8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
قران میگوید قلب فکر میکند❤️
اعجاز علمی قران درمورد تفکر با قلب
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿۴۶﴾آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه هاست كور است (حج۴۶)
#امام_زمان
#قرآن
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
داستان زیبای پیرمرد دامدار از گرگی که در آغل گوسفندان او زاییده بود و یکی از بچه های گرگ یکی از گوسفندانش را خورده بود! اما در انتها ببینید رفتار گرگ را که پیرمرد دامدار و هر بیننده و شنونده ای را شوکه می کند!
#امام_زمان
#قرآن
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌲👈زقوم
ایاتاکنون درخت زقوم رادیده اید خداوندتبارک وتعالی درقران میفرمایدگل این درخت مانندسر شیطانهاست.سپاس پرودگاروستایش مخصوص اوست وصفش خیلی دقیق است.این درخت درشمال شهرنجدعربستان میروید
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
#روایت واقعی زندگی ایلای به قلم #یاس البته کمی توی دلم می ترسیدم که شاید ابراهیم بگه چرا بدون
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
روز بعد و روزهای بعد با ناراحتی گذشت
غصه میخوردم گریه می کردم
گاهی با خودم فکر میکردم
این که شوهر آدم بخواد خیانت کنه و زن دیگه ای رو وارد رابطه شون بکنه
شاید تو این دوران بی حیا چیز غریبی نباشه ولی معمولاً زنها در این جور مواقع تهدید میکنن که اگه اینکارو انجام بدی من طلاق میگیرم من خونه پدرم میرم قهر میکنن
ومرد تنها میزان که شاید مردشون تو تنهایی بفهمه که نباید این کار را انجام بده
ولی ابراهیم منو طوری از خانواده ام دور کرده بود که مثل بچه یتیم هیچ تکیه گاهی نداشتم
پدری نداشتم که بیاد بگه طلاق دخترمو ازت میگیرم بی لیاقت
تو این شهر درندشت ابراهیم تمام کس من بود
نانآور خونه و به اصطلاح مردم بود
و اگه اون میخواست با میترا باشه من هیچ تکیه گاه دیگه ای نداشتم
یه روز تصمیم گرفتم زنگ بزنم آراز و موضوع رو بهش بگم
ولی بعد توی دلم گفتم الان آراز میگه اون موقع که منو بابام التماسش می کردیم یه جواب بله بگه ناز و عشوه بیخودی کرد الان که گرفتاره یک آدم بی خود شده تازه یادش افتاده ما قوم و خویش هستیم
برای همین منصرف شدم و ناامیدتر از روزهای قبل شدم
هر چقدر بیشتر فکر میکردم کمتر کسی رو پیدا می کردم که تکیه گاهم باشه یا حتی کسی که بشه باهاش دردودل کرد
دو ماهی می شد که حتی معصوم هم به دیدنم نیومده بود
خوب حق داشت بین زن داداش و مادرش صددرصد مادرش انتخاب میکنه
هر چند اگر مادرش ناحق باشه
فکر میکردم معصوم به خاطر طرفداری از مادرش به دیدن من نمیاد و به اصطلاح با من قهر کرده
تقریباً به مرز دیوانگی رسیده بودم
ابراهیم حتی اجازه نمی داد کوچکترین بحثی در این باره بکنم
هر روز سرش یا تو گوشی بود یا بیرون از خونه بود
یه روز دوباره وقتی صبرم لبریز شد دوباره بحث پیش کشیدم و ازش خواستم به من توضیح بده
راجع به این لباس ها
راجع به گوشی
راجع به میترا
راجع به شماره های ناشناس
راجع به وقت و بی وقت کار کردن وخیلی چیزای دیگه
سعی کردم دورانی که باهم دوست بودیم رو به یادش بیارم
شاید با یادآوری اون حس و حال های اون موقع ها از فکر میترا بیرون میومد
سعی کردم بهش توضیح بدم که من همه ی کم کاستی ها را قبول کردم و باهات ساختم
ولی نمیتونم حظور زن دبگه ای رو تحمل کنم
ولی موفق نشدم و هر دفعه یا با کتک کاری یا با تشر های ابراهیم روبرو میشدم
داشتم فکر میکردم این همه غم تلمبار شده روی دلم رو به کی بگم از چه کسی کمک بخوام که یک دفعه یاد فاطمه افتادم
یادم هست شمارش هم گرفته بودم باید هر طور که شده فاطمه رو میدیدم
میدونم امید چندانی به کمک او نیست
آخه اون چیکار می تونه برای من بکنه
ولی خوب مگه نگفت دوست داره با من دوست بشه
اصلا خودش اصرار داشت دوست بشیم
پنجشنبه بود
