eitaa logo
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
496 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
135 فایل
بصیرتی، تربیتی، فرهنگی،مذهبی،تاریخی و سیاسی
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣4⃣ شمر كه احساس مى كند بازى را باخته است، سرش را پايين مى اندازد. عمرسعد خيلى زيرك است و مى داند كه شمر تشنه قدرت و رياست است و اگر او را به حال خود رها كند، مايه درد سر خواهد شد. بدين ترتيب تصميم مى گيرد كه از راه رفاقت كارى كند تا هم از شرّ او راحت شود و هم از او استفاده كند. ــ اى شمر! من تو را فرمانده نيروهاى پياده مى كنم. هر چه سريع تر برو و نيروهايت را آماده كن.255 ــ چشم، قربان! بدين ترتيب، عمرسعد براى رسيدن به اهداف خود بزرگ ترين رقيب خود را اين گونه به خدمت مى گيرد. سپاه كوفه سراسر جوش و خروش است. همه آماده اند تا به سوى امام حسين(ع)حمله كنند. سواره نظام، پياده نظام، تيراندازها و نيزه دارها همه آماده و مرتّب ايستاده اند. عمرسعد با تشريفات خاصّى در جلوى سپاه قرار مى گيرد. آنجا را نگاه كن! امروز او فرمانده بيش از سى و سه هزار نيرو است. همه منتظر دستور او هستند. آيا شما مى دانيد عمرسعد چگونه دستور حمله را مى دهد؟ اين صداى عمرسعد است كه مى شنوى: "اى لشكر خدا، پيش به سوى بهشت"!256 درست شنيديد! اين صداى اوست: "اگر در اين جنگ كشته شويد شما شهيد هستيد و به بهشت مى رويد. شما سربازانى هستيد كه در راه خدا مبارزه مى كنيد. حسين از دين خدا خارج شده و مى خواهد در امّت اسلامى اختلاف بيندازد. شما براى حفظ و بقاى اسلام شمشير مى زنيد". همسفرم! مظلوميّت امام حسين(ع) فقط در تشنگى و كشته شدنش نيست. يكى ديگر از مظلوميّت هاى او اين است كه دشمنان براى رسيدن به بهشت، با او جنگيدند. براى اين مصيبت نيز، بايد اشك ماتم ريخت كه امام حسين(ع) را به عنوان دشمن خدا معرّفى كردند. تبليغات عمرسعد كارى كرد كه مردم نادان و بی وفاى كوفه، باور كردند كه امام حسين(ع) از دين خارج شده و كشتن او واجب است. آنها با عنصر دين به جنگ امام حسين(ع) آمدند. به عبارت ديگر، آنها براى زنده كردن اسلامِ ساختگى، با اسلام واقعى جنگيدند . امام حسين(ع) كنار خيمه نشسته است. بی وفايى كوفيان دل او را به درد آورده است. لحظاتى خواب به چشم آن حضرت مى آيد. در خواب مهمان جدّش پيامبرمى شود. پيامبر به ايشان مى فرمايد: "اى حسين! تو به زودى، مهمان ما خواهى بود".257 صداى هياهوى سپاه كوفه به گوش مى رسد! زينب(س) از خيمه بيرون مى آيد و نگاهى به صحراى كربلا مى كند. خداى من! حمله كوفيان آغاز شده است. آنها به سوى ما مى آيند. شمشيرها و نيزه ها در دست، همچون سيل خروشان در حركت اند. زينب(س) سراسيمه به سوى خيمه برادر مى آيد، امّا مى بيند كه برادرش، سر روى زانو نهاده و گويى خوابش برده است. نزديك مى آيد و كنار او مى نشيند و به آرامى مى گويد: "برادر! آيا اين هياهو را مى شنوى؟ دشمنان به سوى ما مى آيند".258 امام سر خود را از روى زانوهايش بلند مى كند. خواهر را كنار خود مى بيند و مى گويد: "اكنون نزد پيامبر بودم. او به من فرمود: به زودى مهمان من خواهى بود". زينب(س) نگاهى به برادر دارد و نيم نگاهى به سپاهى كه به اين طرف مى آيند. او متوجّه مى شود كه بايد از برادر دل بكند. برادر عزم سفر دارد. اشكى كه در چشمان زينب(س) حلقه زده بود فرو مى ريزد. گريه او به گوش زن ها و بچّه ها مى رسد و موجى از گريه در خيمه ها به پا مى شود. امام به او مى فرمايد: "خواهرم، آرام باش!".259 سپاه كوفه به پيش مى آيد. امام از جا برمى خيزد و به سوى برادرش عبّاس مى رود و مى فرمايد: "جانم فدايت!". درست شنيدى، امام حسين(ع) به عبّاس چنين مى گويد: "جانم فدايت، برو و ببين چه خبر شده است؟ اينان كه چنين با شتاب مى آيند چه مى خواهند؟".260 عبّاس بر اسب سوار مى شود و همراه بيست نفر از ياران امام به سوى سپاه كوفه حركت مى كند. چهره مصمّم و آرام عبّاس، آرامش عجيبى به خيمه نشينان مى دهد. آرى! تا عبّاس پاسدار خيمه هاست غم به دل راه ندارد. * * * عباس، پسر على(ع)، شير بيشه ايمان مى غرّد و مى تازد. گويا حيدر كرّار است كه حمله ور مى شود. صداى عبّاس در صحراى كربلا مى پيچد. سى و سه هزار نفر، يك مرتبه، در جاى خود متوقّف مى شوند. ــ شما را چه شده است؟ از اين آشوب و هجوم چه مى خواهيد؟ ــ دستور از طرف ابن زياد آمده است كه يا با يزيد بيعت كنيد يا آماده جنگ باشيد. ــ صبر كنيد تا پيام شما را به امام حسين(ع) برسانم و جواب بياورم. عبّاس به سوى خيمه امام حسين(ع) بر می گردد. 261 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
📜 #حــدیث‌_روز ❤️قال رســـــول الله(ص): #امام همچون ڪعــبه است ڪه باید به سـویش روند نه آن ڪه منتظر باشند تا او به سوی آنـــها بیاید . 📚بحـــار الانوار ج ۳۶ ص ۳۵۳ Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبلِغِ_مَجــٰازے
⚠️اعلام خطر! سخنرانی امام خمینی در جمع مردم در مخالفت با لایحه ننگین کاپیتولاسیون آقا، من اعلام خطر می‌کنم! ای ارتش ایران، من اعلام خطر می‌کنم! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر می‌کنم! ای بازرگانان ایران، من اعلام خطر می‌کنم! ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر می‌کنم! ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر می‌کنم!    خطردار است. معلوم می‌شود زیر پرده‌ها چیزهایی است و ما نمی‌دانیم. در مجلس گفتند نگذارید پرده‌ها بالا برود! معلوم می‌شود برای ما خوابها دیده‌اند! از این بدتر چه خواهند کرد؟ نمی‌دانم، از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه می‌خواهند با ما بکنند؟ چه خیالی دارند اینها؟ این قرضه دلار چه به سر این ملت می‌آورد؟ این ملت فقیر [پس از] ده سال هشتصد میلیون تومان نفع پول به امریکا بدهد؟! در عین حال ما را بفروشید برای یک همچو کاری؟! 🔻مطالعه کامل د سایت مقام معظم رهبری به آدرس👇 http://farsi.khamenei.ir/imam-content?id=10553 Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۶ مهر ۱۳۹۷ میلادی: Monday - 08 October 2018 قمری: الإثنين، 28 محرم 1440 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹وفات حذیفه بن یمان رحمة الله علیه 🔹تبعید امام جواد علیه السلام از مدینه به بغداد، 200÷ه-ق 🔹ورود کاروان اسراء به بعلبک، 61ه-ق 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️21 روز تا اربعین حسینی ▪️29 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️31 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️36 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
