فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
دست هایت را به سوی خدا دراز کن...
خدا دست های خالی را خالی بر نمی گرداند...🍃🌸
در زندگی غصه از دست دادن هیچ چیزی نخور...
چون وقتی یک درختی برگی را از دست می دهد...🌸
برگی دیگر از قبل جایگزین شده است...
خدا همیشه بهترینارو برات می خواد...
کافیه از ته دل بهش اعتماد و باور داشته باشی...🍃🌸
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
دختر رهبر و اینقدر درجه یک
عالی است، چه قدر جای اینکار ها خالی است
ببینید هر چه قدر لذت بردید برای بقیه هم بفرستید
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
تو فقط آرزو کن و از خدا بخواه ..
هیچوقت به بزرگی آرزوت فکر نکن..
به قدرت کسی فکر کن که میخواد برآوردش کنه..!
چطوریش هم با خودش…
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس ابراهیم اومد تو وبا تعجب به منو معصوم و حسین آق
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
برگه ی آزمایش انداخت رو اپن آشپزخونه ورفت سمت دسشویی
هیچ حرفی بینمون ردبدل نشد
ناهارکشیدم وتوی سکوت غذا خوردیم
درسته که یه مدتی بود کتک نخورده بودم ولی طعم تلخ اون روزها هنوز تو ی ذهنم بود و برای همینم سکوت کردم و حرفی نزدم
بعد از ظهر دیگه ابراهیم سرکار نرفت
خیلی عصبی به نظر میرسید
ولی کیه که تو این موقعیت بتونه با ابراهیم حرف بزنه یا نظرش تغییر بده
عصر همون روز ابراهیم رفت بیرون ودیر وقت بود که برگشت
از بوی بد دهنش فهمیدم که حالش چندان رو به راه نیس
جاشو انداختم و بدون شام خوابید
قبل خواب فقط یه جمله گفت
شنبه میریم سقط میکنیم برات وقت گرفتم
تا خواستم مخالفت کنم عصبی گفت
نمیخام هیچ حرفی بشنوم
آماده باش شنبه ساعت ۱۱میبرمت مطب دکتر
اون شب هزار جور فکرای مختلف تو ذهنم بود
نمیدونستم چیکار کنم حتی به فکر فرارم افتادم ولی فرار کنم کجا
خونه ی کی
چجوری
از فکر وخیال زیاد سردرد بدی گرفتم
چند بار حالت تهوع گرفتم وتا خودمو به دسشویی برسونم تموم میشد
صبح شنبه ابراهیم گفت که باید زودتر آماده بشیم وبریم مطب
اون گفت مطب دکتر تو کرجه وطول میکشه برسیم
براهمینم زودتر راه بیافتیم بهتره
با تته پته گفتم
_بهتر نیس حداقل با مادرت مشورت کنی
ابراهیم اینکار گناه خدا قهرش میگیره
امید داشتم که با۴۳ مطرح کردن این موضوع با ثریا خانم فرجی بشه وثریا خانم مانع تصمیم ابراهیم بشه
ولی ابراهیم با عصبانیت گفت
لازم نکرده این بچه ی منه ومن تصمیم خودمو گرفتم
من نمیخامش بعد سقطم به دکتر میگی که اصلا قصد بچه دار شدن نداریم تا بگه چیکار کنیم
حرفی نمونده بود ابراهیم فکر همه جارو کرده بود
هوا سرد بود وابرا ی سیاه هوا رو بسیار تاریک کرده بود
با قدمهای لرزون سمت ماشین رفتم
وسوار شدم
بین راه هیچ حرفی نزدیم
وقتی رسیدیم ابراهیم ماشین پارک کرد
وگف منتظرم بمونم تا برگرده
بعد حدودیک ربع برگشت وتوی دستش یه پلاستیک مشکی بود
تعجب کرده بودم که چیه
وقتی توش نگاه کردم دوتا آبمیوه یک بسته نوار بهداشتی بود
اطراف نگاه کردم هیچ تابلوی مطبی وجود نداشت
از چند کوچه که رد شدیم توی یک بن بست وارد خونه ای شدیم
همیشه تو فیلما و رمانها اینجور جاهارو خونه خرابه ای چیزی دور از شهر نشون میدادن که خیلی کثیف بود ولی اینجا که خونه ی شیک وبسیار تمیز بود
دختری اومد که صورت آرایش کردش بدجوری تو ذوق میزد
