چند وقت پیش یه خانمی به خانم میرزاده پیام داد که یه بچه فلج دارم و همسرمم مریضه! تو نون شب بچه هام موندم و کمک کنید‌. یه بنده خدایی رو فرستادیم تحقیق، گفت حرفاش درسته! دختر فلج داره و همسرشم مریضه. نیازمنده و کمکش کنید. با خانم ارتباط گرفتم و گفت همسرم کارگره، گاهی کار گیرش میاد، گاهی نه! خودمون هم فقط وعده شام میخوریم! به نون شبم محتاجم و یک هفته هست شامپو و صابون نداریم و بچه ها با آب خالی حموم کردن. یه مبلغ کمی بهشون کمک کردیم. چند روز بعد بهم پیام داد که همین الان کولرمون سوخت و خونه مثل کربلا شده و داریم میسوزیم از گرما و ... بهشون گفتم برن کولر قیمت کنن ولی از اونجایی که تو کارِ خیریه خیلی بدبینم، شک کردم که چرا تا با ما ارتباط گرفت، کولرش سوخت🤔 تو پیج اینستاگرامم استوری گذاشتم و یه نفر که ساکن همون روستا بود رو پیدا کردم! گفت این خانواده رو میشناسیم، فرزند فلج دارن و همسرشم بیماره ولی وضعشون بد نیست و سمند دارن و همسرش با ماشین گازوییل کشی میکنه و کولر و لباسشویی و ... هم دارن 😐😐 #ادامه_دارد #کارآگاه_ننه #خیریه_زورکی @naneebrahim

یه نفر دیگه رو هم پیدا کردم، اونم گفت ایشون وضعشون اونقد بد نیست و به واسطه ی بچه ی فلجش، سواستفاده میکنه! مبلغی که بهشون کمک کرده بودیم کم بود، اما چون با دروغ از ما گرفته بود، میخواستم ازش پس بگیرم. اولش یه کم گریه کردم که از خیریه سواستفاده کرده و گفتم خودم پول خیریه رو برمیگردونم؛ بعد به خودم گفتم پاشو بابا🗿 تو خودت یه عمر با لینک های دروغین👀 ملت رو گول زدی برا خیریه! برو پولو پس بگیر🗿🗿 فکرامو کردم و دیدم نقطه ضعف این آدم، طمعش هست. بهش گفتم ۱۲ تومن جمع شده، اگه بتونی ۳ تومن واریز کنی، یک خیّر یه کولر گازی بهتون اهدا میکنه🥸 اونم گفت من که ندارم، گفتم برو قرض کن وگرنه کولر گازی میپره! و اونم از خوشحالیِ اینکه بهش کولر گازی بدن، نهایتا ۳ تومنو واریز کرد🐒 بعدم بهش گفتم اگه تو دروغگو و هفت خطی، من از تو هفت خط ترم🗿 دیگه به سرت نزنه از خیریه ها، سواستفاده کنی! 😒 این داستانو از من امانت داشته باشید تا اگه کار خیر میکنید، به هیچ وجه تحت تاثیر احساساتتون قرار نگیرید🤝 و اگه لازمه دو سه بار تحقیق کنید🌿 #خیریه_زورکی #داستان_آموزنده #ننه_کارآگاه @naneebrahim

🥸🥸🥸🥸🥸🥸🥸 این پیام رو یکی از مخاطبا برا خانم میرزاده فرستادن👇 پیرو پست آخر درباره خانمی که بواسطه فرزند فلجش سوءاستفاده کرده بود از خیریه؛ و روش ننه ابراهیم در پس گرفتن این پول؛ خواستم بگم درسته اون خانم دروغ گفته بود؛ اما روش ایشون هم برای پس گرفتن پول درست نبود. نیتشون خیر بود، امانتدار پولهای خیریه هستند؛ ولی این دروغ گفتن و کلک زدن برای پس گرفتن پول درست نیست. و یه خاطره درباره حاج قاسم عزیز فرستادن👇👇👇👇👇 @naneebrahim

🥸🥸🥸🥸🥸🥸🥸 پس من پول رو بهشون برمیگردونم، شماها سعی کنید تو یه عملیاتِ دیگه ازش پس بگیرید🗿🤝 پ.ن: من اگه به اندازه ی رهبر و حاج قاسم، دین دار و جوانمرد بودم، اسم خیریه ام، زورکی نبود! الانم شهید شده بودم و تو بهشت کنارِ نهر شیرکاکائو نشسته بودم😩 پ.ن: تذکرشون کاملا درست بود، ولی من راهکار دیگه ای به ذهنم نرسید متاسفانه💔 @naneebrahim

آقا امشب تو یه گروهی بودم. فرم یه دخترِ متولد ۸۷ ساکن تهران رو گذاشتن😐🤝 بعد گفتن اگه کسی مورد داره به ایشون معرفی کنه! داشتم سعی میکردم بی تفاوت از کنارش عبور کنم که یکی دیگه نوشت: " پسرِ متولدِ ۸۶ قبول میکنه"؟😳 ناموسا زندگیِ اینا چجوریه؟😩 یعنی مدرسه که تعطیل میشه، پسره از دبیرستان پسرونه میره جلوی دبیرستان دخترونه، دنبال زنش؟🥸 کیفشم تا دمِ در خونه براش میاره؟🗿 دختره هم صبحا تو مسیرِ مدرسه، نصفِ لقمه ی نون پنیر گردوشو میده به پسره؟😩 @naneebrahim