✍رابطه مغز و معده در تعلیم و تربیت دربیان استاد مطهری. 👤مغز انسان درست حالت معده ی انسان را دارد. معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشحاتی که خودش روی غذا می کند آن را بسازد . و باید معده اینقدر آزادی و جای خالی داشته باشد که به آسانی بتواند غذا را زیرو رو کند ، اسید ها و شیره هایی را که باید، ترشح نماید و بسازد. ولی معده ای که مرتب بر آن غذا تحمیل می‌کنند و تا آنجا که جا دارد به آن غذا می دهند، دیگر فراغت ،فرصت و امکان برایش پیدا نمی شود که این غذا را درست حرکت بدهد و بسازد. آن وقت می بینید اعمال گوارشی اختلال پیدا می‌کند و عمل جذب هم در روده ها درست انجام نمی گیرد. مغز انسان هم قطعاً همین جور است در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانش آموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد. 📚تعلیم و تربیت در اسلام صفحه ۱۹ شهید مطهری Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣5⃣ بیست سوار در مقابل هزاران نفر ایستاده اند. یکی از آنها حبیب بن مڟاهر است. دیگری زهیر و ...... اکنون باید از فرصت استفاده كرد و اين قوم گمراه را نصيحت كرد. حَبيب بن مظاهر رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "روز قيامت چه پاسخى خواهيد داشت وقتى كه پيامبر از شما بپرسد چرا فرزندم را كشتيد؟" در ادامه زُهير به سخن مى آيد: "من خير شما را مى خواهم. از خدا بترسيد. چرا در گروه ستم كاران قرار گرفته ايد و براى كشتن بندگان خوبِ خدا جمع شده ايد". يك نفر از ميان جمعيّت مى گويد: ــ زُهير! تو كه طرفدار عثمان بودى. پس چه شد كه اكنون شيعه شده اى و از حسين طرفدارى مى كنى؟ ــ من به حسين نامه ننوشته بودم و او را دعوت نكرده و به او وعده يارى نيز، نداده بودم، امّا در راه مكّه، راه سعادت خويش را يافتم و شيعه حسين شدم. او فرزند پيامبر ماست. من آماده ام تا جان خود را فداى او كنم تا حقّ پيامبر را ادا كرده باشم.262 آرى، آنها آن قدر كوردل شده اند كه گويى اصلا سخنان حبيب و زهير را نشنيده اند. * * * عبّاس خدمت امام حسين(ع) مى آيد و سخن سپاه كوفه را باز مى گويد. امام مى فرمايد: "عبّاسم! به سوى اين سپاه برو و از آنها بخواه تا يك شب به ما فرصت بدهند. ما مى خواهيم شبى ديگر با خداى خويش راز و نياز كنيم و نماز بخوانيم. خدا خودش مى داند كه من چقدر نماز و سخن گفتن با او را دوست دارم".263 عبّاس به سرعت باز مى گردد. همه نگاه ها به سوى اوست. به راستى، او چه پيامى آورده است؟ او در مقابل سپاه كوفه مى ايستد و مى گويد: "مولايم حسين از شما مى خواهد كه امشب را به ما فرصت دهيد".264 سكوت بر سپاه كوفه حاكم مى شود. پسر پيامبر يك شب از ما فرصت مى خواهد. عمرسعد سكوت را مى شكند و به شمر مى گويد: "نظر تو در اين باره چيست؟" امّا شمر نظرى نمى دهد.265 عمرسعد نگاهى به فرماندهان خود مى كند و نظر آنها را جويا مى شود. آنها هم سكوت مى كنند، در حالى كه همه در شك و ترديد هستند. از يك سو مى خواهند هر چه زودتر به وعده هاى طلايى ابن زياد دست يابند و از سويى ديگر امام حسين(ع) از آنها يك شب فرصت مى خواهد. اين جاست كه فرمانده نيروهاى محافظ فرات ( عمرو بن حجّاج ) سكوت را مى شكند و مى گويد: "شما عجب مردمى هستيد! به خدا قسم، اگر كفّار از شما چنين درخواستى مى كردند، مى پذيرفتيد. اكنون كه پسر پيامبر چنين خواسته اى را از شما دارد، چرا قبول نمى كنيد؟"266 همه منتظر تصميم عمرسعد هستند. به راستى، او چه تصميمى خواهد گرفت؟ عمرسعد فكر مى كند و با زيركى به اين نتيجه مى رسد كه اگر الآن دستور حمله را بدهد، نيروهايش روحيّه لازم را نخواهند داشت. او دستور عقب نشينى مى دهد و سپاه كوفه به سوى اردوگاه باز مى گردد. عبّاس و همراهانش نيز، به سوى خيمه ها باز مى گردند.267 تنها امشب را فرصت داريم تا نماز بخوانيم و با خدا راز و نياز كنيم. غروب روز تاسوعا نزديك مى شود. امام در خيمه خود نشسته است. پس از آن همه هياهوى سپاه كوفه، اكنون با پذيرش پيشنهاد امام، سكوت در اين دشت حكم فرماست و همه به فردا مى انديشند. صدايى سكوت صحرا را مى شكند: "كجايند خواهر زادگانم؟". با شنيدن اين صدا، همه از خيمه ها بيرون مى دوند. آنجا را نگاه كن! اين شمر است كه سوار بر اسب و كمى دورتر، رو به خيمه ها ايستاده و فرياد مى زند: "خواهر زادگانم! كجاييد؟ عبّاس كجاست؟ عبدالله و عثمان، فرزندان اُمُّ البَنين كجا هستند؟"268 شمر نقشه اى در سر دارد. او ساعتى پيش، شاهد شجاعت عبّاس بود و ديد كه او چگونه سپاهى را متوقّف كرد. به همين دليل تصميم دارد اين مرد دلاور، عبّاس را از امام حسين(ع) جدا كند. او مى داند عبّاس به تنهايى نيمى از لشكر امام حسين(ع) است. همه دل ها به او خوش است و آرامش اين جمع به وجود اوست. حتماً مى دانى كه اُم ّالبَنين، مادر عبّاس و همسر حضرت على(ع) و از قبيله بنى كِلاب است. شمر نيز، از همان قبيله است و براى همين، عبّاس را خواهر زاده خود خطاب مى كند. @namazi_313 بار ديگر صدا در صحرا مى پيچد: "من مى خواهم عبّاس را ببينم"، امّا عبّاس پشت خيمه ايستاده و جواب او را نمى دهد. او نمى خواهد بدون اجازه امام با شمر هم كلام شود. امام حسين(ع) او را صدا مى زند: "عبّاسم! درست است كه شمر آدم فاسقى است، امّا صدايت مى كند. برو ببين از تو چه مى خواهد؟".269 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#دغدغه #امام‌حسین‌عليه‌السلام بدانید که #نیازهایِ_مردم به شما از #نعمت‌هایِ_خدا بر شماست. از آنها ملول نشوید که گرفتار میشوید. 📚 #کشف‌الغمه/ج۲/ص۲۴۱ 🔻 Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبلِغِ_مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣5⃣ بار ديگر صدا در صحرا مى پيچد: "من مى خواهم عبّاس را ببينم"، امّا عبّاس پشت خيمه ايستاده و جواب او را نمى دهد. او نمى خواهد بدون اجازه امام با شمر هم كلام شود. امام حسين(ع) او را صدا مى زند: "عبّاسم! درست است كه شمر آدم فاسقى است، امّا صدايت مى كند. برو ببين از تو چه مى خواهد؟".269 اگر امر امام نبود او هرگز جواب شمر را نمى داد. عبّاس سوار بر اسب، خود را به شمر مى رساند و مى گويد: ــ چه مى گويى و چه مى خواهى؟ ــ تو خواهر زاده من هستى. من برايت امان نامه آورده ام و آمده ام تا تو را از كشته شدن نجات دهم.270 ــ نفرين خدا بر تو و امان نامه ات. ما در امان باشيم و فرزند پيامبر در ناامنى باشد؟ دستانت بريده باد، اى شمر! تو مى خواهى ما برادر خود را رها كنيم، هرگز!271 پاسخ فرزند على(ع) آن قدر محكم و قاطع بود كه جاى هيچ حرفى نماند. شمر كه مى بيند نقشه اش با شكست روبرو شده خشمگين و خجل به سوى اردوگاه سپاه كوفه برمى گردد. عبّاس هم به سوى خيمه ها مى آيد. چه فكرى كرده بود آن شمر سيه دل؟ عبّاس و جدايى از حسين(ع)؟ عبّاس و بی وفايى و پيمان شكنى؟ هرگز!272 اكنون عبّاس نزديك خيمه هاست. نگاه كن! همه به استقبالش مى آيند. خيمه نشينان، بار ديگر جان مى گيرند و زنده مى شوند. گويى كلام عبّاس در پشتيبانى از حسين(ع)، نسيم خنكى در صحراى داغ كربلا بود. عبّاس، با ادب و تواضع از اسب پياده مى شود و خدمت امام حسين(ع) مى رسد. تبسمى شيرين بر لب هاى امام نشسته است. آرى! تماشاى قامت رشيد عبّاس چه شوق و لذّتى به قلب امام مى بخشد. امام دست هاى خود را مى گشايد و عبّاس را در آغوش مى گيرد و مى بوسد. * * * امشب همراه من باش! امشب، شب جمعه، شب عاشوراست. به چشم هايت التماس كن كه به خواب نرود امشب شورانگيزترين شب تاريخ است. آن طرف را نگاه كن كه چگونه شيطان قهقهه مى زند. صداى پاى كوبى و رقص و شادمانيش در همه جا پيچيده و گويى ابليس امشب و در اين جا، سى و سه هزار دهان باز كرده و مى خندد! اين طرف صداها آرام است. همچون صداى آبى زلال كه مى رود تا به دريا بپيوندد. آيا صداى تپش عشق را مى شنوى؟ همه فرشتگان آمده اند تا اشكِ دوستان خدا را كه بر گونه ها نشسته است ببينند. عدّه اى در سجده اند و عدّه اى در ركوع. زمزمه هاى تلاوت قرآن به گوش مى رسد.273 عمرسعد نيروهاى گشتى اش را به اطراف خيمه هاى امام فرستاده تا اوضاع اردوگاه امام را، براى او گزارش كنند. يكى از آنها هنگامى كه از نزديكى خيمه ها عبور مى كند، فرياد مى زند: "خدا را شكر، كه ما خوبان از شما گنهكاران جدا شديم!".274 بُرير اين سخن را مى شنود و با خود مى گويد: عجب! كار به جايى رسيده است كه اين نامردان افتخار مى كنند كه از امام حسين(ع)جدا شده اند؟ يعنى تبليغات عمرسعد با آنها چه كرده است؟ اكنون بُرير با صداى بلند فرياد مى زند: ــ خيال مى كنى كه خدا تو را در گروه خوبان قرار داده است؟ ــ تو كيستى؟ ــ من بُرَير هستم. ــ اى بُرَير! تو را مى شناسم. ــ آيا نمى خواهى توبه كنى و به سوى خدا باز گردى؟ معلوم است كه جواب او منفى است. قلب اين مردم آن قدر سياه شده كه ديگر سخن هيچ كس در آنها اثرى ندارد.275 به هرحال، اين جا همه مشغول نماز و دعا هستند. البته خيال نكن كه فقط امشب شب دعا و نماز است. اكنون اوّل شب است. بايد منتظر بمانيم تا نگهبانان عمرسعد به خواب بروند، آن گاه كارهاى زيادى هست كه بايد انجام دهيم. امام حسين(ع) براى امشب چند برنامه دارد. * * * زينب(س) در خيمه امام سجّاد(ع) نشسته است. او پرستار پسر برادر است. اين خواست خداوند بود كه نسل حضرت فاطمه(س) در زمين حفظ شود. بنابراين، به اراده خداوند، امام سجّاد(ع) اين روزها را در بستر بيمارى به سر برد. امام حسين(ع) كنار بستر فرزند خود مى رود. حال او را جويا مى شود و سپس از آن خيمه بيرون مى آيد. امام حسين(ع) به سوى خيمه خود مى رود. جَوْن ( غلام امام حسين(ع) ) كنار خيمه نشسته است و در حال تيز كردن شمشير امام است.276 صداى نرم و آرام صيقل خوردن شمشير با زمزمه اى آرام درهم مى پيچد. اين زمزمه حزين براى زينب(س) تازگى دارد، اگر چه خيلى هم آشناست. خداى من اين صداى كيست كه چنين غريبانه شعر مى خواند؟ آرى! اين صداى برادرم حسين(ع) است: يا دَهْـرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَليـل***كَم لَكَ بِالإشراقِ والأصيلِ اى روزگار، اف بر تو باد كه تو ميان دوستان جدايى مى افكنى. به راستى كه سرانجام همه انسان ها مرگ است.277 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ جهت پیگیری به کانال در پیام رسان مراجعه نمائید.👇 http://eitaa.com/namazi_313 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿?
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴امروز بیست و نهم محرم الحرام است. آیا می دانید تقریبا در چنین روزی، کاروان اسرا و سرهای مقدس کربلا به کدام منزلگاهی رسیدند و چه اتفاقی افتاد؟ ⛺️منزلگاه بَلعَبک (قسمت اول) قبل از رسیدن به شهر شام، آخرین منزلگاهی که کاروان اسرا و حاملین سرهای مقدس شهدای کربلا وارد آن شدند، شهر بلعبک هست. گفته شده که وقتی سربازان ابن زیاد به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او نیز اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچم‌هایی را با خود حمل می‌کردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند! هنگامی که حضرت ام کلثوم علیهاالسلام چنین صحنه هایی را دید، با ناراحتی و عصبانیت گفت:  «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»! خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند». ادامه دارد... 📖منابع: ۱. معجم البلدان ۲. مدینة المعاجز۳. معالی السبطین۴. مقتل الحسین (ع) عبدالرزاق مقرم۵. مقتل ابی مخفف ۶. اللهوف  ۷. بحارالانوار  ۸. الارشاد ۹. آینه در کربلاست ۱۰. کامل بهایی . Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽‌✨ 🔰پيامبراكرم (صلّي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: من أنظر معسرا و وضع عنه أظلّه اللَّه تحت ظلّ عرشه يوم لا ظلّ إلّا ظلّه 💬هر كه تنگدستى را مهلت دهد و بار او را سبك كند خداوند روزى كه سايه اى جز سايه او نيست، وى را به سايه عرش خويش در آورد. 📚نهج الفصاحه Ⓜ️ @namazi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 شهیدی که برات شهادتش را در آخرین حضورش در پیاده روی اربعین گرفت! 📹 فیلم #بغض و #اشک شهید سردار #همدانی در آخرین حضورش در پیاده روی اربعین 🌷به مناسبت سالگرد شهادت شهید همدانی Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313 #مُـبلِغِ_مَجـٰازے
‌ 💖 اگر قرار باشد بخشندگی در قالب انسانی مجسم شود، آن شخص #حسین است. ❤ ‌ 💕 رسول الله (ص) ‌ 📚 مناقب ابن شاذان، ص136 ‌ 🌐 @namazi_313 #مُـبلِغِ_مَجـٰازے
👌فوق العاده 🔻روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند.. که شخصی با آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد... 🔶با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو میگرفت و همه و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...! 🔻به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد. ایشان پرسیدند: چه کار می کردی؟.... گفت: هیچ. فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟ گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)! آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟ گفت: نه! آخوند فرمود: من خودم داشتی نماز می خواندی...! گفت: نه آقا اشتباه دیدید! سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟ گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من نیستم، همین! 📌این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت... تا مدت ها هر وقت از آخوند می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: من یاغی نیستم... ✅خدایا ما خودمون هم میدونیم که عبادتی در شأن خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!... فقط اومدیم بگیم که: 👈خدایا ما یاغی نیستیم.... بنده ایم.... اگه اشتباهی کردیم مال بوده..... لطفا همین جمله را از ما قبول کن. Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
✨🌷 نظام دین دو چیز است: ۱- منصف بودن ۲- کمک مالی کردن به برادران " #امام_علی علیه السلام " 📚 غررالحکم حدیث ۹۹۸۳ ➥ @namazi_313