راهنماییمون کرد تو یه سالن و گفت که منتظرش بمونیم
از دیدن اون همه جمعیت تعجب کرده بودم
یعنی همه ی اینا برا سقط بچه اومده بودن!؟
نشستم ولی دستام بدحور میلرزید
دست خودم نبود خانمی پیشم نشسته بود بهش میخوردچهل به بالا باشه
نگاهی به من انداخت وگفت
_اومدی سقط
نگاهی کردم و سرمو تکون دادم
_حالا چرا اینقد ترسیدی
_میترسم خیلی میترسم
_نترس اصلا درد نداره
_من از دردش نمیترسم من از خدا میترسم
زهر خنده ای کردو گفت
_نترس
بعد هم نگاه مشکوکی بهم کردو وگفت
_ببینم نکنه از دوس پسرته
گیج ومبهوت گفتم
_چی
_چی خوب بچرو میگم دیگه میگم از دوس پسرته که اینقد ترسیدی
_نه خانم من با شوهرم اومدم گفتم که من از خدا میترسم شما نمیترسی؟؟
آهی کشید
_آره منم میترسم ولی محبورم
_شمارم همسرتون مجبور کرده
_نه
_پس چی
نگاهش به زمین دوخت
_من ۴تا دختر دارم شوهر ومادر شوهرم پسر میخان ولی بچم بازم دختره
_مگه شما جنسیتشو میدونین
_آره من ۳ماهمه...دکتر گفته باید کورتاژش کنم
باورم نمیشد بچه ی سه ماهه رو میخان سقط کنن چون دختره
احساس کردم ترسم بیشتر شده
خواستم پا شم برم جای دیگه بشینم
چون از آدمی که میخاس بچشو بکشه چون هم جنس خودشه چنشم شده بود
تا پاشدم دست وپام سست شد وافتادم زمین
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
سلام
یك صبح دل انگيز
يك صبح آرام
يك صبح لطيف
يك صبح پراز آرزو
یك صبح پراز شادی
يك صبح پر از موفقيت
يك صبح پراز اميد بہ فردا
يك صبح پراز محبت
براے شما آرزو میڪنم
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌸✨صبح است
🌿✨و یک دنیا گل
🌸✨تقدیم هر نگاهت
🌿✨هر گل سلام دارد...
🌸✨بر روی همچو ماهت
🌿✨خورشید زرفشان داد
🌸✨صدها سلام دیگر
🌿✨از من درود
🌸✨بر تو زیبا و خوش پگاهت...
🌸✨سلام صبح زیبای دوشنبه
تون شاد و زیبا
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔅 يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ ﴿۵۶﴾
این بندگان با ایمان من، زمین من بسیار وسیع است در این صورت (اگر از جور کفار در سرزمینی به تنگ آمده و به کفر مجبور شوید از آنجا به دیار دیگر هجرت کنید و هر کجا باشید) مرا منحصرا به اخلاص پرستش کنید.
🔅 كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۖ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ﴿۵۷﴾
هر نفسی (طعم ناگوار) مرگ را خواهد چشید، و پس از مرگ شما را به سوی ما باز گردانند.
🔅 وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿۵۸﴾
و آنان که ایمان آوردند و به اعمال نیکو پرداختند البته آنها را به عمارات عالی بهشتی که زیر درختانش نهرها جاری است منزل دهیم که در آن زندگانی ابدی کنند، آنجا پاداش نیکویی برای نیکوکاران عالم است.
💭 سوره: عنکبوت
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔅 إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۵۹﴾
البته ساعت قیامت بیهیچ شک میآید و لیکن بیشتر مردم (تا ساعت مرگ به آن) ایمان نمیآورند.
💭 سوره: غافر
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
خداوندا
تو میدانی انچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشی ست
و در ندانستن من تلاطم هاست
تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
دعای دل شکسته ها
خدایا
حاجت دل همه رو برآورده کن ...
.
