eitaa logo
نمکتاب
16.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
785 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣ 2⃣ 3⃣ 📚پرتاب 🚀🚀🚀 اگر برای شروع کردن کاری، از شکست می‌ترسید و سمتش نمیرید یا انگیزه کافی برای رسیدن به اهداف‌تون رو ندارید و اصلا هدف رو گم کرده اید، سرگذشت این جوان رو بخوانید🙃 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚شاهرخ دانلود فایل صوتی از اینجا👇👇👇 http://namaktab.ir/کتاب-صوتی-شاهرخ،-حر-انقلاب-اسلامی 📚معرفی: شاهرخ یه لات بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود، تو کاباره یهودی ها کار می کرد.بعد از انقلاب حکم اعدامش هم اومد... ✏برشی از کتاب: توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ کشتی. ...در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد. ...همیشه چهار یا پنج نفر بدنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان می کرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از یهودیان قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصرجهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!... در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدامی‌ساخت... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#ماجرای_نیمروز #فیلم 📀جوانان ایران نیم روزهای زیاد و خاطره انگیز زیاد دیده اند اما طعم این فیلم برای دختر و پسر ایرانی در کوچه پس کوچه های تهران طعم فریب است و خون و قهرمانی.... 🎥داستان از ابتدای #انقلاب و با غیر مشروع دانستن انقلاب توسط #گروهک_منافقین شروع می شود و با ترور #شهید_رجایی ادامه می یابد و باتلاش اطلاعات و موفقیت آنها در یک نیمروز برای پایان دادن به کار این گروهک در #ایران پایان می یابد. در محله های پر آشوب #تهران در پیچاپیچ خیابان ها و کوچه ها و در پستوی خانه ها سرگردان و حیران. آیا این جستجو را فرجامی هست؟ 📸#پوستر بهترین فیلم ها را از اینجا بخوانید:👇👇👇👇👇 http://namaktab.blog.ir/category/چند-رسانه-ای/تصویر/پوستر-فیلم 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚خاطرات مرضیه حدیدچی: خاطرات هیجانی و پرماجرای یک بانوی ایرانی 📚معرفی:  مرضیه نا آرام است. پرهیجان و پرتوان و متفاوت از دختران هم سنش است. سر نترسی دارد که همه را می ترساند که نکند روزی با کارهایش، سرش را به باد بدهد. وارد گروهی می شود که همه مرد هستند و کارهای عجیبی می کند و تنها او به عضویت پذیرفته می شود. این کتاب خاطرات هیجانی و پرماجرای یک بانوی ایرانی است ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه‌ات گفت: با این‌که می‌دانید این خانه خانه‌ی دختر پیامبر است و نوه‌های پیامبر در این جا هستند؟! جوابشان آتشی بود که زبانه کشید... یا رسول الله درِ خانه‌ای که دستان شما بارها روی آن نشسته بود، در آتش سوخت و با لگد... من بلد نیستم روضه بنویسم. چنانچه... #مادر #فاطمیه #روضه #شهادت #آه #نرجس_شکوریان_فرد @namaktab_ir #کتاب #مناسبتی
📚اسماعیل 📚معرفی کتاب: اسماعیل چشمانی زاغ و صورتی زیبا دارد . جوان است و عاشق؛ یعنی عاشق می‌شود… مزه عشق را که می فهمد کارش به جایی می کشد که دست از همه زندگی اش می کشد و…. شورو رشد اسماعیل را با خواند  این کتاب حس می‌کنید… 📖خلاصه کتاب: «اسماعیل» رمانی با محوریت انقلاب است که شخصیت اصلی آن جوانی است که به طور ناگهانی وارد فضای انقلاب اسلامی می‌شود و با تحولاتی که در او رخ می‌دهد، مسیری متفاوت از گذشته‌ را در پیش می‌گیرد. امیرحسین فردی در این رمان، تصویر پسرک چشم‌ زاغی به نام اسماعیل را ترسیم