🏴امروز سی ام محرم الحرام است. آیا می دانید تقریبا در چنین روزی، کاروان اسرا و سرهای مقدس کربلا به کدام منزلگاهی رسیدند و چه اتفاقی افتاد؟ ⛺️منزلگاه بَلعَبک همان طور که در قسمت قبل گفته شد در بلعبک مردم به استقبال سربازان ابن زیاد آمدند و به اهل بیت توهین کردند. وقتی حضرت ام کلثوم آن جملات را بیان کرد، امام زین العابدین علیه‌السلام، زمانی که این کلمات را از عمه ی خود شنید، گریست و فرمود: و هو الزمان فلا تفنی عجائبه من الکرام و ما تهدی مصائبه یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا فنونه و ترانا لم نجاذبه یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا و سائق العیس یحمی عنه غاربه کاننا من اساری الروم بینهم کان ما قاله المختار کاذبه کفرتم برسول الله و یحکم فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه این، همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش می‌دانستم که مشغله‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‌کشاند و می‌بینی که ما او را به خود نمی‌کشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری می‌گردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‌کنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شما به گم کرده راهی می‌مانید که راهها را نمی‌شناسد. 📖منابع: ۱. معجم البلدان ۲. مدینة المعاجز۳. معالی السبطین۴. مقتل الحسین (ع) عبدالرزاق مقرم۵. مقتل ابی مخفف ۶. اللهوف  ۷. بحارالانوار  ۸. الارشاد ۹. آینه در کربلاست ۱۰. کامل بهایی @namazi_313
🏴 امام حسین علیه‌السلام : ▪️پنج خصلت است که در هر کس نباشد ، بهره‌ی چندانی در او نیست : ❶ خرد ❷ دین ❸ ادب ❹ حیا ❺ اخلاق نیکو حیاة الامام الحسین (ع) ج 1 ص 181 @namazi_313
۳۰ محرّم ، در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. ❶ ابراهیم بن طلحة بن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد، و کینه هایی که از جراحت شمشیرهای جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت : دیدی غلبه با کیست ؟ حضرت فرمودند : اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت می دانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. ❷ 📚 منابع : ❶ قلائد النحور : ج محرّم و صفر، ص 336. ❷ بحار الأنوار : ج 45، ص 177. @namazi_313
❣﷽❣ 🌴 ** 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣5⃣ واى بر من! سخن برادرم بوى رفتن مى دهد. صداى ناله و گريه زينب(س) بلند مى شود. او تاب شنيدن اين سخن را ندارد. پس با شتاب به سوى برادر مى آيد: ــ كاش اين ساعت را نمى ديدم. بعد از مرگ مادر و پدر و برادرم حسن(ع)، دلم به تو مأنوس بود، اى حسين!278 ــ خواهرم! صبر داشته باش. ما بايد در راه خدا صبر كنيم و اكنون نيز، چاره ديگرى نداريم. ــ برادر! يعنى بايد خود را براى ديدن داغ تو آماده كنم، امّا قلب من طاقت ندارد. و زينب(س) بى هوش بر زمين مى افتد و صداى شيون و ناله زنان بلند مى شود.279 امام خواهر را در آغوش مى گيرد. زينب آرام آرام چشمان خود را باز مى كند و گرمى دست مهربان برادر را احساس مى كند. امام با خواهر سخن مى گويد: "خواهرم! سرانجام همه مرگ است. مگر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از من بهتر نبود، ديدى كه چگونه اين دنيا را وداع گفت. پدر و مادر و برادرم حسن، همه رفتند. مرگ سرنوشت همه انسان هاست. خواهرم ما بايد در راه خدا صبر داشته باشيم". زينب(س) آرام شده است و اكنون به سخنان برادر گوش مى دهد: "خواهرم! تو را سوگند مى دهم كه در مصيبت من بى تابى نكنى و صورت نخراشى".280 نگاه زينب(س) به نگاه امام دوخته شده و در اين فكر است كه چگونه خواهد توانست خواسته برادر را عملى سازد. اى زينب! برخيز، تو در آغاز راه هستى. تو بايد پيام برادر را به تمام دنيا برسانى. همسفرِ تو در اين سفر، صبر است و تاريخ فرياد مى زند كه خدا به تو صبرى زيبا داده است. خبرى در خيمه ها مى پيچد. همه با عجله سجّاده هاى نماز خود را جمع مى كنند و به سوى خيمه خورشيد مى شتابند. امام ياران خود را طلبيده است. بيا من و تو هم به خيمه امام برويم تا ببينيم چه خبر شده است و چرا امام نيمه شب همه ياران خود را فرا خوانده است؟ چه خيمه باصفايى! بوى بهشت به مشام جان مى رسد. ديدار شمع و پروانه هاست! همه به امام نگاه مى كنند و در اين فكراند كه امام چه دستورى دارد تا با جان پذيرا شوند. آيا خطرى اردوگاه حق را تهديد مى كند؟ امام از جاى خود برمى خيزد. نگاهى به ياران خود كرده و مى فرمايد: "من خداى مهربان را ستايش مى كنم و در همه شادى ها و غم ها او را شكر مى گويم. خدايا! تو را شكر مى كنم كه به ما فهم و بصيرت بخشيدى و ما را از اهل ايمان قرار دادى".281 امام براى لحظه اى سكوت مى كند. همه منتظرند تا امام سخن خود را ادامه دهد: "ياران خوبم! من يارانى به خوبى و وفادارى شما نمى شناسم. بدانيد كه ما فقط امشب را مهلت داريم و فردا روز جنگ است. من به همه شما اجازه مى دهم تا از اين صحرا برويد. من بيعت خود را از شما برداشتم، برويد، هيچ چيز مانع رفتن شما نيست. اينك شب است و تاريكى! اين پرده سياه شب را غنيمت بشماريد و از اين جا برويد و مرا تنها گذاريد".282 با پايان يافتن سخن امام غوغايى به پا مى شود. هيچ كس گمان نمى كرد كه امام بخواهد اين سخنان را به ياران خود بگويد. نگاه كن! همه، گريه مى كنند. اى حسين! چقدر آقا و بزرگوارى! چرا مى خواهى تنها شوى؟ چرا مى خواهى جان ما را نجات دهى؟ آتشى در جان ها افتاده است. اشك است و گريه هاى بى تاب و شانه هاى لرزان! كجا برويم؟ چگونه كربلا را رها كنيم؟ وقتى حسين اين جاست، بهشت اين جاست، ما كجا برويم؟! * * * فضاى خيمه پر از گريه است. اشك به هيچ كس امان نمى دهد و بوى عطر وفادارى همه را مدهوش كرده است. عبّاس برمى خيزد. صدايش مى لرزد و گويى خيلى گريه كرده است. او مى گويد: "خدا آن روز را نياورد كه ما زنده باشيم و تو در ميان ما نباشى".283 ديگر بار گريه به عبّاس فرصت نمى دهد. با گريه عبّاس، صداى گريه همه بلند مى شود.284 امام نيز، آرام آرام گريه مى كند و در حق برادر دعا مى كند. سخنان عبّاس به دل همه آتش غيرت زد. فرزندان عقيل از جا برخاستند و گفتند: "پناه به خدا مى بريم، از اينكه تو را تنها گذاريم".285 مسلم بن عَوْسجه نيز، مى ايستد و با اعتقادى راسخ مى گويد: "به خدا قسم، اگر هفتاد بار زنده شوم و در راه تو كشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمى شوم و در راه تو جان خويش را فدا مى كنم، امّا چه كنم كه يك جان بيشتر ندارم".286 زُهير از انتهاى مجلس با صداى لرزان فرياد مى زند: "به خدا دوست داشتم در راه تو كشته شوم و ديگر بار زنده شوم و بار ديگر كشته شوم و هزار بار بلاگردانِ وجود تو باشم".287 .... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ http://eitaa.com/namazi_313 ❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
#یا_صاحب_الزمان_عج از کویر خشک بر دریا سلام هر نفس بر زاده ی زهرا سلام باز میگویم به تو از راه دور یا حجت ابن الحسن آقا سلام #روزتون‌مهدوی🌤 🔻 Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
🏴امروز اول ماه صفر است. آیا می دانید در چنین روزی، کاروان اسرا و سرهای مقدس کربلا به کدام منزلگاهی رسیدند و چه اتفاقی افتاد؟ ⛺️منزلگاه شهر شام بعد چندین روز اسارات و گذر از شهرهای مختلف، به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به شام آوردند. چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌ای وارد کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند. اما شمر ملعون کاملا بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را از دروازه ساعات - که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر کرد، و اهل بیت عصمت علیهم السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌دارند، قرار داد. در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگه داشتند. 📖منابع: ۱. معجم البلدان ۲. مدینة المعاجز۳. معالی السبطین۴. مقتل الحسین (ع) عبدالرزاق مقرم۵. مقتل ابی مخفف ۶. اللهوف  ۷. بحارالانوار  ۸. الارشاد ۹. آینه در کربلاست ۱۰. کامل بهایی Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313