نمکتاب
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 #رمان_اینترنتی 4⃣ #قسمت_چهارم 🕸️✍🏻صحنههای رمان
🧐یادداشت های یک رمان اینترنتی خوان
رمان اینترنتی
💢#رمان_اینترنتی
5⃣#قسمت_پنجم
😤✍🏻اصلاً یکچیزی را این هدی میگفت، با خنده و حرص هم میگفت، که چرا همه این رمانها مردهایشان خوش هیکل و روی فرم هستند؟! پول هم از سر و رویشان میبارد...
پس این موتورسوارها، اشباح آدمهای مریخی هستند؟!
🤖✍🏻همه میخندیم. راست میگوید. از هزار رمان اینترنتی که خواندهام، شاید پنج تایش باشد که مثل همه مردم باشند. گاهی فکر میکنم من برای یک کرهی دیگر هستم، متفاوت از فضای رمان.
🧥✍🏻نگاه به قد و هیکل خودمان 4 تا که میاندازم معمولی هستیم. شاید خودمان را بکشیم تا با پوشیدن لباس مد روز و یک دست بردن در صورتمان، جلوهی بیشتری پیدا کنیم.
😶✍🏻اما لامصب شخصیتهای رمانهای فراتصور ذهنی و خیالی ما، زیبا و خوش اندام هستند. هرچقدر هم مقابل آیینه چپ و راست میشویم و شکم تو میکشیم و سر و سینه بالا میدهیم فایده ندارد. لنز هم که بگذاریم، دماغ هم که عمل کنیم؛ باز هم با توصیفات دلبرهای رمان نمیتوانیم رقابت کنیم...
⌚✍🏻 مدتهاست که همهی فکر و ذکرمان شده است اندام و قیافه و مدل لباسی که میپوشیم. دائم هم الکی تا همدیگر را میبینیم میگوییم: ((چه جیگری شدی... ! )) ((کی بخوره تو رو... ؟)) ((تو حلقمی... )). اما خودمان نمیدانیم داریم سر هم کلاه میگذاریم. این لنزها هم چشمها را به سوز میاندازد هم دل را، که چرا من... ؟
◀️ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯
🧐یادداشت های یک رمان اینترنتی خوان
رمان اینترنتی
💢 #رمان_اینترنتی
5⃣ #قسمت_پنجم
😤✍🏻اصلاً یکچیزی را این هدی میگفت، با خنده و حرص هم میگفت، که چرا همه این رمانها مردهایشان خوش هیکل و روی فرم هستند؟! پول هم از سر و رویشان میبارد...
پس این موتورسوارها، اشباح آدمهای مریخی هستند؟!
🤖✍🏻همه میخندیم. راست میگوید. از هزار رمان اینترنتی که خواندهام، شاید پنج تایش باشد که مثل همه مردم باشند. گاهی فکر میکنم من برای یک کرهی دیگر هستم، متفاوت از فضای رمان.
🧥✍🏻نگاه به قد و هیکل خودمان 4 تا که میاندازم معمولی هستیم. شاید خودمان را بکشیم تا با پوشیدن لباس مد روز و یک دست بردن در صورتمان، جلوهی بیشتری پیدا کنیم.
😶✍🏻اما لامصب شخصیتهای رمانهای فراتصور ذهنی و خیالی ما، زیبا و خوش اندام هستند. هرچقدر هم مقابل آیینه چپ و راست میشویم و شکم تو میکشیم و سر و سینه بالا میدهیم فایده ندارد. لنز هم که بگذاریم، دماغ هم که عمل کنیم؛ باز هم با توصیفات دلبرهای رمان نمیتوانیم رقابت کنیم...
🌱✍🏻این متن رو خوندی؟ پیام بده به آیدی که پایین همین پیامه تا وارد قرعهکشی بشی!
⌚✍🏻 مدتهاست که همهی فکر و ذکرمان شده است اندام و قیافه و مدل لباسی که میپوشیم. دائم هم الکی تا همدیگر را میبینیم میگوییم: ((چه جیگری شدی... ! )) ((کی بخوره تو رو... ؟)) ((تو حلقمی... )). اما خودمان نمیدانیم داریم سر هم کلاه میگذاریم. این لنزها هم چشمها را به سوز میاندازد هم دل را، که چرا من... ؟
اگه میخوای زودتر جزوه رمان رو بخونی، اینجا پیام بده😉👇🏻
@p_namaktab
◀️ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯
نمکتاب
#بررسی_موشکافانه_رمان_های_ایتا #قسمت_چهارم 🔴)مثلا: 1⃣}شخصیتهای اصلی این داستانها غالبا اهل تفکر
#بررسی_موشکافانه_رمان_های_ایتا
#قسمت_پنجم
2⃣) اگر یک درختی ریشه نداشته باشد، نه شاخه میدهد، نه برگ و نه میوه.
اگر ریشهاش خراب هم باشد، باز هم نه شاخه میدهد نه برگ و نه میوه. از آنطرف هم وقتی میبینیم یک درختی میوههای خوب و خوشمزه میدهد، مطمئن میشویم که ریشهی سالم و محکمی دارد، پس هیچ کدام از این دو طرف، طرفِ دیگر را نقض نمیکند.
✍🏻)حالا وقتی کسی میآید رمان مینویسد و در رمانش صرفا بسنده میکند به توصیف چند میوه، بدون اینکه حرف از ریشه بزند، این توصیفات اثر خاصی بر مخاطب نمیگذارد؛ هرچند که ظاهر خوبی دارد.
⁉️) پیچیده شد؟ الان سادهاش میکنم:
در این داستانها به وفور دیده میشود که گذارههای نهایی دینی مثل شهادت، حجاب، نماز یا روزه، زیارت و جهاد، بدون ریشهیابی دقیق و اثرگذار و صرفا در حالت یک امرگذرا، توصیف میشود و خلاص!
⚠️)یعنی میبینی شخصیت اصلی یکجوری درباره شهادت یا حجاب حرف میزند که انگار دارد در مورد خرید و آشپزی حرف می زند. صد رحمت به آشپزی که لااقل قبلش مواد مورد نیاز و روش پخت را ذکر میکنند.
@namaktab_ir