فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠تفسیر کوتاه سوره بقره 💠
🔸آیه 34🔸
🍃وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَفِرينَ
🍃و هنگامى كه به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده كنید، همگى سجده كردند جز ابلیس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گردید
💠به فرموده قرآن، ابلیس از نژاد جنّ بود كه در جمع فرشتگان عبادت مى كرد. «كان من الجنّ» عبادت واقعى، عملى است كه خداوند بخواهد، نه آنكه طبق میل ما باشد. ابلیس حاضر بود قرن ها سجده كند، ولى به آدم سجده نكند.
💠امام سجاد علیه السلام مى فرماید: رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: سجده بر آدم به خاطر ذرّیه و نسل او بود.
سجده بر آدم نه به خاطر جسم او، بلكه به خاطر روح الهى اوست.
•ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃امام علی (علیه السلام) فرمودند
💠 ملائکه، جسد آدم (علیه السلام) را که هنوز هیچ روحی در آن نبود، حمل کرده و در درگاه بهشت قرار دادند و منتظر ماندند تا ببینند چه زمانی به آنها امر به سجود میشود. آن هنگام، بعد از ظهر روز جمعه بود؛
💠سپس خدا ملائکه را امر به سجود بر آدم (علیه السلام) کرد و همه سجده کردند جز ابلیس که از رحمت خدا دور شد.
🍃امام سجاد علیه السلام فرمودند: اوّلین گناهی که خداوند بهوسیلهی آن معصیت شد کبر و غرور است، شیطان برای نخستین بار تکبّر کرد و خداوند را نافرمانی نمود
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۲۴۲
•ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
💠تفسیر کوتاه سوره بقره 💠
🔸آیه 35🔸
🍃وَقُلْنَا يََادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة فَتَكُونَا مِنَ الظَّلِمِينَ
🍃و گفتیم: اى آدم! تو با همسرت در این باغ سكونت كن و از (هر كجاى) آن هر چه مى خواهید به فراوانى و گوارایى بخورید، امّا به این درخت نزدیك نشوید كه از ستمگران خواهید شد.
💠آنچه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده مى شود، باغى كه آدم در آن مسكن گزید، بهشت موعود نبوده است زیرا:
1- آن بهشت، براى پاداش است و آدم هنوز كارى نكرده بود كه استحقاق پاداش داشته باشد.
2- كسى كه به بهشت وارد شود، دیگر خارج نمى شود.
3- در آن بهشت، امر و نهى و ممنوعیّت و تكلیف نیست، در حالى كه آدم از خوردن درخت نهى شد. به علاوه در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز آمده است كه بهشت آدم، بهشت موعود نبوده است
💠 در شیوه ى تربیت، هرگاه خواستید كسى را از كار یا چیزى باز دارید، ابتدا راههاى صحیح و حلال، باز گذاشته شود و سپس مورد نهى اعلام شود
•ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
ابنارو ببینید چقد قشنگه
کاش واقعا شهرامون اینجوری بشه😍😍😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
نَــــــــــღــــــجــــــــواꕥ࿐♥️
❤️❤️ روایت واقعی زندگی ایلای به قلم # یاس تو این فکرا بودم که نفهمیدم کی خوابم برده بود صبح رو
❤️❤️
روایت واقعی زندگی ایلای
به قلم #یاس
هوا به شدت باد می وزید
و من بیشتر میترسیدم
گاهی مثل این کارتونا صدای هو هوی باد میومد که لای بلای برگ درختان در گردش بود
و مثل یک آدم پریشان خودشو به دیوارای حیاط میزد