می‌کند که در روزگار پیش از انقلاب همچون دیگران است، بی هیچ تمایز و تشخصی به قهوه‌خانه می‌رود، جوانی می‌کند عاشق می شود و بعد به دنبال کار می‌گردد… بعداز شکست عشقی بدون هیچ برنامه ی از پیش تعیین شده،  اسماعیل قصه ی ما به کتابخانه مسجد راه می‌یابد و درهای تازه‌ای به رویش گشوده می شود حالا زمانه زمانه انقلاب است و اسماعیل با دوستان مسجدی‌اش کارهای بزرگی را انجام میدهد تا… ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد کتاب اسماعیل 💥💥💥💥👇👇👇👇 اسماعیل داستانی است تمام نشدنی، فراتر از زمان گذشته و حال و آینده. جاری در تمام دهه ها و زنده در کشوری که نسل جوان دارد. پر شور است و پویا، آرزومند است و بی پروا. اسماعیل جوان رشید و خوش بر و رویی است که کسی به او رو نیاورده تا بتواند خودش را پیدا کند، و معنای زندگی را دریابد. تنهاست در عین آنکه میان دوستانش پرسه می زند. است و منش، او مثل همه، جوانی کردن با آزادی را دوست دارد و تن به هیچ قید و بندی نمی دهد. تدبیری اگر برای زندگیش هم می کند گاه گاهی است و از روی ناچاری اما داستان ما، برخلاف داستان های خارجی، دارد و خدا همیشه تقدیر می کند جهان را. مخلوقات در کنار برنامه ریزی ها و تدبیرهایشان، همیشه زیر سایه هستند و این می شود که اسماعیل به مانع می رسد و کتک مفصلی که از پدرِ دختر می خورد. جریان زندگی اسماعیل تغییر پیدا می کند تا آخر جلد دوم که به نام گرگ سالی چاپ شده است. کتاب همان قدر که برای جوان هایی که مثل اسماعیل یله اند شیرین و است برای دیگر جوان ها ساده و خسته کننده. خیلی ها مثل اسماعیل و و لاقیدند و انگار دارند داستان خودشان را می خوانند و می خواهند بدانند اسماعیل چه می کند و به کجا می رسد پایانش. و نویسنده پایان بازی می گذارد و ادامه داستان را در جلد دوم ( _سالی) که آن هم با پایان باز تمام می شود ادامه می دهد و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا ادامه بدهد تا مشتاقان، تشنه ی سرانجام اسماعیل نمانند. به هر حال روانی داستان، واقعی بودن شخصیت ها ، نزدیک بودن به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت، درونخوانی اسماعیل، توصیفات دقیق، از مشخصات بارز این کتاب است. چه خسته بشوید، چه با شوق باشید حتما این کتاب را بخوانید. ها که حتما، و و هم با دیدگاه حتما حتما. یهدی من یشاء تفسیر زیبایی است که در این کتاب به آن می رسید و انّا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا هم. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیرمومنان را که دست بستند، تنها کسی که خودش را کشاند وسط کوچه، مقابل ناحقی و سکوت و ظلم، زنانه ایستاد. با این‌که بدنش زخمی و آسیب دیده بود دست انداخت به کمبربند امیرمومنان عمر به قنفذ گفت: دست فاطمه را از کمر علی کوتاه کن. من بلد نیستم روضه بنویسم... این اشک‌ها خودشان جاری می‌شوند. تاریخ نوشته است... #مادر #فاطمیه #روضه #شهادت #آه #نرجس_شکوریان_فرد @namaktab_ir #کتاب #مناسبتی
نميدونم کجاييد اما... دلم گواهي ميده همين نزديکي هاييد #زمزمه_های_ظهور
📚 کشتی پهلو گرفته: (س) 📚روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریبتر! این چه روزگاری است که یک راز آفرینش را در خود تحمل نمی کند. این چه عالمی است که دردانه ی خدا را از خویش می راند؟ آنجا جای تو نیست. هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم. بیا تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی. تو از بهشت آمده بودی ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب   💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir