eitaa logo
نمکتاب 🇮🇷
17.7هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
956 ویدیو
357 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🍃 خوشا به حال منتظران قائم...💚 🍃@namaktab_ir🍃
نمکتاب 🇮🇷
📣پویش بزرگ کتابخوانی نمکتاب📣 🎊سه مناسبت: مبعث، نیمه شعبان و عید نوروز🎊 ⏳تنها تا ۱۰ اسفندماه⌛️
آیا در راه؛ راه‌زنان اموالت را غارت کرده‌اند⁉️ از سرزمین پارس که چنین ژولیده و فقیرانه بیرون نیامده‌ای❔ نگاهی به چشمان کشیش انداخت؛ نگاهی که تا عمق نگاه کشیش پیش می‌رفت....🤭 – هرچه داشتم مسیح از من گرفت.🙌🏻 – مسیح؟‼️ – آری، او از همه راه‌زنان تیزتر و با مهارت‌تر است. او پدر و مادرم را از من گرفت و مرا سرگشته بیابان‌ها کرد.🗣 خرید از طریق: https://b2n.ir/w41286 @ketab98_99 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب @namaktab_ir
♡••♡ 🍉یک قاچ از کتاب عاشق‌های وفادار، فقط لذت عشق را درک می‌کنند،♥️ اما آدم‌های بی‌وفا مصیبت عشق را می‌فهمند!💔 <@namaktab_ir>
نمکتاب 🇮🇷
با این مامور نامحسوس کوچولو... آشنا هستین... آشنا تر بشین😍😍 🔸🔸🔸 مجری: علی گل فشان مدت زمان: ۱:۱۲
گاهی خانه ریخت و پاش بود؛ 🤓علی گوشه ای داشت دسته گلی به آب می ‌داد؛ 👥سنا و ملیکا داشتند سریع معقولات و محسوسات دعوای تاریخی می ‌کردند 👦و محمد از سر و کولم بالا می ‌رفت ✍ و من با لبخندی گوشه لبم توی هپروت بودم و قلمم تندتند می ‌دوید روی کاغذ. ☺️کم ‌کم دیدم دیگر خودم را در یک چهاردیواری تنگ و تاریک احساس نمی ‌کنم. 🌟احساس می‌ کنم خانه‌ ام بهشت کوچکی است که تا حالا نمی‌ شناختمش؛ 🌟بهشتی با فرشته های ریز و ریز و درشت. 🌟خواهش می ‌کنم شما هم بفرمایید بهشت  🛍خرید از طریق👇🏻: @ketab98_99 ✅خرید با چند کلیک ساده😉👇🏻: yun.ir/szt6l8 [@namaktab_ir]
نمکتاب 🇮🇷
سیری در تاریخ... ترکیبی از عشق و نفرت، شور و شعور.. در کتاب: پس از بیست سال 🔸🔸🔸 تهیه شده در استودی
🗣معاویه خواست تا سخنی بگوید که عمرو ادامه داد: «می ‌دانی این بزهای نر مغرور چگونه ‌اند؟ همیشه با گردنی افراشته، شاخ و ریشی بلند، سینه‌ای سپرکرده و پاهایی کشیده، ❕متکبرانه پیشاپیش گلّه‌ای که حتی پیش روی خود را هم نگاه نمی‌کند به ‌راه می‌‌افتند. 📛 اگر او به مرغزاری سبز وارد شود، آنان نیز وارد می‌‌شوند و اگر به دره‌ ای عمیق سقوط کند، آنان هم سقوط می‌کنند.»❗️ خرید از طریق: @ketab98_99 [@namaktab_ir]
◇[بخشی از کتاب همپای مسافر اردیبهشت، جدیدترین اثر انتشارات انقلاب اسلامی📚✨]◇ 📖آقا بهشان گفت: چطور شما دکتر و ماما هستید و هنوز بچه‌دار نشدید، نخواستید یا نشده؟ _همسر پسر چادرش را کشید روی صورتش و از خجالت قرمز شد. آقا ادامه داد که امکان بچه‌دار شدن یک نعمت است اگر از این نعمت استفاده نکنید ناشکری کرده‌اید.🥀؟ پسر بالاخره مُقر آمد که: ما تو راهی داریم.🙃 😍]•°•آقا خوشحال شد و گفت: خب پس حرف تمامه. ان‌شاءالله سزارین هم نکنید. خودتان هم ماما هستید و بهتر می‌دانید بچه‌ای که طبیعی به دنیا می‌آید سالم‌تر است. زن دیگر از خجالت نمی‌دانست چکار کند. ✨]•°•آقا به دختری که کنار صندلی‌اش نشسته بود(دختر شهید) گفت: شما خانم ازدواج نکردید؟ دختر سری به نفی تکان داد. آقا گفت: خواستگار خوب اگر آمد سریع ازدواج کنید، اصلا معطّل نکنید؛ این توصیه من به شما. به پول و موبایل و جایگاهش نگاه نکنید. نجابتش را ببنید! https://eitaa.com/joinchat/2615869456C65e7ea9c67
•📚 آن شب با یک استکان چای نشستم کنارش. جرعه ی اول چای را که خورد، گفتم:« محسن جان! دیر میای، بچه‌ها نگرانت هستند.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت:« هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی رو آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. تازه آن روز حرف محسن را با پوست و خون درک کردم. محسنِ شهیدم؛ دکتر محسن فخری‌زاده، آرامش را از صهیونیست‌ها گرفته بود...
•💀• جدال آغاز شده بود و اولین قربانی خود را گرفته بود! •°○@namaktab_ir○°•
خواب دیده بودی ... خوابی که خبر از آینده‌ می‌داد💔 ° [ اینجا کلیک کن ] و بقیه بریده‌ها رو بخون:) •°○@namaktab_ir○°•
‌ «...بکوشید آنچه در میان شما کهنه شده، احیا کنید؛ آنچه بر شما دشوار می‌آید آسان سازید و آنچه را که موجب پراکندگی و تفرقهٔ شماست به وحدت و همدلی تبدیل کنید. درست است که جنگ تلخ است و طعمش ناگوار و جرعه‌هایی گزنده دارد، اما هر کس خود را برای آن آماده کند و ساز و برگش را فراهم سازد و از سختی‌ها و زخم‌های آن نهراسد، پیروز میدان است... .» 📚حسین از زبان حسین