انگار که اونم مثل من ترسیده باشه
خونه ی بابا که بودم آیناز همیشه پیشم بود
حتی شب ها نزدیک هم میخوابیدیم
آه کشیدم و چشمام کم کم گرم خواب شد
صبح که با صدای آرام و نجواگونه مسجد محل که از خونمون دور بود و صدای اذان خیلی کم به گوش میرسید بیدار شدم
ابراهیم هنوز نیومده بود
وضوگرفتم و نماز خوندم
کمی با خدا درد ودل کردم و از بی کسی هام گفتم
از ظلم هایی که بهم میشه
و تواین شهر عجیب و غریب هزار رنگ هر کسی به خودش اجازه میده از بی کسیم به نفع خودش استفاده کنه
حتی چند وقتی میشد که خبری از معصوم و ثریا خانمم نبود
نمازم که تموم شدصدای باز شدن در اومد و ابراهیم تلو تلو خوران وارد خونه شد
مشخص بود که تا صبح مشغول کشیدن و خوردن بودن
شانس آوردم که با من کاری نداشت
و بدون اینکه حرفی بزنه دراز کشید و خیلی زود خوابید
منم مثل همیشه کنار بخاری که تنها مونس من شده بود خوابیدم
وقتی هوا روشن شد کارای خونرو بی سروصدا انجام دادم
و ناهار آماده کردم و راهی آرایشگاه شدم
خوشبختانه اون پسره اونجا نبود و بی دردسر به آرایشگاه رسیدم
با اینکه اول وقت بود ولی چندتایی مشتری بودکه منتظر بودن نوبتشون برسه
فاطمه مثل همیشه شادو خندون در حال کار بود
_الی جان من امروز فقط کارای هاشور و تتو میکنم تو باید بقیه ی کارارو بکنی
_چشمی و گفتم و مشغول کارم شدم
_الای خانم شما کی آرایشگاه خودتون باز میکنی
زهرخندی کردم و با خنده ی رو لب جواب دادم
_فک نکنم من بتونم آرایشگاه باز کنم
دختره که یه دخترنامزد و زیبا بود گفت
_عه آخه چرا شما که کارتون خوبه
فاطمه که داشت گوش میکرد دست از کار کشید و گفت
ایشاله به زودی آرایشگاه الای رو هم افتحاح میکنیم
از این حرف فاطمه تعجب کردم و با خنده گفتم
_نه بابا آرایشگاه زدن که به این راحتی نیس
گذشته از مهارت کلی هم سرمایه میخاد
فاطمه با کمی عصبانیت ساختگی رو به مشتری زیر دستش گفت
_کم تکون بخور دختر مگه تو آب افتادی
بسه دیگه کارو خراب میکنم خوب
اگه تکون بخوری جوهر تتو به لایه های زیری میره و پخش میشه ها
مشتری که ترسیده بود کارش خراب بشه و پولش هدر بره گفت
_ چشم چشم ببخشید دیگه تکون نمیخورم
فاطمه دوباره رو کرد به منم وگفت
_نخیر الی خانم خدا کریمه من یه چیزی میدونم دیگه
و چشمکی حواله ی من کرد
_بله واقعا حیفه
چون الای خانم واقعا کارش خوبه
من روز اول که دیدمش از اینکه اصلاحمو دادی دستش ازتون ناراحت شدم
ولی بعد دیدم نه مثل اینکه ابن خانم نه تنها خوشگل و دوست داشتنیه
بلکه تو کارشم مهارت داره
هم تو اصلاح هم رنگ و همه کارای آرایشگری
_شما لطف داری
_خواهش میکنم عزیزم واقعیته
_ الای خانوم وقتی آرایشگاه باز کردی اسم آرایشگااتم الای بزار
آخه اسمت خیلی قشنگ و باکلاسه آدم جذبش میشه
خندیدم و گفتم
_چه جالب یکی میگه اسمت خیلی دهاتیه اون یکی میگه اسمت خیلی با کلاسه
_وای نه کی گفته اسمتون بی کلاس و دهاتیه اتفاقاً اسم خیلی قشنگ و تو دل برو و باکلاسی دارید مطمئن باش هرکی این حرف زده از روی حسودی زده
فاطمه هم که میدونست منظور من کی هست با صدای بلندی خندید و گفت
_ آررره بابا شکر خورد گفته اسمت بی کلاسه
به نظر منم اسم قشنگی داری
اصلا منم می خوام اسم آرایشگاهمو عوض کنم
بزارم الای
تا چشم طرف در بیاد
هر سه با هم خندیدیم
روز خوبی بود.