این عکس رو تو اینترنت دیدم و یادِ اولین سفرِ اربعینم افتادم! سال ۹۸ دوتایی رفتیم اربعین، یه مقدار زود رفته بودیم و موکب ها کامل راه نیفتاده بود و غذا کم بود! شب اول بعد از کلی پیاده روی، رسیدیم به موکبِ امام رضا... دیگه با خوشحالیِ اینکه اینجا حتما موکبِ خوبیه رفتم داخل... اون قسمتِ گوشه ی موکب داشتن یه چیزی پخش میکردن، گفتم ببخشید ساعت چند شام میدید؟🤤🤤 گفت: شام نمیدیم😐 فقط آب داریم امشب😐 منم خیط شدم نشستم یه گوشه!🗿 یه مادر و دختری کنارم بودن، یه کم هم صحبت شدیم، کم کم از تو کیفشون خوراکی درآوردن و به منم تعارف کردن👀 مامانه گفت: چه خوبه شما ازدواج کردی، دخترِ منم همسن شماست ولی سخت میگیره و خواستگاراشو رد میکنه! دختره گفت: من الکی رد نمیکنم که؛ من رو تیپ و قیافه حساسم! تیپ و قیافه خیلی مهمه👀 منم از ترسِ اینکه خوراکی ها رو جمع نکنه، همینجوری که میخوردم، تایید میکردم که آره بالاخره مهمه🥸🤝 آخراش انگار یه حسِ سرخوردگی و ناراحتی داشت که ازدواجش جور نشده! #ادامه_دارد #اربعین #بنده_شکم @naneebrahim

همون لحظات، اهل منزل پیام داد که بیا وسایلاتو ببر! این دختر خانم هم همون موقع یع کاری بیرون از موکب داشت و اتفاقی با من همراه شد. وقتی از در موکب اومدم بیرون، از دور دیدم اهلِ منزل با یه زیرپیرهنی سبز، در حالی که یدونه از این‌ پیژامه های زرد_ سورمه ای پوشیده و تا بالای نافش کشیده بود بالا ، داره از دور میاد😩 واقعا مثل باب اسفنجی شده بود😩 تمامِ نظراتِ دختره درباره ی اهمیتِ تیپ داشت تو مغزم مرور میشد😵‍💫😵‍💫 در حالی که هی صورتمو میکردم اونور که اهل منزل پیدام نکنه و دختره رو بپیچونم و بعدا بیام وسایلامو بگیرم، اهل منزل از دور دست تکون داد و با خوشحالی اومد جلو و وسایلامو داد👩‍🦼 بعدم با دختره سلام علیک کرد! اون قضیه بود که پارت قبلی گفتم احساسِ سرخوردگی و ناراحتی داشت که ازدواجش جور نشده! خب؟ اون قضیه رو کاملا کنسل در نظر بگیر😕😕😕 قشنگ احساس کردم دختره داره تو ذهنش میگه: اگه شوهر اینه، من نمیخوام😕😕😕 فکر کنم بعدا هم رفت برا مامانش تعریف کرد که زیاد غصه نخوره شوهر نکرده🗿🤝 #اربعین #ازدواج @naneebrahim

پارت سوم خاطره: اهل منزل الان این خاطره رو خوند و گفت خیلی نامردی! من اونموقع که اومدم یه لقمه بادمجون و گوجه هم از یکی از موکبای عراقی برات آورده بودم! بعد یادم اومد که راست میگه! در حالی که داشت از اون لقمه، روغن میچکید😩، با یه مدل شعف و خوشحالی که انگار کباب برگ شکار کرده به دختره هم آدرس داد که اون موکبه، گوجه بادمجون میدن👩‍🦼 حالا شماها هی فانتزی داشته باشید که‌ با همسرتون برید هیات، بره براتون چایی و نذری بیاره😩 @naneebrahim

بسم الله شروع خیریه زورکی مرداد ماه http://madad.ir/qev78p https://zarinp.al/tabassom13961.behesht.me نکته: شماره کارت تمام گروه های جهادی فعلا مسدوده🙏

🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒 از تفریحاتِ من👩‍🦼 @naneebrahim

علت اینکه چند ساعت نبودم که برای واریز خیریه برم رو مختون، این بود که رفته بودم برا ضبطِ یه برنامه درباره واسطه گری. بعد چون همیشه با اون سیم هایی که بهم وصل میکنن، مشکل دارم😩 تو آسانسور در حالی که دو تا آقا هم بودن، از اون خانمِ مسئول پرسیدم که: شیاف هم وصل میکنن؟ بعد در حالی که خانمه اینجوری😳😳 نگام میکرد، گفتم ببخشید منظورم هاشِف بود!👩‍🦼 دیگه یه سکوت خاصی برقرار شده بود🗿 *هاشف: میکروفون صدابرداری @naneebrahim

یادآوری خیریه زورکی مرداد ماه http://madad.ir/qev78p https://zarinp.al/tabassom13961.behesht.me نکته: شماره کارت تمام گروه های جهادی فعلا مسدوده🙏