📚خون دلی که لعل شد:
🌀 #خون_دلی_که_لعل_شد
#مقام_معظم_رهبری
#جوان
#رمان
#خاطرات
📝 خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی
گردآورنده: دکتر محمدعلی آذرشب
انتشارات انقلاب اسلامی
☘برگی از کتاب:
خمینی مشهد!
🚪وارد اتاق شد بعد چنانکه گویی با دیدن من غافلگیر شده گفت: این چیست❓❓
این هم در زندان رژیم یک سوال معروف بود چون من هرگز نشنیدم که بازجویی در مورد یک زندانی بگوید این چیست؟
بازجو پاسخ داد: این خامنهای است و از #مشهد است.
مرد تازهوارد مثل اینکه با شنیدن نام من شگفت زده شده باشد؛ گفت: عجب این همان است، این همان کسی است که میخواهد « #خمینی_مشهد» بشود.
این هم عبارتی بود بود که در پرونده من بارها تکرار شده بود؛ میخواهد خمینی مشهد باشد. بعد افزود: دکتر او آدم خطرناکی است.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷 @namaktab_ir
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 #هم_خوانی
💪جرعه جرعه تشنه ی شهادتم
تشنه ام به خون خصم آل علی
دانلود با کیفیت از آپارات شب چراغ👇👇
https://www.aparat.com/v/O0kJx
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@namaktab_ir
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ
خاطرات عجیب فرمانده مدافعان حرم
از همرزمان مسیحی_روسی
#شهید
#مدافع_حرم
#قاسم_سلیمانی
@namaktab_ir
🖼 #عکس_هنری
📚 #مادر
خانهشان یکیدوتا کودک نداشت. با حسن و حسین و زینب و کلثوم علیهالسلام میشدند چهار بچه. یکی هم در راه بود.
خانهی پر طراوت و شاد و بانشاطی داشتند.☺️
🍃فاطمه سلاماللهعلیها با بچههایش بازی میکرد، با آنها هم صحبت میشد و برایشان قصهها میگفت
.
🔅میگذاشت حرفهایی را که شنیده بودند بزنند، بپرسند و بشنوند.
💠مادر برایشان شعر هم میخواند:
مثل پدر باش ای حسن
از حق دفاع کن ای حسین
کن بندگی ذُوالمَنَن
با کینه تو زان دم مزن
♡♡♡♡
✔️تربیت شاُن مادر است.
اسباب و وسایل، همان خلاقیت و رفتار و کلام مادر است
و بچهها با مادرند که خوبیها و بدیها را میشناسند
و فضای خانه عطر فهم مادر را میگیرد
فهم بندگی و بزرگی!👌
╭┅──────┅╮
@namaktab_ir🌺
╰┅──────┅╯
فهرست کتب نمکتاب زمستان 98.pdf
6.49M
فهرست کل کتب رو میتونید از اینجا دانلود کنید:👆👆👆👆
ناگفته نماند که فهرست کتب ان شاالله هر فصل به روز میشه:😉
#فهرست_کتب_مفید_زمستان ۹۸
#زمستان۹۸
🔹یافتن کتاب های مفید، جذاب، سالم و مقبول میان این آشفته بازار کتاب،کاری نه آسان و نه بی هزینه است.
کاری که گروهی از دوستان فرهیخته به صورت خودجوش انجام دادند. مطالعه ی چندین هزار کتاب و تفکیک آن ها طبق رده ی سنی و با موضوعات مختلف؛ کاری است که از هفت سال پیش شروع شده است و هم چنان ادامه دارد.
این دفترچه مجموعه ای از کتب پر محتوا، جذاب و سالم که غالبا داستانی است که الحمدلله مورد استقبال خانواده ها و جوانان قرار گرفته است.
امیدواریم ثمره ی کار، مورد رضایت صاحب امر(ارواحنا له الفداه) قرار بگیرد. آمین
کتاب های موجود برای#سفارش و خرید #اینترنتی رو از اینجا میتونید ببینید:👇👇👇
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@sefaresh_namaktab
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
♨️#زنان_عنکبوتی
📣 💥💥💥💥💥 📣
زنان عنکبوتی فرا داستانی است که از میان جامعه ایران، سر بلند می کند....
