh http://mjkahrizsang.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🌴🌴🌴🌴 😍 👨🏻🧕 و مادری بچه‌شون رو به‌ زور وادار به خوندن میکنن... 👦🏻بعد می‌بینن نشسته، داره دعامیکنه: 🤲 اینا منو بـزور وادار کردن بخونم، تو خودت قبول نکن 😂😁😂 🌷🌹🌷🌹🌹🌹🌷 🌸امام صادق علیه‌السلام : ما کودکان را در 5سالگی به وا می‌داریم و شما مردم هم کودکان‌تان را در 7سالگی امر کنید که بخوانند. 🌷🌷🌹🌷🌷🌹 🌹🌷 ⭕مبطلات نمــــاز : 👇 🔅 بين رفتن يكى از شروط نماز (مثلا نجس شدن لباس) 🔅 شدن وضـو 🔅 نمازخواندن‏ (مثل‌ غیر شیعه ها) 🔅 گفتن 🔅 به قبله نماز خواندن‏ 🔅 زدن عمدی‏ 🔅 باصدا وعمدی 🔅 كردن‏ براکاردنیا 🔅بهم خوردن صورت وحالت نماز 🔅 و آشاميدن‏ 🔅 کردن در بعضی قسمت‌های (مثل شک دررکعتهای ) 🔅كم يا زياد كردن اركان‏ نماز 🔰 واجب 6 تاست: ۱. روزانه(۱۷رکعت) ۲. آیات ۳. میّت ۴. طواف واجب خانه کعبه ۵. قضای پدر و مادرکه بر پسر بزرگتر واجب است ۶. که بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب میشود. 🆔 @najmehkhaton_masjedjameh
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🌦🌈 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