🤲 الهی آمین 🤲
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس برگه ی آزمایش انداخت رو اپن آشپزخونه ورفت سمت
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
چند از خانما ومنشی دویدن سمتم وزیر بغلمو گرفتن ونشوندن روی صندلی
حالم دست خودم نبود شروع کردم به لرزیدن
یه طوری میلرزیدم که حتی زبونمم قفل شده بود
همش فکر میکردم قهر خدا منو میگیره از نظر خودم حتی نشستن تو این مکانم جایز نبود
ابراهیم با چندتا از آقایونی که اونجا بودن توی یه سالن دیگه بودن
از سرصدای خانمایی که تو سالن بودن وبا دیدن وضع من به پچ پچ کردن ونشون دادن من به همدیگه افتاده بودن
در یکی از اتاقای انتهای سالن باز شد ویه خانم سفیدپوش اومد بیرون وپرسید
چه خبره خانم فلاحی
منشی که فهمیده بودم اسمش فلاحی سریع با اون کفشای پاشنه بلندش دوید سمت اون خانم گفت
-فکر کنم از استرس زیاد فشارش افتاده الان بهتر میشه بزارین آب قند بدم بهش
_دکتر طره ی موهای طلایی رنگش از جلوی چشماش کنار زد ونگاهی بهم انداخت
وجلوتر اومد
دستای سفید ونازکش که ناخنای جیغ قرمزش زیباترش کرده بود رو پیشونیم گذاشت وبا خونسردی کامل رو کرد به منشی وگفت
شوهرش کجاس
_تو سالن بغلیه لازمه صداش کنم؟؟
-خانم بیارید تو اتاق معاینه شوهرشم بیگید بیاد
بدنم سرد شده بود واقعا حالم بد بود
با کمک منشی و یه خانم دیگه که از بیمارا بود به اتاق رفتم وروی تخت دراز کشیدم
نمیدونم از عرق سردم بود یا چی به شدت سردم شده بود
منشی داشت پتو روم میکشید که دکتر اومد تو واز در دیگه ای ابراهیمم اومد تو وبه محض دیدن من تو اون وضعیت پرسید
_تموم شد؟؟
_منشی خواست بتوپه بهش که دکتر گفت
آقای محترم هنوز شروع نکردیم که تموم بشه
مثل اینکه شما خیلی عجله داری
با این حرف دکتر انگار آتیش خشم ابراهیم بیشتر شده بود با صدایی که سعی داشت کنترلش کنه گفت
_پس ممکنه بفرمایید چی شده
دکتر همزمان که داشت فشارمو میگرفت گفت
ببینید منشی من به همه ی مراجعین توضیح میده که باید
اولا سقط باید با رضایت هردو طرف انجام بشه ولی با این وضی که من میبینم خانمون زیاد راضی نیس که به این حال وروز افتاده
دوما قبل از اومدن به اینجا خانمتون کاملا تقویت کنید که بر اثر ضعف یاخونریزی یا هر چیز دیگه ای به این روز نیوفته
ابراهیم گفت
من آبمیوه خریدم ولی فک کردم بعد انجام کار باید بخوره
دکتر نبضمو گرفت وگفت بهتره امروز برید وبا آمادگی بیشتر فردا بیایید
وتک تک کنان از اتاق خارج شد
ابراهیم عصبی شد و گفت
همین امروز باید تموم بشه من فردا کار دارم
منشی که آبمیوه رو باز میکرد تا من بخورم گفت
_بهتره برین فردا بیایین معمولا بعد سقط خونریزی های شدید اتفاق میافته الان که هیچجی نیس وضع خانومت اینه سقط کنه که از حال میره
اینارو وگفت و از اتاق خارج شد
چشام پراشک شد وگفتم
من میترسم ابراهیم خواهش میکنم بیا اینکارو نکنیم بالاخره یه طوری میشه دیگه این همه آدم بچه دار شدن
-نه...میرم با دکتر حرف بزنم
ابراهیم رفت ومن صدای منشی میشنیدم که عصبانی شده بود وبا صدای بلند میگف آقا بفرمایید بیرون
چشمامو به سقف اتاق دوختم وقطره های اشکم از صورتم سر خوردن تا لبه ی گوشم رفتن
صداها قطع شده بود نمیدونم چی شده بود
سقف اتاق بسیار زیبا کناف کاری شده بود
کچ بری های خیلی خوشگل ونور صورتی پشت این ابزارها واقعا سقف اتاق شیک و چشم گیر کرده بود
چقد تو ذهنم ازین خونه ها تصور کرده بودم
با شوهری که دوسم داره وبرا خوشحال کردنم هر کاری میکنه
یهو بین این فکرا نور صورتی منو به فکر این انداخت که شاید الان یه دختر کوچلوی ملوس تو شکم من هس که منتظره به دنیا بیاد واز تاریکی فضای رحم مادرش خلاص بشه
اولین حس مادرانمو تو اون اتاق و تو اون لحظه تجربه کردم
لبخندی روی لبام نشست وناخودآگاه دستم روی شکمم نشست
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
خدای مهربانم...
سختی های زندگی را تحمل می کنم...
چون خودت قول داده ای...
بعد هر سختی آسانی است...
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊
وقتى خدا هلت ميده به لبه ی مشكلات
بهش اعتماد كن چون يا ميگيرتِت يا بهت
پرواز كردن ياد ميدھ🌱ـ
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌼ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛
✍ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !...
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ...
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ .
ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
خدایا
گاهـے دلم،یک خلوتِ دو نفره میخواهد خلوتی با خودتْ که باز هم دستانَم را پُر کُنــے از لطف خداییت دلم هوایت را کرده مثل همان وقتهایی که غرق ناامیدی بودمُ فقطِ فقط اُمید به تو روزنهی تاریکیهایم بوددلم هوایت را کرده مثل همان روزهایی که کنارِ سختی هایم حضورت آشکارتر از هر حضوری بود خدایا شکرت بابت حضور همیشگی ات در زندگیم🙏
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞
به خدااعتماد کن...
به وقتش همه چیز درست میشه
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•♥️🌱•
در تمام روزهای زندگیم !
از همه خسته شدم الا حسین...
#استوری 🥀
#امام_حسین 💔
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
معبودم...
باتمام خطاهایم باز هم
مرا تنها نمیگذاری
#خــــدا_هست😍
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
{﷽}
#مهدے_جان!
هر زمان که مے گوییم:
العجل یا مولای یا صاحب الزمان!
زمزمه هایت را میشنوم که میگویے:
صبر کن چشم دلت نیل شود مے آیم
شعر من حضرت هابیل شود مے آیم
قول دادم که بیایم به خدا حرفے نیست
دل به آیینه که تبدیل شود مے آیم
«اللهم عجل لولیک الفرج»
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
به خدا ♡ گفتم :
بیا جهان را تقسیم کنیم ✨
آسمون واسه من ابراش☁ واسه تو ✨
دریا مال من موجش واسه تو
خداخندید و گفت :
بندگی کن 🍃
همه دنیا مال تو ✨
من هم مال تو...
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ
و بر آن زنده ڪه نمى ميرد توڪل ڪن
فرقان/۵۸
معبودم !
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
به خدا ♡ گفتم :
بیا جهان را تقسیم کنیم ✨
آسمون واسه من ابراش☁ واسه تو ✨
دریا مال من موجش واسه تو
خداخندید و گفت :
بندگی کن 🍃
همه دنیا مال تو ✨
من هم مال تو...
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ
و بر آن زنده ڪه نمى ميرد توڪل ڪن
فرقان/۵۸
معبودم !
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#خدا همیشه حواسش هست..!
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
هر زمانی که فکر می کنید طرد شده اید،
خدا در واقع شما را به سمت اتفاق بهتری هدایت می کند،
از خدا بخواهید قدرت حرکت رو به جلو را به شما بدهد . . .
