تو بگو ...
🥀 گفت « نه هنوز » 🔹 شهادتت مبارک آقاسیدِ شهیدانِ اهلِ قلم #۲۰_فروردین #آوینی #هنر @nanetazeh
چند روزی هست که اسم و فامیلت مرا به خود فرا می خواند.
شنیده بودم که چهره ی انسانها حرفهایی برای گفتن دارد و با انتخاب مسیر آنها مرتبط است، بخصوص چشم ها که هیچ وقت دروغ نمی گوید؛ چشم انسانها آنچه درون آنهاست را با زبان بی زبانی بیان میکند. دوباره جمله "انسان چشم خداست" تلالوش را به رخ می کشد.
انگار اسم و فامیل هم بی حساب نیست بهتر بگویم اصلا هیچ حادثه در جهان وجود ندارد بلکه همه چیز رویدادی است که برای اهل دل حرف برای گفتن دارد، ندایی است بی صدا و هر گوشی تاب شنیدنش را ندارد.
مرتضی = برگزیده
آوین = بسیار دلنشین، دل پسند، محبوب، خوش آوا و آهنگ ، به زلالی آب، به پاکی آب، به رنگ آب یا نگریستن است. در زبان کردی به معنای عشق نیز معنی شده است.
عجب شعفی وجودِ انسان را سرشار می کند وقتی درهم تنیدگی مرتضی آوینی گوش جانت را نوازش می دهد.
به راستی به زلالی آبی، دلنشین چون موسیقی خوش آوا.
آری برگزیده ایی تا راه را نشان طالبان حقیقت دهی برای کسانی که تشنه عشقند و به هر کوی و برزن برای استشمام عشق، آوارگی را به دوش می کشند.
#آوینی
✍️ #معمای_هستی
@nanetazeh
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من هم در خانهای متولد شده و بزرگ شدم که همچون همه خانههای اطرافم، هم بوی سنت داشت هم مدرنیته...
از ترس خانواده تایِ چادر نمازم را عوض میکردم که بگویم نمازم را خواندهام، به بازیگری که آنموقعها به شدت در خانوادههای سنتی محکوم میشد علاقه داشتم. موسیقی گروه آرین را گوش میکردم و کنسرتهاشان را میدیدم، تقریبا روزی دوتا فیلمِ خارجی با زیرنویس فارسی از کلوپ میگرفتم و میدیدم، کتابهای قدرت فکر و... از ژوزف مورفی را تمام و کمال خواندهام. اولین نفری بودم که تویِ فروشگاهِ کتاب آمادگاه سراغ رمانهای خارجی بخصوص هری پاتر میرفتم و تازه تازه میخواندم، فیلمش را هم که بعدها آمد میدیدم و خانواده همچنان نگران که دختری که سروگوشش میجنبد و همه قسمتهای «ترمیناتور» را دیده چه و چه میشود و......
چه میکردم، آنچه آنها داشتند را نمیخواستم، اما نمیدانستم کجا جستوجو کنم، فقط میخواستم خودم باشم، نه آنکه دیگران میگویند...
به ناگاه آمد، سوسویی میزد و مرا مجذوب و مجذوبتر میکرد، سرگردانی پشت سرگردانی، حیرت بعد از حیرت، میآمد و سیراب نه، تشنهترم میکرد، بویش میکردم و هربار مرا میخواند تا دوباره ببویمش، من همهاش را یکجا میخواستم و او جرعه جرعه به من مینوشاند و من هنوز نه ....
«از صندوقچهی نوشتههام به مناسبت شهادت آقامرتضی»
#آوینی
#بیستم_فروردین
@nanetazeh
«یه تیکه از کتاب که خیلی برام حرف داشت، بخصوص اونجاش که موقع خوندن نریشنها....»
📚سلوک خاصی داشت که خیلی از آنها را ما بعدها فهمیدیم؛ دائم الوضو بود، نماز اول وقتش ترک نمیشد. متن مستندها را عموما بعد از نماز شب مینوشت و میخواند. نکتهی جالب این بود با اینکه از بچگی لکنت زبان داشت و بعضی از کلمات را چندبار تکرار میکرد، موقع خواندن نریشنها(به معنای روایت قصه) ، هیچ تپقی نمیزد و اثری از این لکنت و تکرار در خواندنش پیدا نبود.
متن مستندها را روی کاغذ معمولی مینوشت و اصراری در نگهداشتن آنها نداشت. میگفت: «اگر اینها حقیقتی داشته باشند، در این عالم ماندگار میشوند و اگر حقیقتی ندارند، بگذار از بین بروند!»
#روایت_آخر
#آوینی
@Ayehbook
@nanetazeh