eitaa logo
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
45 دنبال‌کننده
279 عکس
22 ویدیو
2 فایل
یانورَڪُلِّ‌نور...! :)☀️ تا‌ ڪه‌ آید‌ بھـ‌ جهان‌ عشق‌ و امید آورد‌ او بگذرد دوره غــم دورِ جدید آورد اوツ¹³⁹⁹.¹¹.²⁹ • . شࢪایط ٺبادل وکپے کانال رو بخونید⇩⇩ @sharayetnajvaye_noorr جهٺ انٺقاد وپیشنهاد در خدمٺم⇩⇩ https://harfeto.timefriend.net/16139831742585
مشاهده در ایتا
دانلود
•°•|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|•°•
#_پارت_هفتاد_و_یک #خاک_های_نرم_کوشک✨ • شرایط سخت🙁 همسر شهید🖊______ این آخري ها، چند وقت قبل از شه
✨ • جعبه هاي خالی📦📦 همسر شهید🖊_______ بعد یکی از عملیاتها آمد مرخصی. در را که به روش باز کردم، چشمم افتاد به دو تا جعبه، از این جعبه هاي خالی مهمات بود. آوردشان تو. بعد از سلام و احوالپرسی، به جعبه ها اشاره کردم و پرسیدم: «اینها رو براي چی آوردین؟» گفت: «آوردم که بچه ها دفتر و کتابشون رو بگذارن توش.»... موقعی که جعبه ها را از ماشین می‌گذاشته پایین، یکی از زنهاي همسایه هم دیده بود. بعداً به ام گفت: «آقاي برونسی انگار این سري دست پر اومدن.» منظورش را نگرفتم. منّ و منّی کرد و به اشاره گفت: «جعبه ها...» تا اسم جعبه را آورد، معنی دست پر بودن را فهمیدم. تو جوابش گفتم: «اون جعبه ها خالی بودن!» گفت: «از ما دیگه نمی خواد پنهان کنید، بالاخره حاج آقاتون هرچی بوده، آوردن.»... وقتی رفتم خانه، ناراحت و دلخور به عبدالحسین گفتم: «کاش همون جعبه ها رو نشون بعضی از این همسایه ها می دادین.» با آن قیافه ي بشاش و با طراوتش، به شوخی گفت😊: «حتماً باز کسی چیزي گفته و حاج خانم ما رو ناراحت کرده.» دلخورتر ازقبل گفتم: «یکی از زنهاي همسایه فکر کرده شما تو این جعبه ها چیزي قایم کردي و آوردي خونه.» با خنده گفت: «اینها یک مشت فکر و خیالاته، شما که ازاین حرفها نباید ناراحتی بشی.» بلند گفتم: «نباید ناراحت بشم؟!» چیزي نگفت. ادامه داد: «اگه شما خداي نکرده اهل این حرفها بودي و این وصله ها بهت می چسبید، خوب نباید ناراحت می شدم، ولی حالا جاش هست که اون جعبه ها رو به زنه نشون بدم و بهش بگم که شما اینارو براي چی آوردي؟» باز خندید و گفت: «اتفاقاً جاش هست که این کارو نکنی.» خواستم بپرسم: چرا، مهلت حرف زدن نداد به ام. «می دونی جواب اون زن چی بود؟» چیزي نگفتم. نگاهش می کردم.ادامه داد: «باید می گفتی که این راه بازه، شوهر من رفته آورده، شما هم برین جبهه و بیارین، براي جبهه رفتن جلوي هیچ کس رو نگرفتن.» دنبال حرفش را با لحن طنز آلودي گفت. «ما دو تا جعبه براي کتاب و دفتر بچه ها آوردیم، اونا برن صد تا جعبه بیارن.» حالت پدرانه اي به خودش گرفت و ادامه داد: «اگه این دفعه چیزي گفتن، این طوري جواب بده.» ........................................... ✍🏻✨🦋✨🦋✨🦋 لطفا فقط با ذکر و کپی شود در غیر این صورت کپی شرعا جایز نیست.... حواست باشه مومن⛔️ ـــ||🌤☁️||♡نجــوا؎نـوࢪ♡ـــــــــــــــــ ❁⎨@najvaye_noorr|🌓|