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 #داستان_زندگی_واقعی ❤️ به قلم #یاس چند از خانما ومنشی دویدن سمتم وزیر بغلمو گرفتن ون
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
دستمو آروم آروم روی شکمم کشیدم وبا تصور دختر کوچلوم توی خیالم نوازشش کردم
صدای کفش پای منشی که داشت به سمت اتاق میومد منو از فکروخیال بیرون آورد
-خانم حالتون بهتر شد
_بله خوبم
_ببین شوهرت اصرار داره همین امروز سقط کنی
_بهش بگین امروز سقط کنه زنش میمیره
_چی
_اگه بهش اینجوری بگین امروز میریم خونه شاید بتونم راضی کنم منصرف بشه
_خیله خوب فهمیدم میرم به دکتر بگم
پاشدم ونشستم کفشامو پوشیدم واز تخت اومدم پایین ودوری توی اتاق زدم
بازم بدون اینکه متوجه بشم به سقف اتاق نگاه میکردم
تا به اون روز نمیدونستم از دختر داشتن چقدر خوشم میاد
طولی نکشید که منشی اومد تو
_امروز راضی شد بره ولی فردا برمیگرده از من میشنوی زیاد مقاومت نکن بچه ای که پدرش نخوادش اومدنش هم بی فایدس ...
زیر نگاهای مسقیم خانمای تو سالن رفتم بیرون و با ابراهیم از اون خونه خارج شدیم
_۴۵بهتره این ادا اطوارتو کم کنی خودتم بهتر میدونی ما موقعیت بچه دار شدن نداریم
جوابی بهش ندادم
وقتی رسیدیم خونه ثریا خانم چپ چپکی از گوشه ی چشمش نگاهمون میکرد
سلامی دادم ورد شدم ومستقیم رفتم بالا
_سلام مامان
_علیک سلام آقا خوشگله خوش میگذره مامان
این حرف با طعنه کنایه زد
_خوش چی ثریا خانم گرفتاری بدبختی
_بدبختی چی مامان
_هیچچی ولش کن مامان یه چایی داری بهم بدی
_آره دارم بیا بریم تو
چقدر بی کس بدبخت بودم که کسی نبود بگه چه مرگته
از چی اینقد بغض کردی
یک ساعتی کشید تا ابراهیم اومد خونه
لباس عوض کرد و گفت که میره سر کار
قبل از اینکه از خونه خارج بشه گفت
من فردا یه کار مهم دارم با ثریا خانم میبرمت مطب دکتر کارتون تموم شد خودتون با آژانس برمیگردین خونه
_بهش گفتی
_آره گفتم
_خوب
_خوب چی ایل آی نکنه انتظار داری مامانم اصرار التماس کنه که نه من نوه میخام
پوزخندی زد ورفت
آره خوب راستم میگف ثریا خانم وجود منو به زود تحمل میکرد چطور خیال میکردم ازم حمایت میکنه
روز بعد ابراهیم منوثریا خانم برد همون محل دیروزی
کاملا ناامید شده بودم وحرفی نمیزدم
وارد مطب که شدیم مثل دیروز تقریبا صندلیای سالن دور تا دور پر شده بود
نمیدونم این جماعت دیگه چه دردشون بود که میخواستن بچشونو بکشن
یه ساعتی طول کشید تا نوبت ما بشه
منشی برگه ای جلو مادر شوهرم گرفت وگفت باید این داروهارو تهیه کنید وبه منم گفت
_پاشو خانم خوشگله نوبت تو
چشمامو که پر التماس بود به ثریا خانم دوختم اونم متوجه نگاهم شد وبا طعنه کنایه گفت
_چیه اینجوری نگاه میکنی
یعنی این حرفش با اون لحن تندش تیر خلاصی بود به آخرین امیدم
آروم آروم سمت اتاق رفتم وبه دستورات دکتر عمل کردم
_دکتر گفت که درد نداره سعی کن به هیچچی فکر نکنی دستای سفیدش که دستبند طلای کت وکلفتی داشت روی صورتم کشید و لبخندی زد
تنها راه بیخیالی این روزها فک کردن به دوران مجردی و روزگاری بود که روزگاری ازشون متنفر بودم ولی الان شیرینی فکر وخیال وحافظه ی من بود
طولی نکشید که دکتر گف خوب تموم شد
با تعجب به دکتر نگاه کردم با حرف دکتر انگار گوشه ای از قلبمو کندن
_به این زودی
_آره عزیزم فعلا پانشو یه نیم ساعت همینجوری بمون
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊❤️🕊❤️🕊❤️🕊
إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ
خدا رحمتش وسیع و نامتناهی است
و به احوال بندگان آگاه است ..🌱
- سوره مؤمنون ۳۲
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b