eitaa logo
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
@najvayekhodaaa
8.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
9هزار ویدیو
7 فایل
نجواها و دعاهای مشکل گشا ، زندگی نا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مه شهدا داستان های آموزنده موسیقی بی کلام آرام بخش
مشاهده در ایتا
پرسش‌ها
قوانین
داغ‌ترین‌ها
چندسکویی
پیوستن
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
8.7هزار دنبال‌کننده
دانلود
مطالب قبلی
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
☘ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : 🍁 چشمانتان را از نامحرم بپوشانید تا عجائب را ببینید... 📚 مصباح الشریعه ص 9 •┈•ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
1 مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🌹 ✍ آیت‌الله کوهستانی ره ؛ سوره حمد و آیة‌الکرسی و آیات ۱۸ و ۱۹ و ۲۶ و ۲۷ سوره مبارکه آل عمران در افزایش روزی نافع است🔺🔺 📚 بر قله پارسایی ۲۸۱ •┈•ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
1 مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🌺امام باقر (ع): هر کس پس از نماز واحب قبل از آنکه پای خود را حرکت دهد ، این استغفار را سه بار بگوید،خدا گناهان او را بیامرزد هرچند در کثرت،ماننو کف دریا باشد. 《استغفرلله الذی لااله هوالحی القیوم،ذوالجلال والاکرام واتوب الیه》 •┈•ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
3.5هزار مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🌹 ✍ امام صادق ؏ ؛ هرڪس با ایمان "سوره صف" را ۱۰۷ بار با نیت خالص و توجه به خدا و معنی بخواند فرزندانش مطیع و فرمانبردارش شوند🔺 📚 خواص آیات قرآن ۱۷۳ •┈•ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
3.6هزار مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🌸 ❣ آیه ۱۴ سوره آل عمران را بر سیب سرخے ۴۱ مرتبه بخواند و بدمد و به همسر دهد تا ببوید 📚 گلهای ارغوان ۹۹/۱ •┈•ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
3.6هزار مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
3.7هزار مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
❤️❤️ روایت واقعی زندگی ایلای به قلم #یاس معصوم که تا اون موقع ساکت بود دهن باز کرد _بهتر که تح
❤️❤️ روایت واقعی زندگی ایل‌آی به قلم میترا داد زد و انواع فحش ها رو نثار خاله و شوهر خاله و ابراهیم کرد من با دهن باز و البته قلبی ترسیده گوشه ای وایساده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم میترا خیلی عصبانی شده بود و هر چیزی که به دهنش می اومد به ابراهیم میگفت ابراهیم شدیدا عصبی بود و از موهای میترا می کشید با دستش مامان میترا رو کنار زد و کشیده‌ی محکمی به صورت میترا زد میترا داد میزد و ثریا و خواهرش میخواستن میترارو از دست ابراهیم بگیرن قلبم به شدت میزد شدای داد و بیداد میترا اینقدر بلند بود که همسایه ها از پنجره خونشون سرک میکشیدن تا بفهمن چه خبره بالاخره با خواهش و التماس ثریا ابراهیم میترارو ول کرد و تقریباً داد _ همین فردا میای و طلاقتو میدم گم میشی میری پی کارت سعی کن دیر نکنی وگرنه کاری می کنم پشیمون بشی و حسرت به دل طلاق بمونی این حرف که زد در رو کوبید و به سمت واحده خودمون رفت ثریا حالش بد شده بود و رو زمین افتاده بود معصوم گریه می کرد و همش میگفت مامان میترا هنوز دست بردار نبود و با کلی فحش و گریه کفششو پوشید و از خونه رفت بالاخره جو آروم شد برای ثریا آب قند آوردم و کمی ماساژش دادم تا آروم بشه سفررو باز کردم و شام کشیدم دو دل بودم که برم دنبال ابراهیم یا نه معصوم حرف دلمو مثل همیشه نگفته فهمید _زنداداش بزار تو حال خودش باشه بیا بشین خودت شامتو بخور رفتنی براش شام میبری میل زیادی به غذا نداشتم داشتم به این فکر می کردم که اگه خانواده منم از من حمایت می‌کردند شاید کار من به اینجا نمی‌کشید که این سالهای جوانی عمر مو خونه ی ابراهیم بسوزونم بدون اینکه به هیچ کدوم از آرزوهام برسم در این فکرها بودم که صدای معصوم منو از خیالات خودم دور کرد _ نمیخوری ؟؟ دختره‌ی بیشعور اومد حال همه رو به هم زد و رفت تقصیر تو دیگه مامان تو پر روش کردی... ثریا بی حوصله نگاهی به معصوم کرد _سرم درد میکنه معصوم میرم بخوابم _باشه مامانم خودتو ناراحت نکن جون معصوم غصه نخوریا ثریا رفت بخوابه منم میلی به غذا نداشتم پاشدم که واحد خودمون برم _ایل‌آی _جونم _تو چرا ناراحتی _بگم؟! _بگو _مامانت به خاطر میترا منو زجر داد اونو ابراهیم بهم نزدیک کرد تا ازدواج کنن حالا... _تو ببخشش روزگارشو که میبینی حالا همونا شدن سوهان روحش _آره...ولش کن....شب بخیر _شب بخیر عزیزم غذای ابراهیم برداشتم و بالا رفتم ابراهیم طبق معمول روبه شکم خوابیده بود در حالی که گوشیشم دستش بود غذارو تو یخچال گذاشتم و جامو همون جای همیشگیم پهن کرد دلم بدجور گرفته بود از بابام گرفته بود که به خاطر اشتباهم منو حمایت نکرد مثل یه تیکه گوشت جلوی ابراهیم انداخت میترا حق داشت جدا بشه ابراهیم فقط به فکر خودش بود وبس ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
3.7هزار مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 بعضی وقت ها باید ناراحت شوی باید دست از سنگ بودن برداری نشان بده که برایت مهم است که تو هم ناراحت میشوی از رفتار هایشان از حرف هایشان از قضاوت های ناحقشان عمری از احساساتت گفتی و خندیدند دروغ میگفتند در حالی که تو حقیقت را میدانستی بگذار بفهمند ساده نیستی نگذار مهربانیت دیگران را بد عادت کند تا هرطور دلشان خواست با تو رفتار کنند مهربان باش ولی ساده نه ! ببخش اما فراموش نه ! به خودت حق بده گاهی ناراحت شوی تو قبل از آنکه هرچیزی باشی انسانی... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
3.4هزار مشاهده
نَــــــــــღــــــجــــــــوا‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎ꕥ࿐♥️
💠پیش بینی زمان فوت ایت الله بهجت(ره) و اندر احوالات ایشان 📝آیت الله احدی از اساتید خارج اصول حوزه علمیه قم (محرم 1388)  یک هفته قبل از مرگ آقای بهجت ، دور آقا نشسته بودند ؛ آقای بهجت فرمودند : امسال برای من ، مشهد خانه اجاره نکنید من امسال حرم امام رضا نمیروم . علی آقا ( پسر آقای بهجت ) گفت : حاج آقا ما فرستادیم همان ساختمان سابق در کوچه باقری را اجاره کنند . آقا فرمودند : زنگ بزنید و بگویید برگرده ، من امسال مشهد نمی روم . علی آقا از جا بلند شد و موضوع را به مادرش گفت ؛ مادرش گفت : آشیخ محمد تقی چی گفتید ؟ آقای بهجت فرمود : سر و صدا نکنید ، من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعدازظهر می میرم ؛ عمرم دیگه تمام شده . یک ربع مانده به ساعت پنج بیهوش شدند ؛ علی آقا ایشان را گذاشت داخل ماشین تا به دکتر ببرند ، یک لحظه آقا چشمانشان را باز کردند و آرام گفتند : نبرید ! نبرید ! سر چهارراه بعدی که رسید آقا بلند شدند و دستشان را روی سینه گذاشتند و گفتند : ” السلام علیک یا صاحب الزمان “ و دقیقاً راس ساعت پنج از دنیا رفتند . آقا این یک هفته آخر عمرشان را شبها تا صبح بیدار بود ، یک لحظه نخوابید ؛ روزها که برایشان غذا می آوردند یک لقمه می خورد و می گفت : ” بسم الله و بالله و الیک اعود ” خدایا به سوی تو میام . خانم شان میگفت : آقا یک حال دیگری داشتند ، قرآن می خواند و گریه می کرد و می گفت : خدایا خیلی قرآن را دوست دارم ، روز قیامت هم برام قرآن میاری ؟ بعد فرمود برام گریه نکنید . آقا صبح دوشنبه می آمدند حرم . علی آقا میگوید : صبح دوشنبه بعد از زیارت قبر آیات عظام ، آقا دست من را گرفتند و گفتند : پسرم من را اینجا دفن می کنند . من این مطلب را جایی نقل نکردم . صبح روز دفن ، هنگامی که جنازه را آوردیم برای دفن ، دیدم همان جایی است که پدرم آدرس داد ، به آقای مسعودی (تولیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها) گفتم : چه شد اینجا دفن کردید ؟ آقای مسعودی گفت : هر کجا داخل حرم دنبال قبر رفتیم پیدا نشد ، فقط همین جا را پیدا کردیم . 📚  منبع: seratnews •┈•ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
3.6هزار مشاهده