تحریف شده شعر اصلی😁
باید که شیوه سخنم را عوض کنم
شد شد، اگر نشد دهنم را عوض کنم
گاهی برای تبلیغ خیریه لازم است
روزی سه بار زور خودم را عوض کنم
پیراهنی به غیر خیریه نیست در برم
گفتی که جامه کهنم را عوض کنم
دستی به دست مومنه و دستی به روی سفید
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟
وقتی چراغ خیره ام را شکستند
باید چراغ خیریه ام را عوض کنم
عمری به راه نوبت همسر نشسته ام
امروز می روم لگنم را عوض کنم
با من مخاطبان کانال خوب نیستند
باید مخاطبان کانالم را عوض کنم
دارد ننه ی من کجا می برد مرا
یا رب عنایتی فلافلم را عوض کنم
ور نه ز حول مرگ هزار بار
مجبور می شوم کفنم را عوض کنم
#شعر_مخاطب
#پسر
#عالی_بود
باید که اسم خیریه ام را عوض کنم
شد شد نشد، روشم را عوض کنم
گاهی برای جلب کمک لازم است
روزی سه بار لحن خودم را عوض کنم
پیراهنی بغیر خیریه نیست دربرم
چیز دگر که نیست که پیرهنم را عوض کنم
دستی به دست مومنه و دستی به دست بور
اصلا بگو چگونه پیرهنم را عوض کنم؟
وقتی چراغ خیریه ام را شکسته اند
باید چراغ خیریه ام را عوض کنم
گفتند زورکی است اسم و رسم خیریه ات
باید که معنی واژه اجبار را عوض کنم
حرف مرا نمیخرند به هیچ، آه این مخاطبان
باید مخاطبان خودم را عوض کنم
نه!!! مرگا به من که با پر طاووس عالمی
یک موی بور مخاطب خود را عوض کنم
#شعر_مخاطب
چقد شاعر اینجاست😐
سال ها دل طلب فلافل از ما می کرد
بی خبر بود که ما مشتری ابراییم
#شعر_مخاطب
#پسر_نگیری_که_قصد_داره_بگیر_بشه
ابرای عزیز از تو خواهم یک مومنهی سرو سپیده
آنگونه که چشم و گوش مثلش نه دیده، و حتی نشنیده
ابرا چه خوش گفت: ننه! نور دو دیده!
از شدت اعتماد به نفست لایهی اوزون گشت دریده
#شعر_مخاطب
#دختر
این یکی را گفت دکتر نیست که !
آن یکی هم جیب او پر نیست که !
سومی فرزند یک قصاب بود
اندکی پف ... زیر پوستش آب بود
چارمی حیف که ماشینی نداشت
زندگی بی car هم سودی نداشت !
پنجمی شغلش چرا آزاد بود ...
بعدی ام اهل علی آباد بود ...
دخترک قلبش حسابی می تپید
ناامید و مثل ماهی میتپید
تا که همچون قصه ها از راه دور
یک ننه آمدکه در دستش به زور ...
دست یک شهزاده ای خوشتیپ و ماه
قدبلند مولخت ناز و بی گناه
سر به زیر و مهربان و خنده رو
دکتری ماشین سوار و بزله گو
صاحب خانه و ویلا در شمال
با جکوزی، در حیاطش صدنهال ...
دخترک تا از دلش آگاه شد
عاشق حضرت جناب شاه شد ...
حیف اما بخت او پر غصه بود
آن ننه دست از عروسی شسته بود
ابرویی انداخت بالا ناز کرد
لب گزید و حرف خود آغاز کرد
باز سرخ و زرد را یک چاره بود
تو ولی سبزی و این ... مارا چه سود
ما عروس قدبلند میخواستیم
ابروانش چون کمند میخواستیم
حداقل یک معلم یا وکیل
مادرش دکتر پدر هم یک وزیر
مومنه ایکاش بور و بی رقیب
تا شود سلطان قلب این حبیب ...
دخترک چون این سخن هارا شنید
اشک در چشمان تارش میدوید
#شعر_مخاطب
به مومنه ی سفیده ی بور پسند
ازجانب ما رسان تویک پندی چند
هرگز نرسی به مقصد ننّه ی خویش
باز آی به خویش و گندمی هم بپسند
#شعر_مخاطب
سلام ننه طاعات قبول امروز طبع ما ول نمیکنه دیگه
ابراجان سفیده کمتر رو کن
باخُلق فلافلی تو کمتر خوکن
گربور پسندی آمد به پی وی تو
گو از ننه ابرا توکمی هم رو کن (رو کن کنایه از خجالت بکش)
#شعر_مخاطب
ای که اسیر مانده ای در فانتزی
پس بی خبری، ز قاعده این بازی 👌
پسری با چه هیکلی، که بُوَد مُحب مولا علی
⛔️شد چشم تو چشمه⛔️ باربیِ سپیده و مذهبی!!
با خود گفتند الهی این چه ترکیبیست؟!🥺
مارا در کازار عشق، رقیبی نیست؟😍🙈
🕺مدتی ز این آشنایی گذشت 💃
🥀دل هایمان تیره و تار گشت 🥀
نه باربی بودن و سپیدیش شیرینیِ کام بود
نه این هیکل و ته ریشی، آرامشِ جان بود
پسری گفت: ز مومنگی و سپیدیت، ای یارا
پس من انتخاب کنم هر دو را 😇
دختری گفت: درشت هیکلی یا پاسداریت گِرو
گر اهل معامله ای، پس بَلووو!(بلی) 🙃
شاعر محزون ما این دری وری هارا شنید 🦦
همچو پلنگی خشمگین ز جایش پرید 🐆 :
گر شما نالانید ز این وضع 🔫🤬
👈آیا کردید دیدگاهتان را عوض؟ 😒
حاضری وصلت کنی با پسری
که ندارد ثروت و رفاه پدری؟ 🧐
یا ای تو که به دنبالِ حوریه ظاهری
چه دانی ز مسئولیت و متاهلی؟👨👩👧👦
گر خود را مسلمان می نامی 😏
پرهیز کن از عُرف های عامی
برخیز و با فانتزی هایت جدال کن
خوشی را 👈فقط با عقل👉 پیدا کن :
آری آری عقل که نباشد جان در عذابست
یک مصرع هم👆 دانا را کفاف است
دوباره زخمِ دلمان باز شد
عفواََ که این پند، یک طومار شد🚶🏻♂️
#شعر_مخاطب
شده ای درگیر کنکور و کمی هم امتحان
گشته این اوضاعِ تو درهم ولی بی آب و نان
گر نگاه خالق و گیتی طلب داری بدان
پس بکن واریز چندی از مبالیغ گران
گر نکردی تیر غیبِ تیر ماهت نوش جان
مارِ اِبرا میکند نفرین تو را ای جانِ جان😂
#شعر_مخاطب
https://zarinp.al/tabassom13961.behesht.me