📚مفتون و فیروزه
#مفتون_و_فیروزه
#رمان
#جوان
#انقلاب
📚وقتی میشود کسی را جوان نامید که سر پرشور داشته باشد و دل عاشق...
اهل سکوت و پذیرش هر حرفی نباشد...
اهل انقلاب کردن برای رسیدن به حقیقت باشد.
مفتون #دانشجو که شیفته ی استادش "فیروزه" میشود و دویدنها و زجر دوری کشیدنها برای اینکه اثبات کنند در عین #عاشقی #عاقلانه زندگی میکنند، این رمان را آنقدر جذاب کرده است که مشتاقانه ساعت ها وقت بگذاری برای خواندنش...
عشق و #تاریخ، شیفتگی و رزمندگی ، دلدادگی و ایستادگی...
✏برشی از کتاب:
در چند سال گذشته ، نه یک بار بلکه سه بار سوخته بود . یک بار در دادگستری قوچان سر و صورت و دست و پایش سوخته بود . بعد در مشهد و تکیه قوچانی دلش سوخته بود ؛آن زمان که مفتون جلوی همه او را از خود رانده بود و ترسو بودنش را توی صورتش داد زده بود ؛ و بار سوم،وقتی مفتون را در جشن طوس گرفته بودند تا حالا خبری نداشتند، همه وجودش سوخته بود . امّا این بار آخر از همه بیشتر عذابش می داد. ص24
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir