#طبقات_مردم_نزد _شیطان
👇👇
✍شیطان به حضرت یحیی گفت:
می خواهم تو را نصیحت کنم.
حضرت یحیی فرمود: می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند.
⚜شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند:👇
1⃣عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
2⃣دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم
3⃣دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛
اما آنها به یاد خدا می افتند. و از چنگال ما فرار می کنند. ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم.
📚کشکول ممتاز، ص 426
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس) #کیمیا کیمیا ترجیح داد راه رفته را ساکت و بی سر و صدا برگ
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
به قلم #فاطمه_دادبخش(یاس)
#کیمیا
تو دلش گفت
_کاش آدما به جای پوزخند زدن اون حرفی رو که تو دلشونه به زبون می آوردن
الان برای چی مثل بز خنده ژکوند میزنه
بگو دردت چیه دیگه
همون جوری که تو دلش واسه زن دایی مریم خط و نشون می کشید دید که رضا و زیبا چنان سرگرم صمیمیت هستند که نفهمیدن تقریباً به هم چسبیدن
فکری به ذهنش رسید
کرم درونش اذیتش میکرد
پاشد رفت سرفه ای کرد و گفت
_ببخشید مزاحم خلوتتون میشم
از سرفه کردن و حرف نابه جایی که کیمیا زده بود همه سرها سمت رضا و زیبا که تقریباً تو بغل هم بودن چرخیدن
زن دایی مریم چشماشو ریز کرد و عصبی گفت
_ زیبا لباس بپوش بریم دیگه
خواهرتم صدا کن
زیبا که فهمیده بود مادرش از این حرکت او عصبی شده بی صدا و دلخور از کیمیا پاشد و رفت آشپزخونه تا سارا رو صدا بزنه
و خیلی زود رفتند
اثری از کیمیا پدید آمده بود که مادرش تا مرز قرمز شدن برده بود
به محض اینکه در حیاط بسته شد زینب خانوم طره ای از موهای مشکی فرفری کیمیا رو گرفت و کشید و گفت
_ تو چرا آدم نمیشی اخه
چرا منو انقدر پیش اینو اون خجالت میدی
_ مامان مامان موهام کنده شد
چه خبره چرا میکشی
مگه من چیکار کردم
_ صداتو بیار پایین بی حیا میخوای بازم آبروریزی کنی
به توچه که کی چیکار میکنه تو مگه مفتشی
_ ای آخ مامان دردم گرفت چی داری میگی مفتش چیه
مامان نکش موهام کنده شد
زینب خانوم از پشت دندونای گفت شدهاش گفت
_میکشم که دردت بیاد
محکمم میکشم
خدا منو بکشه از دست تو راحت بشم
و بعد بغض کرد
موهای کیمیا رو ول کرد و رفت سمت خونه
حسن آقا که بی حرف فقط نگاه می کرد به دنبال خانومش رفت
رضا سریع بدونه کفش دو قدم اومد حیاط و گفت
_ حقت بود تا تو باشی مزاحم خلوت هیچ کسی نشی
و بعد لبخندی زد
رضا هنوز بچه است ولی خودش بزرگتر کیمیا میدونه
کیمیا در حالی که دست به موهاش می کشید زیر لب غرغر کرد
_خوب بگو نباید مزاحم خلوت شازده با دختر مردم بشم دیگه
چرا میزنی
موهام دردشون گرفت
همه از ریشه در اومدن
انصاف داشته باش
همینجوری غرغر کنان رفت اتاق خوابش
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد
حرف دل که گفتنی نیست !!
باید آدمش باشد
کسی که با یک نگاه کردن
به چشمت تا ته بغضت را بفهمد ...!
#چارلی_چاپلین
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
#تلنگر✨
✨✨✨
🍃🌸همیشه امیدتان به #خدا باشد
نه بندگانش⛔️
🍃🌺چون امید بستن به غیر#خدا
🍃🌼همچون خانه عنکبوت🕸 است :
🍃🌹سست، ✨
🍃🌹 شڪننده✨
🍃🌹 و بےاعتبار✨
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b