eitaa logo
نجوای عاشقانه(کانال تخصصی روانشناسی و تربیت خانواده ).
329 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
10 فایل
💞 آرامش 💖 💌 این کانال مختص تمام مردان و بانوان سرزمینم ایران است که دنبال آرامش الهی هستند. 👪👪 آرامش در خانه ای است که با یاد خدا مملو شده باشد و اهل خانه به هم عشق بورزند و نماز کلید این آرامش‌ است.😍
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحثروانشناسیخانواده) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
🌼هفت راز برای رسیدن به آرامش 🍁راز اول: 🌾با خدا ارتباط برقرار کنید 🍁راز دوم: 🌾مثبت فکر کنید 🍁راز سوم: 🌾قضاوت خود را به تاخیر بیندازید 🍁راز چهارم: 🌾بر آرامش درونی تمرکز کنید 🍁راز پنجم: 🌾از آن چه هستید راضی باشید 🍁راز ششم: 🌾به دستورات اخلاقی احترام بگذارید. 🍁راز هفتم: 🌾دید جدیدی پیدا کنید. 🍁الهی زندگی همتون پراز آرامش باشه...🤲 کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده وروانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آثار مستقیم گناهان در قضا شدن نماز صبح ! 🎤حجت الاسلام والمسلمین عالی کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده ) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود‌. در راه متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! مدتی بعد یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان راننده از من سوالاتی پرسید و گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده. من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، او... ادامه ندادم و گفتم برو از کسی دیگه تحقیق کن. همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد. حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان ماجرا را با جزئیات دیدم. این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته و به پاسگاه می رفت، اما من ندانسته قضاوت کردم!! او خیلی علاقه داشت که با آن دختر ازدواج کند و زمانی که جواب منفی شنید زندگی اش دچار مشکل شد و در تمام این ماجرا من مقصر بودم که زود قضاوت کردم... 📙برگرفته از کتاب تقاص حق الناس در تجربه های نزدیک به مرگ. 📝اثر گروه شهید هادی. کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده ) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
✅روایتی تکان دهنده و زیبا 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی ) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن در اسلام: زنده؛ سازنده؛ ورزمنده است؛ به شرطی که لباس رزمش، لباس عفتش باشد..‌. " کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
امام سجاد(ع)ـ در دعا ـ فرمودند : خدایا؛ به تو پناه می برم از نفسـی که قانع نمی شود و شـکمی که سیر نمی گردد و دلی که خاشع نمی شود . الإقبال : . 1/174 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
⭕️ چه کسی فکرش را می‌کند که 👆"این" یک‌زمانی بگوید: "من خدا را قبول ندارم؟!" کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمها.... گاهی در زندگی ات می مانند! گاهی در خاطره ات! آن ها که در زندگی ات می مانند؛ همسفر می شوند.... آن ها که در خاطرت می مانند: کوله پشتیٍِ تمامٍ تجربیاتت برای سفر.... گاهی تلخ گاهی شیرین گاهی با یادشان لبخند می زنی گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می دارد.... اما تو لبخند بزن به تلخ ترین خاطره هایت حتی.... بگذار همسفر زندگی ات بداند هر چه بود؛هر چه گذشت تو را محکمتر از همیشه و هر روز برای کنار او قدم برداشتن ساخته است.... آدمها می آیند و این آمدن باید رخ بدهد تا تو بدانی آمدن را همه بلدند.... این ماندن است که هنر میخواهد