داشتم فکر میکردم امروز تا آخر وقت بمونم تا پول بیشتری بگیرم
وقتی فاطمه آرایشگاه ببنده که درآمدی نخواهم داشت
کاش اون روزا به جای پول بیشتر به فاطمه فکر میکردم
و از بودن در کنارش بیشتر لذت میبردم
کاش میدونستم بخت بد من اجازه نمیده هیچ دلخوشی کنارم بمونه
کاش میدونستم اون روزا آخرین روزهایی هستش که فاطمه رو میبینم و عمر در کنار هم بودنمون رو به اتمام
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💢✨میدونی چرا تو با همه فرق داری؟چون تو همه نقصامو دیدی و کنارم موندی...بفرست برای بهترین رفیق زندگیت🌹❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃امام صادق علیه السلام فرمودند
💠آدم (علیه السلام) و حوا (سلام الله علیها) در هنگام میثاق به جایگاه محمّد صلی الله و علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام)و امامان پس از آنها (علیهم السلام) نگریستند و آن را ارجمندترین سراهای بهشت یافتند.
💠گفتند: «پروردگارا! این منزلت از برای کیست»؟ خداوند جلّجلاله فرمود: «سرهایتان را بهسوی ساق عرش بلند کنید. آنها سر بالا کرده و دیدند نام محمّد صلی الله و علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و حسن و حسین (علیها السلام)و امامان (علیهم السلام) بر ساق عرش به نوری از نورهای خداوند جبار جلّجلاله نوشته شده است».
💠گفتند: «پروردگارا! اهل این منزلت نزد تو چقدرگرامی، محبوب و ارجمندند»؟ خداوند در جواب آنان فرمود: اگر آنان نمیبودند من شما دو تن را نمیآفریدم. آنان گنجینههای علم و امین اسرار من هستند. مبادا به ایشان به دیدهی حسد بنگرید و منزلت و جایگاه کرامت آنها در نزد من را برای خود آرزو کنید که در آن صورت در راه سرکشی و نافرمانی من گام میگذارید
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۲۶۰
•ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃داستانی بسیار زیبا از امام حسن عسکری علیه السلام
💠از خادم امام عسکری علیه السلام نقل شده که: «گفت: يونس نقاش، روزي ترسان و وحشت زده بر آن حضرت وارد شد و عرض کرد: مولاي من، خانوادهام را به شما مي سپارم. حضرت فرمود: چه شده است؟
💠عرض کرد: تصميم گرفته ام از اين شهر کوچ کنم. حضرت در حالي که تبسم بر لبانش بود فرمود: براي چه، يونس؟
💠عرض کرد: جناب ابن بغا، نگين انگشتر گرانبهايي برايم فرستاده تا آن را حکاکي کنم و چون به اين کار پرداختم، نگين شکست و دو نيم شد. کيفر اين کار يا خوردن هزار تازيانه است يا کشته شدن.
💠حضرت فرمود: به خانه ات برو و تا صبح آسوده خاطر باش که جز خير و خوبي چيزي پيش نخواهد آمد.
💠فردا صبح ترسان و لرزان نزد حضرت آمد و عرض کرد: فرستاده ي خليفه آمده و نگين انگشتر را ميخواهد.حضرت فرمود: نزدش برو، گزندي به تو نخواهد رسيد.
💠وي رفت و برگشت و گفت: همسران جناب ابنبغا بر سر اين نگين به نزاع پرداخته اند و گفتند اگر ممکن است آن را دو قطعه نما، ما تو را راضي خواهيم کرد.
💠امام عليه السلام عرضه داشت: پروردگارا، تو را سپاس که ما را در شمار کساني قرار دادي که به حق، سپاس تو را به جاي آورند.
📚با خورشید سامرا صفحه ۱۲۶
•ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b