eitaa logo
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
333 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
161 فایل
یانورَڪُلِّ‌نور...! :)☀️ تا‌ ڪه‌ آید‌ بھـ‌ جهان‌ عشق‌ و امید آورد‌ او بگذرد دوره غــم دورِ جدید آورد اوツ • . شࢪایط ٺبادل وکپے کانال رو بخونید⇩⇩ @sharayetnajvaye_noorr جهٺ انٺقاد وپیشنهاد در خدمٺم⇩⇩ بخاطر دلایلی کلا برداشته شد((:
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد... یـٰااُمٰاهْ ••🍃 "(؏‌)"🎊🎉.•
از هر چه که بگذریم ماه من تا نبینمت عید نمی شود عیدی امسال ما غیر از یار نیست!!!! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌱 🌱🙃 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
MonajatShabaniye.mp3
6.99M
بخونیم باهم🎧 صوت زیبای مناجات شعبانیه🍃 مبارک باد 🌸 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
اگه به من بگی ای بنده ای گنهکار من منم صدا میزنم ای خدای بخشنده و غفار من....:)🌱 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🌺 امام خامنه ای: 💠 نوروز یعنی روزی که شما با عمل خودتان، با حادثه‌ای که اتفاق می افتد، آن را نو می کنید. روز بیست‌ودوم بهمن که ملت ایران، حادثه‌ای عظیمی را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویی (نوروز) است. آن روزی که امام امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ گردن‌کلفت دنیا - یعنی آمریکا - مشت کوبید، آن روز، روز نو و راه نویی (نوروز) بود؛ حادثه‌ی نویی بود که اتفاق می افتاد و افتاد. ما باید را، نو روز کنیم. نوروز به حسب طبیعت، نوروز است؛ جنبه‌ی انسانی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم. ۱۳۶۹/۱/۱‌ ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴🔴 بہ ما گفتند دنیاے فردا دنیاے نیست دنیاے است‼️ و ســ♥️ــردار مارو با موشڪ زدند🙃 تیر بہ عشقمـون زدند🏹💔 ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
دلبران دل میبرند اما "تو" جان هم برده ای... میلادت مبارک بابا قاسم❤️ ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🌸🌷🌺🌻🌹سلام علیکم ان شاءالله درسال ۱۴۰۰ کنار عمود ۱۴۰۰ شمارا زیارت کنم ازاونجا سلام بدیم به حسین فاطمه ازاونجا دعاکنیم براسلامتی اقامون سید علی ازاونجا طلب مغفرت کنیم برای گذشتگانمون از اونجا دعاکنم براسربلندی کشورمون ازاونجا دعاکنیم براعاقبت بخیری همه مردم کشورمون ازاونجا دعاکنیم برا ظهورمهدی فاطمه🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤩دانشگاه یا حوزه؟ 🤩 😍ساااال نو مباااارک😍 👆👆بهترین هدیه سال جدید👆👆👌 🔴پذیرش حوزه علمیه خواهران کوثر تیران آغاز گردید 🔴 فقط تا پایان اردیبهشت ماه فرصت باقیست ✅جهت ثبت نام و کسب اطلاعات از ۱۴ فروردین ماه با شماره ۴۲۳۴۰۵۰۰داخلی ۲ تماس حاصل فرمایید ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#_پارت_پنجاه_و_شش #خاک_های_نرم_کوشک✨ • امانش ندادم و دنبال حرفم را گرفتم: «این کار، خودکشیه، خودکشی
✨ • «از ضامن خارج کردي؟» «بله حاج آقا.» سرش را بلند کرد رو به آسمان. این طرف و آن طرفش را جور خاصی نگاه کرد. انگار دعایی هم زیر لب خواند.یکهو صداي نعره اش رفت به آسمان. «االله اکبر.» طوري گفت که گویی خواب همه ي زمین را می خواست بریزد به هم. پشت بندش سید فریاد زد:«یا حسین.» و شلیک کرد.گلوله اش خورد به یک نفر بر که منفجر شد و روشنایی اش منطقه را گرفت.بلافاصله چهار، پنج تا گلوله ي دیگر هم زدند و پشت بندش، با صداي تکبیر بچه ها، حمله شد. دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد.بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند، عبدالحسین داد زد:«بگردید دنبال تانکهاي «72- T ،«ما این همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.» بالاخره هم رسیدیم به هدف.وقتی چشمم به آن تانکهاي پولادین افتاد، از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها هم کمی از من نداشتند. تو همان لحظه ها، از حرفهایی که به عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می کردم. افتادیم به جان تانکها.تو آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید و گفت: «نگاه کن سید جان، این همون «72- T «هست که می گن گلوله به اش اثر نمی کنه.» و یک آرپی چی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد.بچه هاي دیگر هم همین مشکل را داشتند. کمی بعد آمدند پیش او.به اعتراض گفتند:«ما می زنیم به این تانکها، ولی همه اش کمانه می کنه، چکار کنیم؟» به شوخی و جدي گفت:«پس خداوند عالم شما روساخته براي چی؟ خوب بپر بالاي تانک و نارنجک بنداز تو برجکش، برو از فاصله ي نزدیک بزن به شنی اش.» خودش یک آرپی چی گرفت و راه افتاد طرف تانکها.همان طورکه می رفت. گفت:«بالاخره اینها رو باید منفجر کنیم، چون علیه اسلام جمعشون کردن این جا.»... آن شب، دو گردان زرهی دشمن را کاملاً منهدم کردیم.وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود. نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هرکس گوشه اي خوابید.من هم کنارعبدالحسین دراز کشیدم.در حالی که به راز دستورهاي دیشب او فکر می کردم، خوابم برد. از گرماي آفتاب، از خواب بیدار شدم. دو، سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد. زود گفتم: «جانم، کار داري باهام؟» به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد می کشد، گفت: «اینو بکّن.» تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توي گوشت و پوست فرو رفته بود! یک آن ماتم برد.با تعجب گفتم:«این دیگه چیه؟» گفت: «ازبس که خسته بودم هواي زیر سرم رو نداشتم، این کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم، حالا هم به این حال و روز که می بینی در اومده.» به هر زحمتی بود، آن را کندم.دردش هم شدید بود، ولی به روي خودش نیاورد. خواستم بلندشوم، یکدفعه یاد دیشب افتادم؛ گویی برام یک رؤیاي شیرین بود، یک رؤیاي شیرین و بهشتی. عبدالحسین داشت بلند می شد، دستش را گرفتم.صورتش را برگرداند طرفم. تو چشمهاش خیره شدم.من و منی کردم و گفتم:«راستش جریان دیشب برام سؤال شده.» «کدام جریان؟» ناراحت گفتم:«خودت رو به اون راه نزن، این بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو، چی بود جریانش؟» از جاش بلند شد. «حالا بریم سید جان که دیر می شه، براي این جور سؤال و جوابها وقت زیادي داریم.» خواه ناخواه من هم بلند شدم، ولی او را نگه داشتم.گفتم:«نه، همین حالا باید بدونم موضوع چی بود.» ........................................... ✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋 🍃ادامه دارد.... لطفا فقط با ذکر و کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست.... حواست باشه مومن⛔️ ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