ابراهیم مثل پنجشنبه های گذشته سر کار نرفته بود و صبح زود بعد از خوردن صبحانه لباس های زیبا شو پوشید و از عطر های جور واجوری که خریده بود یکی رو انتخاب کرد وتقریبا باهاش دوش گرفت
کفش های ورنی براق شو که همیشه دوست داشتم از مدل زنانه اونا داشتم پوشید و داشت از در خارج میشد
که با دیدن من ایستاد کمی نگاهم کرد و گفت
_واسه چی زانوی غم بغل گرفتی تو مگه زندگی نداری شبیه اسکلت زنده شدی
برگشتم سمتش سرد نگاهش کردم
_ابراهیم می خوام امروز برم آرایشگاه میشه؟؟
احساس کردم دلش برام سوخت
_ باشه برو
کفشاشو می پوشید که دوباره برگشت دست کرد توی جیبش و پولی که خیلی بیشتر از پول آرایشگاه رفتن من بود به من داد و گفت
امروز دیر وقت میام نمیخواد منتظر من بمونی
از این که بهم اجازه داده بود یک بار دیگه به آرایشگاه برم خیلی خوشحال بودم
واقعا حس آزادی بهم دست داده بود
انگار که تمام این چند وقتی که از وجود میترا باخبر شده بودم توی زندان بودم که نفس کشیدن رو برام سخت کرده بود
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🌸🍃🌸🍃
آنی که ز صبح خنده بـر لب دارد
بـر قلب کسان بـذر محبت کـارد
هر روز بخند و شادمان باش ای دوست
بگذار جهان بـر تـو مـحـبت آرد 😍
#مولانا
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
﷽💜﷽💜﷽
💜 ﷽ 💜 ﷽
﷽💜 ﷽
💜 ﷽
﷽
🤍دعای صبحگاهی
💜 یا الله
🤍خــدایا
💜به حق نامهای زیبایت
🤍به حق مهربانیات
💜به حق بزرگی وجلالت
🤍غم و غصه را از دل
💜دوستان وعزیزانم دور کن
🤍و هر آنچه خوبیست نصیبشان
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
🔅 الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۵۹﴾
آنان که (در راه دین خدا) صبر و شکیبایی پیشه کردند و بر پروردگار خود توکل مینمودند.
🔅 وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۶۰﴾
و (در کار رزق به خدا توکل کنید نه بر سعی خود که) چه بسیار حیوانات که خود بار روزی خود نکشند، خدا (بدون هیچ کوشش) به آنها و هم به شما روزی میرساند، و او شنوا (ی دعای محتاجان) و دانا (به احوال بندگان) است.
💭 سوره: عنکبوت
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🔅 وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ ۚ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿۶۲﴾
🔸 و ما هیچ نفسی را بیش از وسع و توانایی او تکلیف نمیکنیم و نزد ما کتابی است (از لوح محفوظ الهی) که آن کتاب سخن به حق گوید و به هیچ کس هرگز ستم نخواهد شد.
🔅 بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هَٰذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَٰلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ ﴿۶۳﴾
🔸 بلکه دلهای کافران از این (کتاب حق) در جهل و غفلت است و اعمالی که این کافران عامل آنند غیر اعمال آن اهل ایمان است (که در آیات سابق ذکر شد).
💭 سوره: مؤمنون
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
#داستان_آموزنده
🔆نماز شب
((حضرت حجة الاسلام والمسلمين آسيد محمد حسين مدرس )) در اصفهان فرمودند:
يك روز طلبه ها جشنى گرفته بودند از آخوند كاشى هم دعوت مى كنند كه در آن جشن شركت كنند،
ايشان هم تشريف مى آورند و تا دير وقت مشغول بودند و براى نماز شب آقا خوابشان مى برد، و براى صبح از خواب بيدار مى شوند.
دوباره ((هفده ربيع )) طلبه ها جشن مى گيرند و آخوند را دعوت مى كنند كه تشريف بياورند و اين بار هم ايشان خوابشان مى برد.
شب در خواب ((حضرت رسول )) صلى اللّه عليه و آله را مى بينند و حضرت مى فرمايند:
ما دفعه قبل ((نهم ربيع )) را به خاطر شادى قلب دخترم ((زهرا سلام الله عليها)) تو را بخشيديم كه نماز شبت ترك شد ولى هفدهم ربيع چرا خوابت برده بلند شو نماز شبت را بخوان .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
تفاوت: ایشاالله ❌انشاالله❌ان شاء الله✅
لطفا بعد مطالعه منتشر کنید!!
خیلی ها درهنگام گفتن و نوشتن ناآگاهانه دچار این اشتباه بزرگ می شوند لطفا توجه کنید!!
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b