📢بزودی.....
😎با نمکتاب همراه باشید....
╭┅──────┅╮
@namaktab_ir🌺
╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2⃣ #الگو_کلیپ
🎬 #کلیپ_معرفی_کتاب
#استوری_موشن
🔹 فراداستانی
از میان جامعه ایران 👀
داستان زنانی که
مرزها را میشکنند😱
و مردانی که فرا
مرزی زندگی میکنند
📕 #زنان_عنکبوتی
🖌 #نرجس_شکوریان_فرد
📚 @namaktab_ir
📎namaktab.ir
📎Namaktab.blog.ir
نقد کتاب
فرمان یازدهم
#نقد_کتاب
📙 #فرمان_یازدهم
✍ #زهره_عارفی
‼️‼️‼️‼️‼️
هر چقدر تلاش کردم تا این رمان را با علاقه بخوانم نشد!☹️
نه به خاطر اینکه محتوا نداشت!
ونه چون اینکه قلم وسبک نداشت!📝
ونه به خاطر نویسنده و یا حتی انتشاراتش!
ونه به دلیل گرمای هوا وسردی مزاج...!🌇
بلکه کتابی که با سبک واگویه ی فکری و ذهنی نویسنده با خودش نوشته شده است وهدف مشخصی هم دارد،آن قدر حاشیه دارد و شخصیت هایش گنگ هستند ،آن قدر زمان و مکان را گم میکنی... که تمام ذوق خواندنت کور میشود.
شخصا برای آن خواندم که بتوانم با انصاف نظرم را بدهم😔.
جایجای رمان تکه های زیبایی از ذهن نویسنده تراوش کرده بود، اما یکنواخت بودن کل داستان وبدون هیجان بودن اتفاقات باعث خستگی می شد. البته نویسنده سعی کرده بود با قرار دادن یک زن یهودی زیبا🙍 در داستان و دختری به نام سوفی👱♀کمی فضا بدهد اما باز هم خستگی خواننده را پاسخ نمیداد.😕
حالا اصل داستان چه بود؟!
در سرزمین فلسطین لوحی📜 در دست مسلمانان بود که در آن یازده فرمان «یهود» نوشته شده بود و اثبات حقانیت دین اسلام را میکرد.
این نوشته را خود یهودیان دیدند و بر اصل بودن آن صحه گذاشتند و حالا در خانهی مسلمانی که در آن یهودی هجرت کرده ای زندگی میکرد پنهان شده بود ودو مسلمان با روندی توانستند آن را در بیاورند و بخوانند.
به هر حال رمان شاید میتوانست خیلی بهتر از این نوشته شود.😌
📚زنان عنکبوتی:
♨️#تازه_های_کتاب
#رمان
#جوان
📣انتظار به پایان رسید.....📣
👠👠کتاب #زنان_عنکبوتی رسید👠👠
💢و این بار با یک پرونده امنیتی و بر اساس یک پرونده ی واقعی...😎 از نویسنده صاحب سبک، نرجس شکوریان فرد...✍
♨️♨️♨️♨️♨️
من فقط عکسای خودمو می ذاشتم.📸 عکس های مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.🏞
عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک ❤️و پیام هم داشته باشم💌.
پیجم مثل بچه ام شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم💞. خیلی راحت...
همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می کردم، احساس قدرت می کردم.
◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب
💠💠💠💠💠
بشتابید🏃🏃🏃
قیمت با تخفیف ویژه ۲۲۰۰۰ تومان
#سفارش از طریق👇
📦 @sefaresh_namaktab
📚ناخدا رحمت:
📗 #ناخدا_رحمت
✍ #نرجس_شکوریان_فرد
#محمد_جواد_شکوریان_فرد
#جوان
🌀 معرفی:
اگر می بینی👁 سختته از جات پاشی و حرکت کنی🚶 ، اگه بی حوصله ای🙍♂ ،اگه... این کتاب📘 رو از دست نده .
