بیدار شد
تو خرابه تاریک جایی رو ندید
دلش تنگ شده بود
اول پاهاشو بغل گرفت و سرشو گذاشت رو دستاش ،
#دخترونه گریه کرد😭
خوابش یادش افتاد
هق هق کنان گفت :
عمه ، عمه ، عمه
جوابی نشنید😭
عمه اینجا نیستی؟
عمه نماز شب میخوند😭
ذکراشو یکم بلندتر گفت، تا رقیه توی تاریکی به طرف صدا بره😭
همه خواب بودن، یجوری خودشو رسوند کنار عمه
تا رقیه برسه ، عمه هم نگران ، نمازشو تموم کرد😔
خودشو انداخت بغل عمه جانش😭
عمه هراسان محکم بغلش کرد و گفت:
چی شده رقیه جانم چی شده؟
هی گریه عمیق میکنه و هق هق میکنه،
عمه دلم برا بابام تنگ شده، خواب بابامو دیدم😭😭
(تو ذهنش گفت حسین جانم داداشم ، من بد خواهری بودم برات که به خواب دخترت میای و خواب من نمیای😭)
سریع زینب پرسید:
رقیه بابات چی گفت🖤
رقیه گفت:
عمه بابام فرمود رقیه مهمون نمیخوای؟ میخوام بیام ببینمت😭😭
همه بیدار شدن، با گریه رقیه همه گریه کردن ، صدای گریه از خرابه بلند شد،
چخبره؟
صدا رسید به دربار یزید ملعون،
گفت :
سر بریده رو ببرید خرابه...😭
دو تا نقل هست:
ان شاءالله این نیست منم اینو نمیگم ، چون سنگینه:
نقل اول: و طرحوه 😭😭😭
ترجمه هم نمیکنم🙏😭
نقل دوم:
سر مطهر رو در طبقی گذاشتن و رو اندازی روش کشیدن ، آوردن وسط خرابه گذاشتن...
رقیه با صدای بلند گریه میکنه و میگه، من گرسنمه تشنمه ولی آب و غذا نمیخوام
من بابامو میخوام😭
عمه دستشو گرفت ، آورد کنار طَبَق....
فرمود ، رقیه جان آرام باش، رو انداز رو بردار عزیز دلم😭😭
سر بریده
پیشانی شکسته
محاسن خونی
گونه سمت راست شکسته
چشم ها نیمه باز و پرِ خون
دهن پر خون
لبی نمانده
چندتا از دندونا شکسته
جای چوب خیزران بر دندان های سالم
رگ ها نامنظم
گلو هم که جای نیزه مشخص
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
نماز و روزه استیجاری گروهی جمیل
سر بریده پیشانی شکسته محاسن خونی گونه سمت راست شکسته چشم ها نیمه باز و پرِ خون دهن پر خون لبی نمانده
حالا یه دختر سه ساله
وقتی اینجوری دید ، تو اون تاریکی ترسید، دیدن همونجور نشسته داره از ترس عقب عقب میره...
چی شد رقیه؟ سه بار با لکنت زبان گفت (عم تی، ع متی، عمت ی) یعنی عمتی 😭 ما هذا الرأس ؟ 😭
این سرِ چیه؟
همین که شنید سر باباشه، جلوتر اومد
از دور نگاه کرد :
تو اگر بابای منی پس بدنت کو؟
قاسم و اصغر ، پس اکبرت کو؟
وای وای وای😭
دختر همیشه درداشو جمع میکنه ، یهو میره بغل باباش، همشو به باباش میگه..
رقیه هم از غروب عاشورا هر چی غم داشت حفظ کرده بود وقتی باباشو میبینه همشو برا باباش بگه و بابا نازش کنه😭😭😭
ولی وقتی سر بابا رو اینجوری دید ، دیگه همش یادش رفت،
دو جمله فقط گفته:
من الذی ایتمنی؟
کی منو یتیم کرده؟
و رگها جوری نامرتب بریده شده بودن، رقیه هم تا حالا بالای نیزه دیده بود از نزدیک اینجوری ندیده بود ،
صورتشو گذاشت رو صورت زخمی باباش و گفت:
من الذی قطع وریدک😭
چه کسی رگ های گردنتو بریده قربونت برم😭
یهو دیدن دیگه صدایی نیومد...
گفتن خسته شد خوابید،
جلو اومدن ، دیدن رقیه بغل باباش جان داده😭😭😭
🖤 انا لله و انا الیه راجعون 🖤
اللهم عجل لولیک الفرج و سهل مخرجه بحق رقیه بنت الحسین علیه السلام
نماز و روزه استیجاری گروهی جمیل
الان روی خاک نمناک خرابه ، سرشو گذاشته روی خاک خرابه و خوابیده😭
شروع روضه...👆👆
التماس دعا عزیزان🖤
سلام
#درخواستی
#نماز_وحشت
بنام مرحوم مغفور:
#صفر_بن_غفور
لطفا فاتحه ای هم قرائت کنید.
#رایگان #هدیه_ندارد
بخوانیم تا برایمان بخوانند
رحم الله والدیکم🖤
@namazevahshattt