6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 در مسیر باران
از همان کودکی دلم میخواست تنها بروم یک جای بلند و بنشینم نگاه کنم به آسمان که پُر بود از اَبر و یک وقت هایی جمع می شدند دور هم و می چکیدند قطره قطره روی دلِ آدم هایی که گرفته بودند و کمی دلشان را می شست این قطره ها و حالشان را خوب می کرد و انگار که یادشان رفته بود تا چند دقیقه قبلش به چه فکر می کردند و چرا حالشان خوب نبود.
« تو » برای من ، نه ، برای « همه » شده ای همان باران ، همین که باریدی انگار شستی از دل « همه » حال بدشان را و از یادشان بردی که قبل از تو چقدر سخت میگذشت...
و امروز ، غزّه تویی که می بارد و می برد از یادها، غم ها و روزمرگی هاشان را ، همان «تو» که بیدار کردی یک جهانِ خفته را ؛ « تو » که یک تاریخ چشم به راهت بود تا نَفَس تازه کند ؛ تا « همه » که سرگشته به دنبال « خود » می گشتند سوسویی ببینند از خودشان، از حقیقتِ خودشان.
« تو » حاج قاسمی ، همان که هنوز باید بیاید و هنوز که هنوز است نمی شود از « تو » حرف زد و شاید فقط بشود اشاره ای کرد به « تو » که من هنوز نمیشناسمش...
#در_مسیر_باران
@nanetazeh