#ناخدا_رحمت 👳 همه چیزش را وقف جبهه کرده بود .
اموال🚙 ⛴ 🏠، بچه ها👦👱 ، وقت⏰ ، نیرو💪و...
*******
سرسپرده ودست نشانده که باشی ، تا هروقت بخواهند در امانی😊 و هروقت نخواهند باید بروی... 😟
اما آزاده ✊که باشی حتما به فکر🤔 نابود کردنت می افتند...اما تو تا هروقت بخواهی، آنگونه که بخواهی می مانی و می روی.
هر چند که فنا برای همه است...
اما آنچه که می ماند #اسلام است.
چون فداییانی💪 دارد از جنس #ناخدا_رحمت_ها.....👳
👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆
موقعی که به دنیا آمد ، باران🌧 زیبایی باریدن گرفته بود و برای همین ، اسمش را "رحمت الله" گذاشته بودند.
رحمت چهار سال👦 بیشتر نداشت که مأمورهای 👮ثبت احوال آمدند و فامیلی اش را گذاشتند"شکوریان فرد"
بی بی از صبح 🌞که بلند می شد، مشغول کار بود تا شب، پدر تاجر بود و برای کار به شهرها و کشورهای عربی رفت و آمد داشت، گاهی این رفت و آمد تا دوسال طول می کشید.
خبر آمدن کاروان تجار که رسید، بچه ها 👦👧👱تا بیرون شهر دویدند تا پدر👳 را ببینند؛ اما پدر بین آن ها نبود، خبر دهان به دهان میگشت. پدر، دو سال قبل ، در راه رفتن مرده بود.😔
یکی دو سالی که گذشت، رحمت👱 مکتب را رها کرد چون می خواست خیال بی بی را راحت کند که از خرج زندگی و یتیم داری نترسد.👌
برای بچه ای به سن او کاری جز پادویی و شاگردی در مغازه ها👨🔧 نبود. حقوقش💵 را که می گرفت با خوشحالی تا خانه🏃 می دوید تا پول ها را به بی بی بدهد.
...حالا که جوان رشیدی👨 شده بود، کارهای بزرگتری می کرد....
راه های طولانی را که از بیابان های ترسناک می گذشت، به تنهایی و با ذکر و دعا طی می کرد تا کار را انجام دهد. و به همین دلیل آرامش عجیبی پیدا کرده بود.
توی همین رفت و آمدها شنید که پالایشگاه نفت🏭 آبادان کارگر👷 می خواهد، پالایشگاه را انگلیسی ها اداره می کردند. ایرانی ها تنها کارگر ساده 👷بودند و با آن ها مثل برده رفتار می کردند. از صبح🌞 زود مشغول کار سخت می شدند و مهندس های انگلیسی با فخر بالای سرشان می رفتند و مثلا نظارت می کردند، رحمت👱 پیش خود می گفت: سگ 🐶ایرانی 🇮🇷شرف دارد به مهندس انگلیسی.
چندماهی ماند، اما انگار استخوان در گلویش بود. باید روی پای 👣خودش می ایستاد. با پول💶 کمی که داشت چند طاقه پارچه گرفت و کنار خیابان بساط کرد. خیلی زود توانست در خیابان احمد آباد مغازه ای اجاره کند. مغازه اش را پارچه فروشی کرد.
✅ سرت که به کار خدا گرم باشد
دنیا و آخرتت یک جا درست می شود.
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
┅┅═•❥◎•🌺•◎❥•═┅┅
بشتابید🏃🏃🏃
قیمت با تخفیف ویژه
#سفارش از طریق👇
📦 @sefaresh_namaktab
╭┅──────┅╮
@namaktab_ir🌺
╰┅──────┅╯
📸 #عکسنوشته
📕 #هیچکس_به_من_نگفت
✍ چه حیف شد که از همان دوران نوجوانی دنبال هوای نفس رفتم....
╭┅──────┅╮
@namaktab_ir🌺
╰┅──────┅╯